مصاحبهای با لین ما کارآفرین موفق استرالیایی
چهار سال پیش شان "لین ما" ایدهای برای یک اپلیکیشن مدیریت جشن ازدواج به ذهنش رسید و کسب و کاری موفق مبتنی بر همین ایده راهاندازی کرد. برای "ما" تجربهی خوب مشتری نخستین الویت را دارد. در این مقاله صحبت کوتاهی با "ما" داشتیم تا عامل انگیزه بالای روزانه او را پیدا کنیم.
- روز خودتان را چگونه آغاز میکنید؟
کمی پیادهروی کرده و پس از آن به مدت پنج دقیقه یک مجله انگیزشی مطالعه و ده دقیقه به سه کار مهمی که باید در روز پیش ببرم فکر میکنم. اینکار منجر به کاهش استرسم شده تا به صدها کاری که میبایست انجام دهم فکر نکنم.
- روز خود را چگونه به پایان میرسانید؟
مجددا پنج دقیقه مجله و کمی قبل از خوابیدن مطالعه میکنم. طبق تجربهی من خواندن مجله خیلی مفید است چرا که اگر 95 کار انجام نشده داشته باشم کارهایی هستند که میتوانم پیش برده و روز پربار و خوبی داشته باشم.
- چه کتابی ذهنتیتتان را تغییر داد و چگونه ؟
کتابی که اکنون من مطالعه میکنم "شاهزادگان تاجر" نوشتهی لیون هریس است. این کتاب در ارتباط با خانوادهای است که فروشگاههای بزرگی ساخته و برای من خیلی جالب است چون همیشه برایم سوال بود که چگونه فروشگاههای بزرگ اداره میشوند. ذهنیت من این بود که آنها نوآوری ندارند و به همین دلیل مدیران این فروشگاهها مجبوراند ساعات زیادی کار کنند. اما آنچه کتاب به من نشان داد این بود که آنها طی سالها گرایشاتی مختلفی در مردم ایجاد میکنند. کتاب این ذهنیت را در من تقویت کرد که خرده فروشی و فروش الکترونیک به اصول یکسانی یعنی انتخاب، راحتی و قیمت وابسته است.
- چه کتابی را توصیه میکنید و چرا؟
کتاب محبوب من نامش " الهام گرفته: چگونگی ایجاد عشق به محصول در مشتری" نوشتهی مارتی کیگن است. من این کتاب را دوست دارم و آن را چندین بار خواندم. این کتاب به شما کمک میکند تا بفهمید چگونه یک ایدهای که در ذهن دارید را امتحان کنید و سپس آن را به محصولی که مشتری خواهان استفاده آن است تبدیل کنید.
- استراتژی شما برای حفظ تمرکز چیست؟
حفظ تمرکز برای اجرای کارهای روزانه و عقب نیافتادن از برنامهها
- در کودکی چه آرزویی برای بزرگسالیتان داشتید؟
دوست داشتم شبیه جری یانگ، موسس یاهو باشم. موسس شرکتی باشم که جهان را شکل دهد و تاثیر بزرگی بر آن داشته باشد. من به دره سیلیکون و به دانشکده کسب و کار رفتم و کار کردن در یاهو را برای اولین تجربهی کاری خود انتخاب کردم.
- چه درسی را از بدترین رئیستان آموختید؟
بدترین رئیس من کسی بود که یک بخش از کارم را که میدانستم خوب روی آن کار نکردم، به عنوان بخشی عالی از کارم معرفی و از آن تمجید کرد و نتیجهی این تحسین و تمجید از کاری که من میدانستم خوب انجام نشده این بود که مدت زیادی با او کار را ادامه ندادم. درسی که گرفتم این بود که وقتی افرادی را رهبری میکنید اگر تیم را به چالش نکشید به آنها لطمه میزنید.
- چه کسی بیشترین تاثیر را بر شما داشت؟
من شانس کار با کوین رایان را داشتم، یک کارآفرین سریالی مشهور در نیویورک. از او اهمیت استخدام افراد مهم را یاد گرفتم. یاد گرفتم به افراد فرصت پیشرفت داده و در زمان نیاز هم به آنها سخت بگیرم.
- سفری که در شما تغییر ایجاد کرد چه بود؟
من به سه کشور مختلف مهاجرت کردم هر یک از اینها در زندگی من تحولاتی ایجاد کرد اما انگیزه من از امریکا شروع شد جایی که به دره سیلکون برای شرکت در دوره کسب وکار رفتم. در این دوره نگرشم نسبت به دنیا عوض شد. پس از آن دوره فکر میکردم هر کار بخواهم میتوانم انجام دهم، داشتن رویاهای بزرگ و احساس کردنشان امکانپذیر است. چنین احساسی داشتم که چرا من نتوانم شرکت بزرگی همانند یاهو تاسیس کنم؟
- اولین ایدهی کسب و کاریتان چه بود و برای آن چه کردید؟
در دبیرستان من یکسری کسب و کارهای کوچک داشتم، جایی که تیمهایی تشکیل میدادیم و ایدههای زیادی داشتیم. سعی میکردیم یکسری وسایل دم دستی را سرهمبندی کرده و بفروش برسانیم. در آن زمان یک ایده برای رهایی از استرس داشتیم. بالنهایی را با برنج پرمیکردیم تا با کمک آنها افراد استرس خود را کنترل کنند. چیزی که آنجا خیلی خوب بود رقابت بین تیمها برای ایدهای بود که بیشتر قابلیت تجاری کردن داشته باشد. ما در شهرمان نفر اول بودیم و حتی فکر میکنم در کشور نیز اول باشیم. خیلی از آن بالونها فروش رفت و من بیشترین فروش را برای تیمم داشتم چون من بیشتر از دیگران برای فروش تلاش میکردم. این چیزی بود که من همیشه به آن علاقه داشتم.
