مصاحبه اختصاصی نانومچ با مدیرعامل شرکت فناوران نانومقیاس
شركت فناوران نانومقياس که در سال ۱۳۸۳ با ایده محوری الکتروریسی تاسیس گردیده است، به گواه مستندات در حال حاضر يكي از شركتهاي مطرح در زمينه تجهيزات و محصولات مرتبط با این فناوری در دنياست. این شرکت علاوه بر ساخت انواع تجهیزات الکتروریسی در مقیاسهای مختلف از آزمایشگاهی تا صنعتی موفق گردیده است تمامی زیرسیستمها و لوازم جانبی مورد نیاز این فناوری را تولید نماید. علاوه بر آن سیاست شرکت، ساخت و تولید تجهیزات آزمایشگاهی از قبیل الکتروفورز موئین میباشد که با بومیسازی آنها پیشرفت قابلتوجهی در آنالیز و شناسایی مواد زیستی و نانویی در کشور حاصل خواهد گردید. محصولات این شرکت تاکنون به کشورهای مالزی، کره جنوبی، پاکستان، نیجریه و چین صادر گردیده است و انتظار میرود در آینده نزدیک رشد قابل توجهی در زمینه صادرات انجام گیرد. در ادامه مصاحبه اختصاصی سایت نانومچ با مدیرعامل این شرکت جناب آقای مهندس نادری آمده است.
۱. لطف بفرمایید خود را در چند پاراگراف معرفی کنید؟ در چه حوزهای مشغول به کارآفرینی یا کسب و کار هستید؟
من نادر نادری، فارغالتحصیل سال ۱۳۷۸ کارشناسی شیمی دانشگاه تبریز و کارشناسی ارشد شیمی آلی سال ۱۳۸۱ از دانشگاه تهران هستم. زمینه تخصصی من در دوره کارشناسی ارشد پلیمر و تولید نانوکامپوزیتها است که تحت نظر جناب دکتر شریفی فعالیت کردم. بعد از اتمام تحصیل و سربازی مدتی کارمند بودم و در سال ۱۳۸۳ شرکت فناوران نانومقیاس را با کمک دوستان تأسیس کردم. فعالیت شرکت از سال ۱۳۸۷ گسترده شد و در حال حاضر بنده مدیر عامل شرکت فناوران نانومقیاس هستم. شرکت در زمینه تولید تجهیزات الکتروریسی و تولید محصولات مرتبط با نانوالیاف فعالیت میکند. با توجه به شرایط موجود در کشور، ما در تمام زمینههای مربوط به الکتروریسی از تولید تجهیزات تا محصولات متنوع از ماسکهای تنفسی تا پوشش زخم فعالیت داریم.
ورود به زمینههای مختلف کار مزایا و معایب زیادی دارد. با توجه به بازار نسبتا محدود حال حاضر کشور در حوزه محصولات تخصصی، برای داشتن گردش مالی دایمی در شرکت و سوددهی مجبور به تنوع فعالیتهای خود شدیم که این موضوع باعث شد کار در شرکت نیاز به تخصصهای گوناگون داشته باشد و زمان زیادی صرف فعالیت در این امور شود. ما در ابتدا بنا داشتیم تنها دستگاه الکتروریسی مختص تولید فیلتر خودرو بسازیم، اما متوجه شدیم که در این مسیر هیچ تضمینی برای بازگشت سرمایه وجود ندارد یا بازگشت آن بسیار طولانی و زمانبر خواهد بود. همچنین در ابتدا در نظر نداشتیم در حوزه ساخت زیرسیستم های این فناوری وارد شویم، ولی مشکلات مربوط به تعمیر و نگهداری تجهیزات و زیرسیستمها باعث شد به این نتیجه برسیم فعالیت در این عرصه نیاز به احاطه کامل به فناوری دارد و در سیستم های اصلی دستگاه نباید وابستگی به شرکتهای دیگری مخصوصا خارجی داشته باشیم. به این ترتیب ما به این نتیجه رسیدیم که زمانی که فروش محصولات با نوسان زیادی روبروست، با تنوع در محصولات میتوانیم سوددهی شرکت را حفظ کنیم. کمتر شرکتی در دنیا در زمینه الکتروریسی، تنوع تولید ما از زیرسیستمهایی مانند هایولتاژ و پمپ سرنگ تا انواع دستگاه ها در مقیاسهای مختلف و محصولات نهایی مانند فیلتر و ماسک را در سبد خود دارد.
