گفتگو با بنیانگذار یک «VC»؛ چرا سرمایهگذاری مخاطرهپذیر برای همه کارآفرینان مناسب نیست؟!
مقدمه
هنگامیکه از کارآفرینی، کسبوکارهای استارتآپی و نوآوریهای فناورانه صحبت میکنیم، نخستین واژه کلیدی که ذهن را درگیر خود میکند، «سرمایهگذاری» است. راههای مختلفی برای جذب سرمایه و تأمین مالی یک کسبوکار نوپا وجود دارد، از منابع شخصی و قرض گرفتن از دوستان و فامیل گرفته تا اخذ وام، کمک گرفتن از فرشتگان کسبوکار و سرمایهگذاری مخاطرهپذیر. با این حال، ریسک به نسبت زیاد استارتآپهای مبتنی بر فناوری و مسیر پر پیچوخم تجاریسازی فناوری، موجب میشود تا جذب سرمایه با چالشهای جدی مواجه شود.
واقعیت این است که هر فرد سرمایهگذاری، حاضر به ورود به حوزه کارآفرینیهای فناورانه نیست. فضایی پر از اما و اگر که به سادگی میتواند کل سرمایه را بر باد دهد. البته اوضاع به این سیاهی که فکر میکنید، نیست. درست است که کارآفرینی با ریسکهایی همراه است، اما در عوض موفقیت در تجاریسازی فناوری، به معنای بازگشت سرمایه چند برابری خواهد بود. شاید شما هم داستان موفقیت افراد مشهوری نظیر «بیل گیتس» و «استیو جابز» را خوانده باشید. بسیاری از مردم دوست داشتند که جای آنها باشند، اما نمیدانند که آنها برای رسیدن به جایگاه ثروتمندترین فناوران جهان، چه شکستهایی را پشت سر گذاشتهاند.
همین بازگشت سرمایه چند برابری، باعث میشود تا برخی از سرمایهگذاران نه فقط برای سود مالی، بلکه برای هیجان و لذت ناشی از موفقیت در تجاریسازی یک ایده جدید، با صاحبان ایده و فناوری همراه شده و آنها را تأمین مالی نمایند. فرشتگان کسبوکار، یک مثال فردی از این سرمایهگذاران و سرمایهگذاران مخاطرهپذیر (VC)، فرم شرکتی و ساختارمندتر آنها محسوب میشوند. تقریباً همه با دره سیلیکون آمریکا بهعنوان مهد کارآفرینی و نوآوری آشنا هستند. بحث «VC»ها در این حوزه آنچنان رایج شده که هر گاه نام دره سیلیکون میآید، ناخودآگاه «VC»ها نیز به همراه آن به زبان آورده میشوند.
در دنیای کارآفرینی، همه از مزایای سرمایهگذاران مخاطرهپذیر صحبت میکنند، بهطوری که بنیانگذاران استارتآپی پس از ثبت شرکت و راهاندازی کسبوکارشان، اولین اولویت را ملاقات با «VC»ها و جلب نظر آنها میدانند. آیا هر کسبوکار نوپایی باید به سراغ «VC»ها برود؟ این پرسشی است که برایس رابرتز «Bryce Roberts»، فعال سرمایهگذاری در حوزه استارتآپها و بنیانگذار «Indie.vc»، به آن پاسخ میدهد. وی در گروه سرمایهگذاری خود، شیوه متفاوتی را در پیش گرفته است. به جای آنکه بودجههای مالی سنگین به شرکتهای نوپای دارای ایده تزریق نموده و امیدوار به یک خروج همراه با موفقیت در این پروژه سرمایهگذاری باشد، میزان متوسطی از بودجه را به شرکتهای فعال و دارای جریان درآمدی واگذار نموده و به آنها کمک میکند تا به جای تمرکز بر جمعآوری پول بیشتر، بر پایدارسازی کسبوکارشان متمرکز شوند. وی معتقد است که 99 درصد از سرمایهگذاریهای صورت گرفته، نمیتوانند یک داستان موفقیت چشمگیر و جدید (مانند اپل یا مایکروسافت) ایجاد کنند، اما این بدین معنا نیست که کسبوکارهایی با سودآوری مناسب اصلاً وجود ندارند. با این مصاحبه همراه باشید تا نقطه نظرات جالب آقای رابرتز پیرامون سرمایهگذاری در استارتآپها را مرور کنیم.
کمی در مورد حوزه کار و تخصصتان بگویید، آیا شما در زمینه تأمین مالی استارتآپها فعالیت میکنید؟
بله؛ ما در سال 2009 میلادی، کار خود را در «Indie.vc» و با هدف تأمین مالی کسبوکارهای نوپایی که در مراحل اولیه راهاندازی قرار دارند، شروع کردیم. البته این سرمایهگذاری بذر، لزوماً یک سرمایهگذاری مانند چیزی که در بسیاری از صندوقهای سرمایهگذاری مخاطرهپذیر مرسوم است، محسوب نمیشود. ما ساختار خود را به گونهای ایجاد کردیم که کمی با کارکرد سایر «VC»ها متفاوت است.
