چگونه این کارآفرین درونگرا یک مولتی میلیاردر شد
پاول در سال 2012 شرکت کایاک را به شرکت پرایسلاین به مبلغ 1.8 میلیارد دلار فروخت. او اکنون با لولا، ( برنامهی موبایل که هوش مصنوعی را با آژانس مسافرتی را برای برنامهریزی سفرها ترکیب کرده) وارد صنعت گردشگری شده است و در هر دو شرکت کلید موفقیتش را افرادی که استخدام کرده میداند.
پس از ارسال پیامک به شرکت لولا، کاربران امکان رزرو هتل و پرواز را دارند. توصیه نامه رستوران را گرفته و از برنامه سفر کمک میگیرند.
در ادامه با این کارآفرین موفق مصاحبه کوتاهی داریم.
شخصیت شما درونگرا بوده چطور برای کار برونگرایی را آموختید؟ آیا تلنگر تغییر در ذهنتان زده شد؟
من پنجاه نیرو در شرکتم دارم. گاها خیلی هم کار راحتی است که پشت کامپیوتر بشینم و ایمیلهای کامپیوترم را چک و یا استراحت کنم. اما اگر این دقیقا کاری بود که هر روز انجام میدادم انرژیام گرفته میشد. مردم مایل به تعامل با من هستند. باید خودم را مجبور به بلندشدن بکنم. بهتر است انرژی را با ارتباط مستقیم با افراد انتقال دهید و نه بصورت الکترونیکی. تقویم من همیشه برای صبحانه، ناهار و شام باز است. گاها ما یک دستور جلسه داریم که بکارهای اجتماعی تخصیص داده میشود که واقعا مهم است. ارتباطات اجتماعی بسیار مهم بوده و بدون آن زندگی معنایی ندارد.
بیشتر کارهای شما به این عنصر انسانی برمیگردند. در کایاک شما با مشتریان به صورت مستقیم ارتباط داشتید. چطور این امر صورت میگرفت؟
ما اینکار را در لولا نیز انجام میدادیم. تنها انسانها میتوانند دلسوز باشند. اگر آنها را به یک سمت جهت دهی نکنید حایلی بین مشتریان و کارشناسان شرکت ایجاد کردهاید. مشتریها عاملان اصلی فعالیت مدیران، مدیران محصول، طراحان و مهندسان کنترل کیفیت هستند. زمانی که مهندس شرکت شما برای مشتری دلسوزی نمیکند مشتری از شرکت شما دور میشود. باید همیشه کارشناسان و مهتدسان شرکت با مشتریان ارتباط مستقیم داشته باشند. برای مثال با وادار کردن مهندسان به صحبت مستقیم با مشتریان میتوانید نرمافزاری بهتری برای رفع هر چه بهتر مشکلاتتان طراحی کنید.
درسهایی که در کایاک آموختید و برایتان در لولا مفید بود را توضیح دهید؟
مهمترین کاری که هر کارآفرینی به آن نیازمند است تمرکز بروی تیم است. هنگام مصاحبه با افراد من به دنبال دو نکته هستم، یکی از آنها توانایی مدیریت مجموعهای از کارها و به سرانجام رساندن آنهاست. 50 درصد دیگر ماجرا این است که آیا شخصی که قرار است وارد شرکت شود به دیگران روحیه و انرژی مثبت منتقل میکند یا نه؟ آیا شخصیتهایی هستند که سایرین از حضورشان لذت ببرند؟ موردی که من بیشتر در کایاک بروی آن تمرکز کردم و حال بیشتر در لولا به آن میپردازم ایفای نقش مربی و روانشناس سازمان بود. واکنشها را مشاهده و اصلاح میکردم و مطمئن میشدم که بسمت موفقیت پیش میرویم.
استراتژی اصلاح شما چه بود؟
اگر دو فردی داشتم که خوب با یکدیگر کار نمیکردند و من فقط در حال جدا کردنشان بودم تمام انرژیام را برای دادن انرژی مثبت به این افراد از دست میدادم. بنابراین وقتی بعضی روابط ناکارآمدند با هر شخصی مجزا حرف میزدم و سپس دو فرد را کنار هم قرار داده و این نکته را که چقدر برای شرکت ارزشمنداند را یادآور میشوم. ما در شرکت به دنبال دعوا نیستیم و میخواهم آنچه نیازمند انجام آن هستیم را بدانید. خیلی اوقات موضوع صریح بودن است و مشکل از عدم شفافیت ناشی میشود.