۲. چه دلیلی باعث شد که به سمت راه اندازی یک کسب و کار حرکت کنید؟
پارامترهای مختلفی در پاسخ به این سؤال تأثیرگذار است ولی بهطور مختصر روحیه من که از بچگی سعی داشتم بفهمم هر چیزی چطور کار میکند از اصلیترین دلایل آن است. دوران بچگی ما و نسل ما به نحوی بود که زندگیهای سختی داشتیم، پولدار نبودیم و مجبور بودیم یک سری چیزها را خودمان درست کنیم، حتی گاهی اوقات اسباببازیهایمان را خودمان درست میکردیم و این باعث میشد خلاقیت ما پرورش پیدا کند.
البته قبل از تأسیس شرکت، بهصورت غیررسمی کار تعمیرات و ساخت برخی از قطعات را انجام میدادیم، ولی وقتی یک شرکت در مرکز رشد دانشگاه صنعتی شریف در سال ۸۵ تأسیس شد، ما بهصورت سیستماتیک حرکت کردیم. کمکهای مرکز رشد دانشگاه صنعتی شریف و ستاد نانو خیلی مؤثر بود. این کمکها راهنماییهایی بود که به فارغالتحصیلان جدیدی داده میشد که مسائل مالی، مارکتینگ، قرارداد بستن، حسابداری و بیزینس را نمیدانستند. فردی که اینها را نمیداند، نمیتواند تجارت مفیدی داشته باشد. شما باید مجموعهای از این عوامل را داشته باشید تا نتیجهاش موفقیتآمیز باشد. تا زمانیکه بخشهای مختلف سازمان پاسهای خوب ندهند، غیرممکن است من بتوانم گل بزنم، غیرممکن است بتوانم به اروپا صادرات داشته باشم. بنابراین هر بخشی اگر کار خودش را حرفهای و درست انجام دهد و مطابق برنامه جلو برود، موفقیت میتواند حاصل شود.
اینطور نبود که از ابتدا تصمیم به کارآفرینی بگیریم، مسیر اتفاقات، ما را به این نقطه رساند. ما همه به کار علاقه داشتیم و درس در درجه دوم اهمیت داشت. به عنوان مثال خود من در دوران دبیرستان با اینکه رشته تجربی هم بودم اما به الکترونیک علاقه داشتم و هر هفته یک کیت آماده (که در آن زمان بسیار هم رایج بود) میخریدم و تکمیل میکردم. کتابهای زیادی هم در زمینه الکترونیک خواندم که خوشبختانه کمک بسیار بزرگی در محیط کار به بنده کرد. خیلی مسائل اتفاقی در مسیر زندگی افراد به وجود میآید. در دوران ارشد در دانشگاه تهران با دکتر شریفی آشنا شدم که فضایی کاری را برای ما فراهم میکرد. تاکیدی بر این نبود که حتما و تنها کار مد نظر ایشان انجام شود، دست ما برای خلاقیت باز بود، مواد مختلف در دسترس ما بود و به این ترتیب یاد گرفتیم که چگونه یک کار را شروع کنیم و به نتیجه برسانیم. بعد از فارغالتحصیلی و پایان دوره خدمت وظیفه، من وارد بازار کار شدم. با صنایع پتروشیمی ایران به صورت پروژهای همکاری میکردم که در آنجا نیز تجربیات بسیار خوبی راجع به مشکلات صنعتی کسب کردم. مدتی در صنایع دفاع مشغول به کار بودم. اما علاقه من به تولید و آشنایی با فناوری نوین نانو باعث شد شدیدأ به سمت نانوالیاف جذب شوم. نانو، علم بسیار نوپایی بود و کسی باور نمیکرد بتواند جای خود را در بازار پیدا کند و مشتری حاضر به پرداخت پول برای نانو محصول باشد. ستاد نانو نیز تازه در حال شکلگیری بود و به هیچ عنوان قابل مقایسه با حال حاضر نبود. در ابتدا با اینکه حتی پول خرید یک زیرساخت ابتدایی را هم نداشتیم، و ریسک کار بسیار بالا بود باز هم کارآفرینی خود را شروع کردیم. در واقع علاقه و عشق، نیروی محرک ما در این مسیر بود.
