اشاره مترجم: متن این نوشتار که به قلم دکتر Matthew Wallenstein استادیار گروه اکوسیستم دانشگاه کلورادوی آمریکا میباشد حاصل تجربه یک فرد دانشگاهی در ورود به دنیای کسب و کارهای نوپا است. این مقاله که در مجلهی Science در مارچ 2016 به چاپ رسیده به خوبی چالشها، فرصتها و مشکلاتی که فارغ از مکان جغرافیایی برای هر فرد علمی که علاقه به ارائه دستاوردهای خود به بازار را دارد نشان میدهد. همچنین نقش مراکز حمایتی، مشاورههای درست، بیمها و امیدها را در رسیدن به هدف به خوبی نشان میدهد.
همه چیز از چندین سال قبل شروع شد، مدت کوتاهی پس از آرامش اخذ کرسی دانشگاهی. اگر بخواهم واقعبینانه به قضیه نگاه کنم، من از نظر معیارهای آکادمیک مانند چاپ مقاله، تربیت دانشجویان و ... بسیار موفق بودم ولی دیگر این احساس را نداشتم که اینها برای من کافی است. من آرزو داشتم کارهایی را انجام دهم که تغییرات و اثرات مثبتی در جهان به جا بگذارد ولی نمیدانستم از کجا و چگونه باید شروع کنم.
هرچند اگر از من سوال میپرسیدید چرا بودجههای کشور باید صرف انجام پروژههای تحقیقاتیام بر روی میکروبهای درون خاک شود که وظیفه تامین آشرب و بازیافت مواد مغذی گیاهی را به عهده دارند، میتوانستم به تفصیل درباره نقش این تحقیقات بر روی پیشبینی دقیق چرخه کربن و تاثیراتی که بر سیاستگذاری کشورها دارد توضیح دهم، اما واقعیت امر این بود که خودم هنوز فکر میکردم برخی از مراحلی که باعث ایجاد اثر و تحقیقات عمیق و ملموس خواهند شد، از پروژه تحقیقاتی من حذف شدهاند و راه زیادی برای رسیدن به اهدافی که در ذهنم داشتم در پیش دارم.
پس از اینکه تصمیم گرفتم تحقیقات کاربردیتری انجام دهم، متوجه این مطلب شدم که نقطه شروع یکی از پروژههای در دست اجرای من میتواند تاثیرات باکتریها و میکروبها بر رشد گیاهان و افزایش پایداری در برابر عوامل برهم زننده طبیعت مانند خشکسالی باشد. بنابراین، به همراه یکی از دانشجویان فوق دکترای خود، کالین بل، شروع به پرورش دادن باکتریهایی کردیم که در تولید مواد غذایی بیشتر با اثرات مخرب زیست محیطی کمتر نقش بسزایی داشتند. برای انجام این تحقیقات تصمیم گرفتیم از باکتریهای حلال فسفر شروع کرده و مقدار بیشتری از این باکتریها را در اختیار گیاهان قرار دهیم و در واقع موجب رشد بیشتر این گیاهان شده و آنها را مورد بررسی دورهای قرار دهیم. تنها پس از گذشت چندین ماه از شروع تحقیقاتمان، توانستیم ترکیبی از چهار باکتری را ایجاد کنیم که قادر بودند فسفر مورد نیاز برای رشد گیاهان را به میزان سه برابر بیشتر از باکتریهای موجود درخاک، تولید کنند.
با در دست داشتن این اطلاعات ما به این فکر افتادیم که چگونه میتوانیم نتیجه این تحقیقات را به محصولاتی تبدیل کنیم که قابل استفاده برای عموم جامعه باشد. در این مرحله بود که ایده به راهاندازی شرکتمان شکل گرفت. باید بگویم که من همیشه به کارآفرینی علاقه خاصی داشتم– حتی هنگامی که در دبیرستان مشغول به تدریس بودم شرکتی را با جزئیات طراحی کردم و برنده جایزه کارآفرینی ایالتی شدم– ولی واقعیت این بود که ایدهها و اطلاعات ناچیزی در مورد راهاندازی و هدایت یک شرکت نوپا داشتم، به همین خاطر من و کالین در اداره برنامه ریزی مراکز نوآوری بنیاد ملی علوم آمریکا ثبت نام کردیم و در دورههای فشرده ده هفتهای شرکت کردیم که شش ماه ضمانت تامین بودجه برای شناسایی و کشف فرصتهای تجاری بالقوه مبتنی بر فناوریهای تحت حمایت NSF آمریکا داشت.