چطور؟
ما بودجه به نسبت کمتری برای تأمین اعتبار شرکتهایی که نیاز به پول زیادی ندارند، تخصیص میدهیم تا بتوانند چیزی را توسعه دهند که مقیاسپذیر باشد. در ادامه، آنها تصمیم میگیرند که آیا میتوانند به درآمد و سودآوری بیشتر هم فکر کنند یا خیر. این سرمایهگذاریها که در سطوح زیر 100 میلیون دلار (بودجه کلی ما) انجام میگیرد، بازده کمتر و البته پایدارتری نسبت به سرمایهگذاریهای با ریسک بالا دارند. برای درک بهتر، اعداد مرتبط با سرمایهگذاری بذر معمول را به یاد آورید که قبلاً چند صد هزار دلار و حالا میلیونها دلار است.
مدل استاندارد برای یک استارتآپ، این است که برود و سعی در جمعآوری سرمایه در مرحله بذر داشته باشد. شما بهعنوان یک استارتآپ سعی دارید تا میلیونها دلار پول جمع کنید و در نهایت میخواهید به یک اسب تکشاخ (نماد موفقیت بزرگ در حوزه کارآفرینی) بدل شوید. این یعنی اینکه ارزش کسبوکار خود را مانند گوگل، فیسبوک و ... به یک میلیارد دلار یا بیشتر رسانده و آن را بفروشید. من این مدل را سنتی میدانم. مدلی که دستیابی به هدف در آن، بسیار دشوار بوده و اغلب موفق نمیشوند.
آنچه شما در حال دفاع از آن هستید، یک مدل کاملاً متفاوت است. کمی بیشتر در خصوص آن توضیح میدهید؟
ببینید، این مدل برای سرمایهگذاران طراحی شده است. بدیهی است که سرمایهگذاران در تلاش برای ایجاد استارتآپهایی با رشد بالا باشند. آنها سعی میکنند تا این کار را در کوتاهترین زمان ممکن انجام داده و کارآفرینان و بنیانگذاران استارتآپی هم همین را میخواهند.
اگر بخواهم کاری که انجام دادهایم را توصیف کنم، ما برای انتخاب کسبوکارهای نوپایی که میخواهیم بر روی آنها سرمایهگذاری کنیم، نوعی پروکسی داریم. این پروکسی که حداقل در یک دهه گذشته جواب داده است، جاهطلبی صاحبان ایده و اندازه فرصت آنها را ارزیابی میکند. هر چه فرد کارآفرین جدیتر باشد، احتمال موفقیتش هم بیشتر خواهد بود. در مقابل، جاهطلبی کمتر به معنای ارزش کمتر است.
ما در «Indie.vc»، سعی در انجام این هدف بزرگ داریم که تمرکز شما را بهعنوان یک کارآفرین استارتآپی، از جذب کمکهای مالی پی در پی، شامل بذر، سری «A»، سری «B» و ... تغییر دهیم. این تغییر رویکرد، بهویژه در مراحل اولیه راهاندازی، بسیار ارزش دارد. هدف از تأمین مالی و جذب سرمایه این است که خود را پایدار نموده و سپس وارد دور بعدی جذب سرمایه شوید.
در واقع شما میخواهید بگویید که باید استارتآپها به تدریج بزرگ شوند؟
حرکتی اساسی که در «Indie.vc» انجام دادیم، این بود که کارآفرینان را توجیه کردیم که مدل رسیدن به یک موفقیت چشمگیر، تنها برای تعداد معدودی کار میکند. اگر به آمار و ارقام نگاه کنید، تعداد شرکتهایی که به ارزش میلیارد دلاری میرسند، بسیار کم است و طی چند دهه گذشته، به 10 الی 20 شرکت رسیده است. پرسشی که پیش میآید، این است که پس بقیه شرکتها باید چه کار کنند؟ 99 درصد بقیهای که سرمایهگذاریهای بالایی در آنها انجام میشود و به موفقیت چشمگیر نمیرسند.
ما به آنها گفتیم که اگر در مرحله راهاندازی به جای آنکه به مراحل بعدی و جذب سرمایههای بعدی فکر کنید، تمرکز را بر پایدارسازی حداقلی در همین مرحله بگذارید، بهتر است. این تفاوت در نگاه ما به بازگشت سرمایه هم مشهود است. صندوقهای سرمایهگذاری، به سود ده برابری یا به اصطلاح «10X» میاندیشند و حتی «3X» یا «5X» هم برای آنها کفایت نمیکند.