اصولا بسیاری از مدیران از سر و کارداشتن با مسائل شخصی متنفرند. اما مشخصا دید شما به این قضیه باید متفاوت باشد. بدون توجه به تک تک افراد شرکت کسب و کار موفقی نخواهید داشت. هدف من داشتن یک شرکت موفق نیست بلکه آرزو و هدف من راهاندازی شرکتی است که اعضای آن عاشق کارشان باشند.
یکبار پسری را استخدام کردید که مدال المپیک قایقرانی را کسب کرده بود و گفتید که او مهمترین عضو مجموعه است و شرط میبندم که مجموعه را دگرگون خواهد کرد. در این مورد حق با شما بود. آیا تا به حال شده که جایی اشتباهی کنید؟
من یکبار اشتباهی را مرتکب شدم و آن استخدام شخصی با سبکی کاملا متفاوت از تیمم بود که در نهایت نتیجه خوبی به همراه نداشت. فوت و فن ماجرا این است که من افراد با استایلهای متفاوتی را میخواهم اما نه به آن شدت!
در رابطه با اختلال دو قطبی و گرایشات OCD خودتان صحبت کرده بودید. آیا برای آینده آمادهاید؟
دوستانم این وضعیت را شالوده پیچیده نامیدند. وقتی که با افرادی مواجه میشوم که مهارتی را دارند که من ندارم آنها را ستایش میکنم. دوستانم در چنین مواقعی میگویند که"اوه خدای من دوباره احساساتی شد!" .من هرکسی را بنحوی دوست دارم. بنابراین تلاشم بر کنترل انتظاراتم است. مشابه پسر قایقرانی که استخدام کردم و در حال توسعهی خطوط اتصال کاربران جدید لولا است. بطرز باورنکردنی او فردی توانمند است. مدتی است میخواهم آرام باشم به همین دلیل خیلی روی کارهایش متمرکز نمیشوم. میترسم ناامیدمش کند مثل ماه پیش که خیلی عملکرد خوبی نداشت.
انسان دوستی در سراسر زندگی حرفهای شما مهم بوده است. اما خیلی از کارآفرینان مخصوصا آنهایی که تازه شروع بکار کردهاند برای هر دلاری که هزینه میکنند انتظار برگشتش به کسب و کارشان را دارند. در چه نقطهای مردم باید شروع به فکر در مورد مسئولیتهای اجتماعی خود کنند؟
اگر بخواهم تنها یک کلمه برای سنگ قبرم انتخاب کنم آن لغت چیزی جز مهربانی نیست. دوست دارم بعنوان شخصیتی که بفکر دیگران است شناخته شوم. این مهربانی میتواند به فرمهای مختلف مثل مدیریت یک بانک غذایی یا کمک به یک پیرزن در اتوبوس باشد. همهی ما نیاز به تفکر در ارتباط با مهربانی داریم. اولا به این دلیل که کار درستی است و ثانیا اینکه اگر مهربان باشید و در مواقع درد دیگران مراقب آنها باشید مهارتهای خوبی بعنوان یک کارآفرین به شما خواهد داد. کارآفرینان موفق وسایلی را میسازند که کارها را برای انسانها آسان میکند.
شما کلاسهای تدریس کارآفرینی در دانشگاه ام ای تی و جاهای دیگر برگذار کردهاید. اگر دانشجویانتان یک نکته از شما یاد گرفته باشند شما دوست دارید آن نکته چه باشد؟
اگر کلاس 50 نفری داشته باشم و بخواهم پیش بینی کنم که در پایان ترم کدامیک شرکت میلیارد دلاری خواهند داشت فکر میکنم دانشجویی که بتواند به یک تیم 5 نفره روحیه بدهد در این راه موفق است. سوال من این است که آیا شما توانایی انرژی دادن به یک تیم کوچک، گوش کردن و مراقبت از آنها، انگیزه دادن و مدیرت برای کار در یک راستا و هماهنگی آنها را دارید؟ من بر این باورم که این مهارتی اکتسابی و مهمترین درسی است که یک کارآفرین میتواند آن را بیاموزد.
منبع: www.entrepreneur.com
هنوز نظری وارد نشده است!
نظر خود را ارسال نمایید
پست الکترونیکی شما انتشار پیدا نمی کند.