۳. به نظر شما دانشگاه چقدر در مسیر موفقیتتان موثر بود؟
دانشگاه تأثیر بسیار زیادی در مسیر زندگی و کار من داشت، اگرچه در حال حاضر سیستم دانشگاهها به کیفیت گذشته نیست و تا حدودی شبیه به مدرسه عمل میکنند و آموزش و فضای لازم برای خلاقیت را برای دانشجویان فراهم نمیکنند. در دوران تحصیل چه در دانشگاه تبریز و چه دانشگاه تهران امکانات آزمایشگاهی به راحتی در اختیار ما بود. این امر باعث شد تا علم شیمی را به صورت عملی و ملموس یاد بگیریم. علاوهبرآن روش صحیح تحقیق و پژوهش را نیز آموختیم. در حال حاضر به دلیل هزینههای زیاد مواد و وسایل آزمایشگاهی این امکان کمتر در اختیار دانشجویان قرار داده میشود.
فارغ از این مسائل همانطور که دانشگاه محیط بسیار مناسبی برای انتخاب همسر و شریک زندگیست، برای انتخاب همکار و شریک تجاری نیز بسیار مثمرثمر است. دوران دانشجویی زمان بسیار مناسبی برای شناخت افراد و روحیات یکدیگر است. در کارآفرینی مسائل بسیاری را باید در نظر گرفت، در این مسیر شرکا باید بتوانند برای مدت طولانی با هم کار کنند، همه باید تحمل ریسک و پشتکار فراوان داشته باشند تا شرکای تجاری مناسبی برای هم باشند. آورده افراد نیز بسیار مهم است، منظور از آورده نتها پول و آورده مالی نیست؛ تجربه، دانش، ارتباطات و... که هر کدام ارزش خاص خود را دارند. به طوری که اگر یک تیم درست تشکیل شود قدرت آن تیم بسیار بیشتر از مجموع قدرت تک تک افراد به صورت مجزا است. همه تیم ما از دانشجویان دکتر شریفی هستند که در دانشگاه و آزمایشگاهش با یکدیگر آشنا شدیم. با وجود همه کمکهایی که دانشگاه در این مسیر به بنده کرد، اما همیشه با خودم فکر میکنم اگر فیزیک یا کامپیوتر، که به آن بسیار علاقه داشتم، میخواندم موفقتر میشدم. اینها مسائلی است که نظر دادن نسبت به آن بسیار سخت است. شاید اگر من فیزیک خوانده بودم الآن یک کارمند یا پژوهشگر بسیار موفق بودم. موفقیت به صرف دانشگاه رفتن و تحصیل در یک رشته و دانشگاه خاص نیست، بسیاری افراد تحصیل نکرده زندگی و کسب و کار بسیار موفقی دارند. نکته مهم در زندگی همه افراد موفق، استفاده بهینه از زمان و انجام وظایف در هر دوره از زندگی به بهترین شکل ممکن است.