هیچگاه مصاحبه با تیم گزینش این مرکز را فراموش نخواهم کرد، در واقع این تیم ابزارهایی برای محک انگیزه، علاقه، تعهد و استعداد ما برای شروع کسب و کار جدید بهکار بردند تا ما را به طور کامل ارزیابی کنند. خوشبختانه ما توانستیم آزمون آنها را با موفقیت پشت سر بگذاریم و با انگیزه بالا به سوی دنیای ناشناخته شرکتهای نوپا قدم برداریم.
در ابتدا برنامهای برای برگزاری کارگاه سه روزه با حضور مشتریان بالقوه خود طراحی کردیم و از آنها خواستیم مشکلات مربوط به بخش خود را با ما در میان بگذارند ولی در کمال تعجب متوجه شدیم که هیچ یک از کشاورزان شرکت کننده در کارگاه حتی کوچکترین اشارهای به فسفر نکردند. آنجا بود که متوجه شدیم شروع سختی برای راهاندازی شرکت خواهیم داشت چرا که ما سعی داشتیم موضوعی را حل کنیم که هیچ اهمیتی برای کشاورزان نداشت و آنها اصلا توجهی به این موضوع نداشتند. در واقع کشاورزان شرکتکننده در کارگاه ما از محتوای مقالاتی که من درباره بحران فسفر خوانده بودم خبر نداشتند.
دو ماه بعدی برای من و کالین چنین گذشت که بازارهای بالقوه دیگری را برای باکتریهای مفیدی که بر روی آنها تحقیقات انجام داده بودیم شناسایی کنیم. به منظور دستیابی به این هدف گفتگوی بیشتری با مشتریان بالقوه، شرکای تجاری و هرکسی که میتوانست دیدگاه ما را در باره این موضوع تقویت کند، آغاز کردیم. ما از ابزار شبکههای اجتماعی نیز بهره گرفتیم، خود من به شخصه شروع به برقراری ارتباط از طریق شبکه اجتماعی Linkedin کردم و کالین هم با استفاده از تلفن و ارتباط از طریق اسکایپ با افراد مختلفی در هاوایی ارتباط برقرار کرد.
در این مدت ما احساسات متفاوتی را تجربه کردیم، گاهی بسیار امیدوار بودیم که توانستیم به اهداف و دیدگاههای جدیدی در کارمان دست پیدا کنیم و گاهی هم احساس ناامیدی و به بنبست رسیدن، ما را در ادامه مسیر کند میکرد. همه اینها در حالی بود که فعالیتهای ما هر دو هفته یکبار توسط مربیان و مدرسانمان در مرکز نوآوری بنیاد ملی علوم آمریکا مورد بررسی قرار میگرفت و ما را ملزم میکردند تا دیدگاهها و مشکلات خود را با آنها در میان بگذاریم. ما از تلاشی که میکردیم بسیار راضی بودیم ولی هر وقت که میخواستیم از بازخورد مربیان خود مطلع شویم تحت فشار و استرس بالایی قرار میگرفتیم. آنها ما را مجبور میکردند تا تمامی فرضیات خود را مورد آزمایش و امتحان قرار دهیم و نیروی محرکهای برای پیشرفت در کارمان بودند. ما تمامی این فعالیتها را همزمان با انجام تحقیقات آکادمیک خود به پیش میبردیم تا طعم این تلاش استثنایی خود را بچشیم و به یک کارآفرین موفق تبدیل شویم.
در پایان هفته دهم ما موفق به شناسایی بازارهای قدرتمند برای محصولات خود شدیم که در واقع بیشتر بر این اصل استوار بودند که محصولات ما چه قابلیتهایی دارند. در اینجا بود که ما سخت شروع به کار کردیم تا بتوانیم شرکتی را رسما افتتاح و بودجهبندی کنیم. پس از توسعه و پیشرفت بیشتر در برنامههای شتاب دهنده شرکت، موفق به تامین بودجههای سرمایهگذاری شده و شرکتمان را رسما در سال 2015 با نام Growcentia راهاندازی کردیم. در کمتر از شش ماه توانستیم باکتریها و میکروبهایی را که در آزمایشگاه دانشگاه رشد داده بودیم تولید و به فروش برسانیم. در واقع فروش این باکتریها و رساندن آنها به دست کسانی که قادر به استفاده از آنها بودند بیش از حد انتظار رضایتبخش بود. به شخصه برای خود من حتی بسیار بیشتر از چاپ یک مقاله، تامین و جذب بودجههای پروژههای تحقیقاتی و یا فارغالتحصیلی دانشجویانم رضایت قلبی و درونیام را جلب کرد.