- اولین شغلی که به شما نکات مهم و سودمند آموخت چه بود؟
وقتی جوان بودم تصمیم گرفتم که بخشی از تابستان را برای ساخت باغچه سبزیجات در حیات خلوت اختصاص دهم. بخش زیادی از خاک آن قسمت استرالیا رس بوده و حفاری در آن سخت است. انگا که در حال حفر بتن بودم، همه به من میگفتند که نمیتوانی. من کل تابستان را به حفاری مشغول بودم تا به دیگران نشان دهم که این کار امکان پذیر است و در آخر تابستان یک باغچه داشتم.
- بهترین نصیحتی که به شما شده چه بود؟
بهترین بخش نصیحت مشابه بدترین قسمت آن است. من بهترین نصیحت زندگیام را از یک استاد دانشگاه مورد علاقهام در دانشکدهی کسب و کار آموختم: "تنها چیزی که در استارتآپ مهم است تناسب بازار و محصول است". اکنون که سالهاست در ارتباط با آن فکر میکنم به این نتیجه رسیدم که اگر شما این نصیحت را اجرا نکنید چیز دیگری مهم نیست شما اساسا کسب و کاری ندارید اما هنگامی که به آن عمل میکنید باید مطمئن شوید که شرکتی براساس تناسب بازار محصولتان ساختهاید. در شغل کنونی من در دو سال اول کسب و کار کاملا واضح بود که ما تناسب بازار و محصول داریم. یکسری خدمات داریم که مردم دوستشان دارند و به دوستان خود معرفی میکنند. رشد سازمانی بالایی داشتیم و اساس کار ما بر همین بود. آنچه ما درسالهای اخیر انجام دادیم افزایش مقیاس و رشد کسب و کارمان براساس فیدبکهایی بود که از مشتریان دریافت کردیم.
- چه نکاتی را در زمینه بهرهوری شما به آنها وفادارید؟
قهوه. اصلیترین چیزی است که تا حد خوبی بازدهی مرا بالا میبرد.
- آیا از ابزار و یا برنامه خاصی برای مسیرتان استفاده کردید؟
ابزارهای مختلفی را امتحان کردم اما بازهم برگشتم و با همان فهرست کاغذی، کارهایم را ادامه دادم.
- برای شما تعادل کار و زندگی به چه معناست؟
باید خودتان را بشناسید، اینکه چه چیزی برای شما مناسب است. مثلا من شخصیتی هستم که باید بالای سر کارم باشم و نمیتوانم آخر هفته و تعطیلات را مرخصی بگیرم و بیخیال کار بشوم. چون این حالت برای من استرسزاتر است. ترجیح میدهم همیشه در محل کار خودم باشم. در اینصورت نسبت به جمع شدن کارها حس بهتری دارم.
- چگونه مانع فرسودگی شغلی میشوید؟
من یکی از بزرگترین طرفدارهای خواب هستم. فکر میکنم آخر هفته فرصت خوبی برای خوابیدن است. نعمت بزرگی است که بسیار به سلامتمان کمک میکند.
- وقتی ذهنتان برای نوآوری شما را یاری نمیکند استراتژی شما برای نوآوری چیست؟
من عاشق پیادهروی نزدیک آب هستم. مواقعی که با مشکلاتی مواجه میشوم که نیازمند تفکر خلاقانه در ارتباط با آنها هستم سعی میکنم جایی نزدیک آب قدم بزنم.
- به نظر شما اهمیت یادگیری روزانه چقدر است؟
هر روز من در حال یادگیری نکات بیشتر در ارتباط با رهبری استارتآپهایی با رشد سریع هستم. در شرکت همه با هم در حال یادگیری هستیم. همیشه به استارتآپهای خوبی که میشناسم فکر میکنم. آنها میدانند چه برنامهای دارند و از یکسری دستورالعملهایی استفاده میکنند که شما هم میتوانید آنها را بکار ببندید. من فهمیدم که هر موقعیتی بسته به صنعت، مردم و زمان متفاوت است. شما نیازمند امتحان کردن تمام فرضیهها هستید و اینکه بفهمید کدامیک برایتان کارآمد است.
منبع: www.entrepreneur.com
هنوز نظری وارد نشده است!
نظر خود را ارسال نمایید
پست الکترونیکی شما انتشار پیدا نمی کند.