هوش عاطفی برای رهبران
یک سازمان از مردم تشکیل شده است و زمانیکه مردم در آن مشارکت میکنند، احساسات بطور خودکار وارد کار میگردد. در نظر گرفتن اینکه تمام هدف در انجام کار خلاصه میشود چندان عاقلانه نمیباشد. بدون داشتن احساسات، عملکرد تنها شبیه به اتاق در بستهای است که هورمونهای بدن هیچ راهی برای ورود به آن را ندارند. حقیقت این است که احساسات بزرگترین عامل ایجادکننده انگیزه و یا مانعی برای ایجاد انگیزه در یک کارمند است. احساسات به تنهایی، عملکرد و کارایی یک کارگر را هدایت میکند، و اگر این موضوع صحیح نبود، ما در مورد اهمیت هوش عاطفی در زندگی کاری صحبت نمیکردیم.
در حال حاضر نه تنها از نظر اقتصادی بلکه از نظر اجتماعی جایی که ساختار اجتماعی در حال تکامل سریع است، پویایی بسیاری وجود دارد. متوسط سن نیروی کار در حال کاهش میباشد و رهبران برای مدیریت مردمی که متعلق به فرهنگها و سوابق مختلف هستند با نگاهی رو به جلو پیش میروند. در چنین شرایطی، برای یک مدیر بسیار مهم است که به جنبههای احساسی تعاملات خود با مردم حساسیت نشان دهند. هوش عاطفی اساسا توانایی برای تشخیص و درک احساسات فردی و به همان ترتیب احساسات دیگران و استفاده از آن اطلاعات برای مدیریت احساسات و ارتباطات میباشد همانطور که دانیل گلمن (Daniel Goleman) بیان میکند چهار جنبه مهم از هوش عاطفی عبارتند از:
- خود آگاهی
- خود مدیریتی
- آگاهی اجتماعی
- مدیریت ارتباطات یا مهارتهای اجتماعی
یک رهبر به دنبال داشتن بیشترین تاثیر بر روی تفکرات و انگیزههای مردم است. رهبران معمولا ظرفیت ایجاد اشتیاق برای خوشبینی و اعتماد در پیروان خود را دارند و آنها را برای تلاشهای سازنده هدایت میکنند. از سوی دیگر آنها میتوانند با ایجاد تاثیرات منفی موجب ویرانی گردند. مثال ویرانی رهبرانی همانند هیتلر و اوسام بن لادن (Hitler and d Osama Bin Laden) است که با روندی برخلاف تشدید عمل کردند.
رهبران با توجه به زبان بدن خود، بیان چهره و بسیاری موارد دیگر مورد توجه قرار میگیرند. بنابراین، برای یک رهبر توجه به اشکال غیر کلامی عبارات نیز بسیار مهم است که ممکن است به صورت منفی و مثبت پیروانش را تحت تاثیر قرار دهد. بنابراین، اگر یک رهبر با نگاهی ناامیدکننده در چهره و به صورت متقاعدنشدهای در مورد اخلاق در کسب و کار سخن گوید، پیروانش به آن توجه نمیکنند و پیام آن را دریافت نمیکنند. یک رهبر باید به عنوان یک الگو نیز ایفای نقش کند و از بیانات، ایدئولوژیها و ارزشها با فعالیتهای مناسب حمایت کند.
یک فرد به عنوان رهبر باید از تواناییها و ضعفهای خود آگاهی داشته باشد، پذیرش راهنمایی از یک رهبر که نسبت به خود آگاهی ندارد بسیار دشوار است. همانند مدیران، رهبران باید با شرایط، احساسات، آرزوها، و انگیزههای کارمندان همدردی داشته باشند. کاهش عملکرد یکی از اعضای تیم ممکن است به دلیل چند عامل باشد، کارمند مخرب ممکن است با مشکلات انگیزشی روبرو شده باشد و فردی که از زبان مخرب برای برقراری ارتباط با دیگران استفاده میکند، ممکن است با کمبود اعتماد به نفس در کارهای خود مواجه شده باشد. یک رهبر باید حقایق را تشخیص داده، برای رسیدن به سطوح عمیقتر آن تلاش کرده و حقایق را ماورای آنچه که مشخص است شناسایی کند.
جدای از دلایل مطرح شده، هوش عاطفی به دلیل اینکه پیروان و کارمندان انتظار آن را از مدیر خود دارند بسیار مهم است. کارمندی که همکاری نزدیکی با مدیر دارد از مدیر خود انتظار دارد که موقعیت و اولویتهای او را درک کند. تعجبآور نیست که اگر مدیر این کار را انجام دهد یا نه، این کار بر میزان عملکرد و تعهد آنها در کار تاثیر میگذارد. یک رهبر باید درک و شناخت مناسبی از زمانیکه کارمندان نیازمند رهنمود بوده یا باید به آنها اختیارات داده شود داشته باشند. رهبران باید آگاه باشند که چه زمانی اعضای تیم به عنوان یک واحد عمل کنند و چه زمانی باید متفاوت باشند.
گاهی اوقات بیان جنبههای احساسی از تعاملات مابین مردم ناخوشآیند است اما رهبران باید اهمیت و ارتباط آن را از آنجاییکه تاثیر بسزایی بر نتایج عملکردی دارد، درک کنند. در زمان انجام بررسیها و توسعه گفتگوها، بازخورد باید در قبال رفتاری ارائه گردد که قابل قبول است. رهبران باید نسبت به دغدغهها و ناامنیهای کارمندان که گاهی از اوقات ممکن است بیان شده و گاهی ناشناخته باقی میماند حساس باشند.
بنابراین برای جذب و نگهداری کارمندان با استعداد و همچنین با انگیزه نگه داشتن آنها، یک رهبر باید مهارتها و هوش عاطفی افراد خود را ارتقاء دهد، زیرا تمامی آنها با جذابیت به دنیا نمیآیند. خوشبختانه، هوش عاطفی با تمرین و تلاشهای هدایتیافته و با دقت افزایش مییابد.
منبع:
http://www.managementstudyguide.com/emotional-intelligence-for-leaders.htm
هنوز نظری وارد نشده است!
نظر خود را ارسال نمایید
پست الکترونیکی شما انتشار پیدا نمی کند.