در حال حاضر علاوه بر مسوولیتهایم در آزمایشگاهها و فعالیتهای دانشگاهی، ریاست و هدایت این شرکت را هم بر عهده دارم.
این بدان معنی است که میتوانم به پیشبرد اهداف استراتژیک، توسعه تجاری و نقشه راه توسعه فناوری کمک کنم.
در ابتدای راهاندازی شرکت، رسیدگی به کارهای جزئی مانند بازاریابی، استخدام و تولید مرا بسیار درگیر کرده بود و علاوه بر آن زمان و هزینه زیادی نیز صرف انجام کارهای حقوقی میشد که فراتر از حد تصور من بود. پس از مدتی که مدیریت تمامی این فعالیتها و کارها برای من غیرقابل تحمل شده بود، برای رهایی از این دل مشغولیها یک مدیر عامل با تجربه استخدام کردیم و کالین هم مدیر تمام وقت بخش توسعه اداری شد و من توانستم بر روی فعالیتهای دانشگاه متمرکز شوم و وقت بیشتری را به خانوادهام اختصاص دهم.
ساخت پلی بین فعالیتهای تجاری و دانشگاهی
پس از ثبت و راهاندازی شرکت Growcentia بسیار علاقه داشتم راههای جدیدی را برای بهکار بردن و تاثیر بیشتر تحصیلات آکادمیک بر روی کارم پیدا کنم. از طرفی انتظار داشتم بتوانم دیدگاه و اهداف ارزشمندی که از دورههای برگزار شده توسط مرکز نوآوری بنیاد ملی علوم آمریکا و راهاندازی شرکت نوپای خودم بهدست آورده بودم را به همکاران دانشگاهیام انتقال دهم. در واقع آنها خواهان ایجاد تغییراتی عمیق در جامعه بودند ولی هیچ دید و سررشتهای از راهاندازی کسب و کارهای تجاری نداشتند. برای پیادهسازی و نیل به این هدف، در اوایل سال 2015 به همراه گروهی از همکارانم در دانشگاه کلورادو، مرکز نوآوری CSU برای کشاورزی پایدار که هدفش افزایش تولید محصولات کشاورزی با کاهش اثرات زیست محیطی بود را راهاندازی کردیم.
رویکرد علمی معمول برای حل این دست از مشکلات باید بهگونهایباشد که زیرساختهایی بر پایه فعالیتهای گذشته داشته باشد تا اینگونه تحقیقات و فعالیتهای ادامهدارپایه علمی ما را تقویت کند و بتوانیم روشهای برقراری ارتباط با کسانی که میتوانند از این علوم برای توسعه محصولات خود استفاده کنند را بیاموزیم. اگرچه این دیدگاه سنگ بنای پیشرفت علمی است، اما اغلب منجر به ایجاد راهحلهایی میشود که قبلا به نظر غیرقابل حل میآمدند و یا مشکلاتی را به افراد گوشزد میکند که اصلا به آن توجهی نمیکردند.
من توانستم همکارانم را متقاعد کنم تا به روش عقبگرد با مساله برخورد کنند. در ابتدا بزرگترین چالشهایی که شرکتهای کشاورزی در حوزه کشاورزی پایدار با آن مواجه هستند را شناسایی کنند و سپس پروژههایی را به منظور حل این دست از مشکلات طراحی و اجرا نمایند. همکاران من در ابتدا کمی نگران این نوع دیدگاه بودند ولی با آغوش باز از آن استقبال کردند چرا که میدانستند باید همه توان خود را بهکار گیرند تا راهحلهای متفاوتی را امتحان کنند. بنابراین یکسری مصاحبه با کشاورزان، شرکتها و سازمانهای غیردولتی و سایر دانشگاهها و مراکز علمی که میدانستند چگونه به پایداری دست یابند را ترتیب دادم، در واقع همان مسیری را طی کردم که برای تاسیس Growcentia پیموده بودم.