۴. کارآفرینان چندین سال در شرایطی زندگی میکنند (با سختی فراوان) که هیچکس قادر به زندگی در آن شرایط نیست. تا در آینده به گونهای زندگی کنند (با ثروت فراوان) که باز هم هیچکس نمیتواند. تا چه حد با این جمله موافق هستید؟ آیا تجربه شخصی خودتان هم در همین راستا بوده است؟
با این جمله کاملأ موافق هستم. شخصیت افراد متفاوت است، برخی افراد ریسکپذیر نیستند و معتقدند که باید یک درآمد ثابت داشته باشند و برخی ریسک میکنند و همیشه خود را در معرض کارهای متفاوت قرار میدهند. کارآفرینی ریسک بسیار بالایی دارد و ممکن است چندین سال طول بکشد که به سوددهی برسد یا در شرایطی اصلأ به سوددهی نرسد. فرد کارآفرین باید این ریسک و طول مدت لازم برای سوددهی را به وسیله تلاش مضاعف جبران کند. به همین دلیل در کارآفرینی نباید به یکباره ریسک بزرگ کرد باید پله پله وارد شد و مرحله به مرحله پیشرفت کرد. بسیاری از شرکتها که با ریسک بسیار بزرگ شروع کردهاند شکست خوردند. گاهی وقتها نیز افراد دچار توهم میشوند. به عنوان مثال، اینکه فرد توانایی ساخت یک دستگاه را دارد و هیچ کس غیر از او قادر به انجام این کار نیست نمیتواند منجر به استقبال سریع از محصولش گردد چه از طرف دولت چه از طرف مردم به عنوان مشتری. چون این مسیر قوانین خاص خود را دارد. فناوران نانومقیاس از سال ۱۳۸۳ تأسیس شد و طی این ۱۲ سال مرحله به مرحله رشد کرد تا به این نقطه رسید. همه تیم ما در این مدت بسیار تلاش کردند و با پشتکار و تلاش خود را به این نقطه رساندند. ما در این مسیر ریسکهایی داشتیم که وقتی به آنها فکر میکنم واقعأ نمیفهمم در آن زمان چطور جرأت انجام آن را پیدا کردیم. در مقاطعی کل سرمایه زندگی ما سه نفر مبلغ ناچیزی بود ریسک میکردیم و وامی میگرفتیم که از کل سرمایه ما بیشتر بود. اما در عین حال ما از ابتدا تا این حد وسیع کار نکردیم. در سال اول ما با انجام پروژه شروع کردیم و مشغول مطالعات تئوری این کار بودیم و در عین حال سعی کردیم از این طریق سرمایه مورد نیاز را کسب کنیم. اولین بار در سال ۱۳۸۷ بود که ما یک ساختمان به عنوان دفتر برای شرکت تهیه کردیم. وقتی به اندازه کافی رشد کرده بودیم و با این صنعت آشنایی کامل داشتیم و در بین افراد مختلف، شناختهشده بودیم، در آن زمان بود که قدمهای بزرگتر برداشتیم. کارآفرینی نیاز به پشتکار بسیار دارد. نباید با اولین شکست ناامید شد و انگیزه را از دست داد باید تلاش کنید تا به موفقیت برسید. نباید از این شاخه به آن شاخه پرید بلکه باید در یک مسیر و با تمام توان و پشتکار حرکت کنیم تا به نتیجه برسیم.
۵. اگر زمان به عقب برگردد چه کارهایی هست که آن را انجام نمیدادید؟ چه کاری را انجام میدادید؟
به نظرم در کل مسیر تا اینجا اشتباه بزرگی نداشتیم، اشتباهات کوچک فنی و مالی یا حتی رشته تحصیلی وجود داشته که واقعأ در زندگی هر شخصی هست و اصلأ در حدی نیستند که منظور این سؤال باشند. به عنوان مثال اگر من در رشته شیمی تحصیل نکرده بودم نمیتوانستم وارد حوزه نانوالیاف شوم، یا علاقه من به الکترونیک در زمینه کاری حال حاضر بسیار به من کمک کرده است. اما در کل هیچ کدام از این کارها چیزی نیست که از انجام آن پشیمان باشم و در صورت امکان آن را تکرار نکنم. حتی دوره کارمندی که اصلأ با روحیات من سازگار نبود، در آن زمان نیاز بود و باید در این مسیر قرار میگرفتم و تجربیات خوبی کسب میکردم. دوران کارمندی من زمانی بود که هیچ کدام از ما از شرکت حقوقی دریافت نمیکردیم و سعی در افزایش سرمایه شرکت داشتیم و حقوق دریافتی کمک بسیار شایانی به زندگی من کرد.
۶. تفریحات و سرگرمیهای شما در زندگی چیست؟
انسان باید قدر همه لحظات زندگی رو بداند و به نحو احسن از آن استفاده کند. افراد زیادی به من انتقاد میکردند که چقدر کار میکنی و زمانی را هم برای لذت بردن از زندگی اختصاص بده (مخصوصأ اینکه در زمان کارمندی مجبور بودم تا دیرقت کارهای مربوط به شرکت را نیز انجام دهم و تقریبأ هیچ وقت آزادی نداشتم) و حال که سنم بالاتر رفته است حرف آنها را بهتر درک میکنم. در عین حال من به مسافرت علاقه دارم و تقریبأ به همه شهرهای ایران با خودروی شخصی سفر کردهام. هنوز هم هرگاه که فرصت مناسب فراهم شود برنامه مسافرت خواهم داشت. سینما و پارک رفتن هم از تفریحات کوچکی هست که سعی میکنم در تعطیلات آخر هفته داشته باشم.