در طی سالهای اخیر، سرمایهگذاری مخاطرهپذیر به شدت رایج شده است، اما هنوز هم بسیاری از افراد از راهکارهایی مانند اخذ وام استفاده میکنند. نظرتان در این خصوص چیست؟
درست میگویید. «VC»ها در مرکز توجهات هستند، اما باز هم کمتر از یک درصد کسبوکارهای نوپا از آنها استفاده میکنند. برخورداری از سرمایههای خطرپذیر، مستلزم یک ایده روشن و دارای پتانسیل بالا بوده تا چشمانداز رشد 10 برابری و بازگشت سرمایه بالا را تضمین نماید. این در حالی است که بسیاری از ایدهها اگرچه دارای پتانسیل هستند، اما پتانسیل آنها در این حد نیست.
پیشنهادتان چیست؟
جامعه کارآفرینی، به جای آنکه صرفاً روی جذب سرمایه تمرکز نماید، باید به فکر سود و درآمد باشد. ایجاد یک جریان نقدینگی ناشی از فروش محصول، میتواند کسبوکار شما را پایدار نماید. جذب سرمایه هم ابزاری برای رسیدن به این هدف محسوب میشود. به همین دلیل، ما به جای جستجو برای ایدههای منحصربهفرد و سرمایهگذاری سنگین با هدف بازگشت سرمایه چندین برابری، سایر استارتآپهایی را هدف قرار میدهیم که به سود (هر چند ناچیز) رسیده و سعی میکنیم تا این درآمد را گسترش داده و کسبوکارشان را پایدار نماییم.
آنچه «Indie.vc» انجام میدهد، مشابه کار یک صندوق سرمایهگذاری آن هم از نوع «VC» است. با این حال، ما تنها اعدادی بین صد هزار تا یک میلیون دلار سرمایهگذاری میکنیم و آن را تنها به استارتآپهایی میدهیم که دارای درآمد باشند. در این حالت، شبکه بزرگتری از کارآفرینان را تحت حمایت قرار داده و عملاً بازگرداندن این سرمایه کوچک هم امکانپذیری بالاتری خواهد داشت.
آیا شما به دنبال بازگشت سرمایه ده برابری نیستید؟
شاید منظورم را اشتباه بیان کردم. ما هم یک کسبوکار هستیم و مسلماً گفتن اینکه به دنبال بازگشت «10X» نیستیم، اشتباه است. ما معتقدیم که میتوان بازده ده برابری هم دید، اما تدریجی و در برخی موارد معدود. به عبارت دیگر، تمرکز صرف بر «10X» ما را از دیگر فرصتهای سرمایهگذاری با نرخ بازگشت سرمایه کمتر، غافل نمیکند و این تفاوت کلیدی «Indie.vc» با دیگر «VC»ها است.
چگونه پولهای سرمایهگذاری شده خود را پس میگیرید؟
مشابه با بقیه شرکتهای سرمایهگذاری؛ ما در یک استارتآپ دارای درآمد سرمایهگذاری میکنیم و پس از آنکه شرکت به فروش بیشتر رسید، با توجه به درصد مالکیت خود، سهممان را از فروش دریافت میکنیم. بدیهی است که اگر کل کسبوکار به فروش برسد، درصد ما هم با توجه به میزان مالکیت در کسبوکار، پرداخت میشود.
شرکتهایی که با «Indie.vc» همکاری دارند، بهطور متوسط در سال اول 100 درصد و در سال دوم بالغ بر 300 درصد رشد میکنند. من نمیگویم که این رشد کند است، اما به هر حال یک رشد 1000 درصدی در همان سال اول هم نخواهد بود. البته ما نمونههایی داشتهایم که درآمد آنها ماهیانه چند ده هزار دلار بوده و پس از شروع به کار با ما، هماکنون میلیونها دلار درآمد ماهیانه دارند.
«VC»ها عالی هستند، چرا که به رشد و توسعه یک استارتآپ و یک ایده عالی کمک نموده و این یک انعکاس از همان جاهطلبی است که به آن اشاره کردم. آنچه ما میخواهیم بگوییم این است که «روشهای دیگری هم برای دنبال نمودن این جاهطلبی وجود دارد».
از مدیریت و همکاران شرکت سرمایهگذاری خود بگویید.
اول اینکه ما کاملاً به قدرت فکر و انرژی زنان اعتقاد داریم. مؤسسین شرکت ما کاملاً 50-50 هستند، یعنی نیمی زن و نیمی مرد! از طرف دیگر، یک ویژگی منحصربهفرد دیگر هم داریم. 20 درصد از مؤسسین شرکت ما، سیاهپوست هستند. همین عامل موجب شده تا بتوانیم به کارآفرینان و فناورانی خدمات ارائه کنیم که شاید در حالت عادی هیچگاه نمیتوانستند از این پشتیبانیها بهرهمند شوند.
مرجع: «VOX»
هنوز نظری وارد نشده است!
نظر خود را ارسال نمایید
پست الکترونیکی شما انتشار پیدا نمی کند.