یکی از لحظات حیاتی طی مصاحبههایانجام شده، زمانی بود که یکی از شرکت ها سوالی در مورد سلامت خاک پرسید و هیچکس حتی نمیتوانست تعریف دقیقی از سلامت خاک ارائه دهد، چه برسد به اینکه بتواند آن را ارتقاء دهد. لذا این برنامه در دستور کار برنامههای مدیریتی ما قرار گرفت تا بتوانیم سلامت خاک را ارتقاء دهیم. باید اعتراف کنم اگر ما این مصاحبهها را انجام نمیدادیم هرگز نمیتوانستیم چنین فرصتی را شکار کنیم.
همانطور که ما در حال یادگیری بودیم که شرکتها چگونه میتوانند به پایداری برسند و با چه چالشهایی روبرو هستند و چه تلاشهایی برای بهبود اوضاع خود میکنند، شروع به شناسایی بیشتر موقعیتها کردیم و همچنین دریافتیم که ما نیازمند روشی هستیم که بتوانیم دیدگاهها و اهداف خود را سازماندهی کنیم. بنابراین با کمک گرفتن از یک مشاور تجاری، روش "بوم مدل کسب و کار" را به تیم خود معرفی کردیم.
بوم در واقع یک تکه کاغذ است که به دیوار میچسبد و دارای قسمتهایمختلفی مانند ارزشهای پیشنهادی" و "بخش مشتری" میباشد و به وسیله برچسبهای رنگی از هم جدا شدهاند که به طوفان فکری و ساماندهی افکار کمک میکند. همکاران ما شروع به استفاده از اصطلاحات و واژگانی کردند که پیش از این دوره با آنها آشنا نبودند و در خلال این دورههای آموزشی یاد گرفتند.
با استفاده از بوم مدل کسب و کار توانستیم اهداف خود را مشخص و سازماندهی کرده و ارزشهایی که برای سهامدارانمان به ارمغان میآوریم و نکاتی را که برایمان ناشناخته است را شناسایی کنیم. پس از اتمام این دوره، انگیزه ما به این دلیل که توانسته بودیم اهداف و چشمانداز خود را شناسایی و تشخیص دهیم، مضاعف شده بود. بعد از آن بود که توانستیم با تمرکز بیشتری پیش برویم، موقعیتهایی که با برنامه استراتژیک شرکت همخوانی ندارند را حذف کنیم و زمان و منابع محدود خود را برای رسیدن به اهداف بلندمدتمان به بهترین شکل بهکار بگیریم.
در طی یک سال گذشته توانستم با بسیاری از دانشگاهها و مراکز آموزشی که میخواستند تحقیقات خود را برای حل مشکلات بزرگ بهکار گیرند ولی نمیدانستند از کجا باید شروع کنند، مذاکره کنم. اغلب آنها اهداف بسیار ناب و آرمانهای بزرگی داشتند ولی برنامه و طرح خاصی برای رسیدن به اهداف خود نداشتند.
من به تجربه دریافته بودم دنیای کسب و کارهای نوپا، قابلیتهای ارزشمندی برای فعالیتهای دانشگاهی در پی دارد تا بتواند اثرات ایجاد شده توسط تحقیقات انجام شده در این مراکز را افزایش دهد. همچنین توانستم ایدهها و تجربیات خود را از طریق برگزاری کارگاههای آموزشی به دانشگاهها انتقال دهم.
در حال حاضر به دنبال توسعه مدلی هستم که نیروی دانشگاهی را کمک کند تا بتواند بازگشت ارزش سرمایهای که برای تحصیل، تحقیقات و زیرساخت مربوطه صرف شده را چند برابر کرده و برای حل مشکلات از آنها استفاده نماید.
من هنوز راه زیادی برای یادگیری در پیش دارم. هماکنون من در دو دنیای متفاوت زندگی میکنم، دنیای آکادمیک و دنیای کسب و کارهای نوپا که فضای کاملا متفاوتی از دنیای آکادمیک دارد؛ اگر چه میتواند راهحلهای ارزشمندی برای آن ارائه دهد. من معتقدم که میتوانم با نزدیکتر کردن آن دو دنیا کمک کنم.
منبع:
http://www.sciencemag.org/careers/2016/03/lessons-startup-world