۷. بسیاری از افراد جامعه از راهاندازی کسب و کار بیم دارند. آیا شما هم در آغاز راه ترس داشتید؟ اگر اینطور است برای غلبه به آن چه کردید؟
بله کارآفرینی ریسک بسیار بزرگی هست و طبق آمار درصد زیادی از ایدهها به نتیجه نمیرسند که این نشان دهنده ریسک زیاد این کار است. همانطور که قبلأ هم کمی اشاره کردم، برای کاهش این ریسک و خطر باید ابتدا شناخت خیلی خوبی داشته باشیم. داشتن یک مدل کسب و کار خوب بسیار لازم و ضروری است و نباید خود بزرگبین باشیم، باید براساس واقعیت حرکت کنیم درست ایدهپردازی کنیم، تا جای امکان همه حالتها را بررسی کنیم چون بازار قابل پیشبینی نیست. مرحله به مرحله وارد شدن به کار هم از الزامات جدانشدنی کارآفرینی است.
۸. آیا راهاندازی کسب و کار بصورت انفرادی ممکن است؟ شما کدام را ترجیح میدهید: تیم بودن و یا انفرادی کار کردن و چرا؟
در دنیا شرکتهای بزرگ به صورت تیمی تأسیس شدهاند، اما متأسفانه در ایران فرهنگ کار تیمی وجود ندارد که شاید ریشه در گذشته ما داشته باشد. ضربالمثلهای متفاوتی در فرهنگ ما وجود دارد که ما را به کار فردی و دوری از کار تیمی تشویق میکند. این موضوع در زمینه کاری تأثیر منفی دارد و باعث شده تا کمتر شراکتی شکل گیرد یا اگر شکل گرفت هرکس فقط به فکر منافع شخصی خود باشد. اما به نظر من کار کردن با یک تیم قابلیت افراد را بسیار بیشتر میکند. در کار تیمی گاهی کار ۲ نفر به میزان ۳ یا ۴ کار انفرادی ارزش دارد. در کار تیمی همیشه ۱+۱ برابر با ۲ نیست اگر افراد درست انتخاب شوند این عدد بیش از ۲ خواهد بود. عکس این حالت هم ممکن است و اگر تیم درست تشکیل نشود افراد اثر بازدارنده نسبت به هم خواهند داشت. افراد با قابلیتهای کاملأ مشابه نمیتوانند تیم خوبی تشکیل دهند. افراد تیم باید مکمل یکدیگر باشند تا نقاط ضعف همدیگر را بپوشانند. باید مانند پازل افراد مختلف را برای بخشهای مختلف انتخاب کرد و در کنار هم گذاشت. در مورد شرکت ما خوشبختانه این مهم به وقوع پیوست و افراد با تواناییهای مختلف و مورد نیاز گرد هم جمع شدند. به همین خاطر اعضای تیم ما کمتر در مسئولیتهای یکدیگر دخالت میکنند. نکته مهم دیگر این که همه اعضای تیم باید هدفی مشترک داشته باشند. اگر هدف مشترک نباشد پس از مدتی افراد به یک سمت حرکت نخواهند کرد و دیر یا زود تیم از هم میپاشد. در کل به نظر من کار باید به صورت تیمی پیش برده شود، به صورت انفرادی به موفقیت نمیتوان رسید. برای رفع مشکل فرهنگی که ما در مقابل کار تیمی داریم باید سوابق تیمهای موفق خارجی مطالعه شود تا مشکل ریشهیابی گردد. یک نمونه کار تیمی بسیار موفق در ایران هیئتها هستند، که شاید مقطعی بودن هیئت، هدف مشترک و تعیینشده و عدم سود و زیان مالی دلایل موفقیت در این کار است.
معمولاً شرکتهای کوچک یا یک نفر شومن دارند یا وقتی با یک رفیق نهار میخورند، ایدهای مطرح میشود و جلو میرود. من اگر بخواهم شرکت دیگری تأسیس کنم، فرق میکند؛ چون سابقه این کار را دارم و پول هم دارم و میتوانم افراد متخصص را در این کار جدید بهکار بگیرم و سیستماتیک جلو بروم، ولی افرادی که میخواهند از صفر شروع کند، نمیتوانند اینگونه کار کنند. تجربه و پول ندارند و بنابراین ایده را آرام آرام جلو میبرند. خیلی وقتها توصیه میکنم بهجای اینکه خودشان یک شرکت صددرصدی داشته باشند، شاید بهتر باشد که ۵ درصد سهام شرکت بزرگتر را بخرند. هم زودتر و هم بیشتر به پول میرسند. اینها چیزهایی است که در دانشگاه به افراد آموزش داده نمیشود و جایش خالی است.
۹. بدون پول کارآفرینی ممکن است؟ شما هم اول کار سرمایهگذار جذب کردید یا خودتان سرمایه کافی داشتید؟
ما کار را از صفر شروع کردیم تنها سرمایه اولیه ما دانش، پشتکار و علاقه بود. پول میتواند کمک شایانی به راهاندازی کسب و کار کند و سریعتر به آن رونق ببخشد. سرمایه پارامتر بسیار مهمی برای راهاندازی کسب و کار است، اما دلیلی وجود ندارد که کسی که سرمایه اولیه ندارد کسب و کار راه نیندازد. مثالهای بسیاری از شرکتهای موفق در دنیا وجود دارد که بدون سرمایه اولیه کار خود را شروع کردند. ما در ابتدا از زندگی شخصی و حقوق ماهیانه خود گذشتیم و سرمایه شرکت را تأمین کردیم. سال ۱۳۸۵ نیاز به خرید یک دستگاه به قیمت ۶۰ میلیون ریال داشتیم. مدتها طول کشید تا این میزان پول را با هم جمع کردیم و دستگاه را خریدیم و به پشتوانه این دستگاه و دانش فنی خود از وام و تسهیلات بانکی استفاده کردیم. خلاصه عرض کنم، اگر ایده خوب و تلاش و پشتکار داشته باشید مطمئنأ میتوانید یک کسب و کار موفق داشته باشید. در این مسیر پول و سرمایه تنها نقش کاتالیزر یا سرعتدهنده برای موفقیت را ایفا میکنند.
۱۰. کسب و کار در فناوریهای نوین چه تفاوتی با کسب و کارهای سنتی دارد؟
در حوزه فناوریهای نوین دانش اهمیت ویژهای دارد. فناوریهای نوین سرعت رشد بسیار بالا و ارزش افزوده زیادی دارند. دلیل این امر استفاده مستقیم از دانش افراد است. برای مثال هزینه مواد اولیه موجود در یک آیسی بسیار ناچیز است، اما با فراوری مناسب بسیار ارزشمند میشود. در کارهای سنتی بیشترین هزینه مربوط به مواد اولیه است. در کارهای حوزه فناوری اطلاعات رسمأ بدون ماده اولیه و تنها با دانش فنی، درآمد کسب میکنید یا بهتر بگویم الکترونها را به پول تبدیل میکنید. پس در کسب و کارهای مرتبط با فناوریهای نوین سرمایه اصلی منابع انسانی و هزینهای که افراد برای کسب دانش صرف کردهاند میباشد.
۱۱. ساختار یک شرکت به چه صورت باید باشد: آیا یک فناور میتواند یک مدیرعامل نیز باشد یا باید این دو از هم جدا باشند؟
پاسخ به این سؤال واقعأ سخت است. وقتی یک فرد فنی مدیر عامل یک مجموعه شود، دیگر توان و زمان کافی برای رسیدگی به کارهای فنی را نخواهد داشت و بیشتر باید به مسائل مربوط به کارکنان و ارتباط با مشتری و ... بپردازد، اینها کارهای اجرایی شرکت هستند که اهمیت بسیار زیادی هم دارند. خیلی از شرکتهای بزرگ ابتدا توسط افراد فنی تأسیس شده است اما با گذشت زمان این افراد مجبور شدهاند بحث فنی را کنار گذاشته و وارد بخش اجرایی شوند. این موضوع نیز یکی از دلایل اهمیت یک تیم خوب برای شروع کسب کار است که در آن افراد با تواناییهای مختلف کنار هم جمع شوند و باعث پیشرفت کل مجموعه گردند. مدیریت شرکتهای بر پایه فناوریهای پیشرفته با شرکتهای سنتی کاملا فرق داشته و مسائل و مشکلات آنها با هم متفاوت است. نباید از یک مدیر بسیار زبده اما بدون دانش فنی انتظار داشت تا در یک شرکت بر پایه فناوری نوین موفق عمل کند، زیرا سرمایه اصلی در این شرکتها دانش است که مدیریت آن با چالشهای زیادی روبروست.
۱۲. راه موفقیت از شکستهای زیاد میگذرد. صادقانه چندبار شکست خوردید؟ چند بار ناامید شدید و چه کسی و چه چیزی به شما کمک کرد که راه را ادامه بدهید؟
ما با توجه به اینکه همیشه سعی کردیم حساب شده و برنامه ریزی ریسک کنیم، متحمل شکست بزرگی نشدیم که به نقطه صفر برگردیم. اما شکستهای کوچک بسیاری داشتیم. به عنوان مثال هدف اولیه تأسیس شرکت تولید فیلترهای خودرو بود. با توجه به حجم عظیم بازار خودرو اگر تنها بخش کوچکی از این بازار هم نصیب ما میگشت، موفقیت چشمگیری حاصل میشد. اما قواعد بازار با تصورات ما متفاوت بود و کسی حاضر نشد محصول ما را خریداری کند. هنوز هم بعد از گذشت چندین سال ما موفق به پیدا کردن مشتری برای محصول خود نشدیم. اما ما همه تخممرغها را در یک سبد نگذاشته بودیم. در کنار این هدف بزرگ کارهای کوچکتر را نیز انجام میدادیم. در آن زمان دستگاههای آزمایشگاهی هم تولید میکردیم که همین موضوع ما را از شکست نجات داد. بازارهای کوچک مختلفی داشتیم. با وجود اینکه عدم موفقیت ما در فروش فیلتر ضربه بزرگی بود اما به کمک محصولات دیگری که داشتیم توانستیم شرایط را دوباره در دست بگیریم و از ورشکستگی شرکت جلوگیری کنیم و در اهداف خود تجدید نظر کنیم و به مسیر ادامه دهیم. اشتباه ما در ابتدا این بود که خیلی آرمانگرایانه به هدفها نگاه میکردیم و تصور داشتیم که باید با محصولاتی که سالها تولید شدهاند رقابت کنیم در صورتی که ابتدا باید از سادهترین محصول و با کمترین امکانات شروع کرد و به مرور پیشرفت کرد تا به هدف نهایی برسیم. البته اگر منظور از این سوال شکستهای فنی در کار می باشد، تعداد این شکستها و آزمون و خطاها بسیار قابل توجه است و برخی مواقع برای یک ارتقاء فنی کوچک هفتهها انواع شکستها را تجربه کردهایم و حتی ناامید هم شدهایم ولی نهایتا کار را با کمک همدیگر پیش بردهایم. در کل عشق و علاقه و پشتکار به همراه پایه علمی قوی و گستردگی محصولات عواملی بودند که مانع شکست ما شدند.
۱۳. شما کدام را ترجیح میدهید: سهم کوچک (5 درصد) از یک بازار بزرگ و یا سهم بزرگ (صد درصد) از یک بازار کوچک؟
هدف نهایی همه دستیافتن به سهم مناسبی از یک بازار بزرگ است، اما برای رسیدن به این هدف هر دو مورد باید همزمان در ذهن شما باشد. ریسک بازار کوچک کمتر است و به همان اندازه امکان پیشرفت نیز کمتر است و حتی اگر همه سهم بازار را نیز به دست آورید، باز هم چون بازار کوچک است سود کمی نصیب شما میشود. باید به فکر بزرگ کردن بازارهای کوچک بود. به عنوان مثال از یک سوپر مارکت به یک فروشگاه زنجیرهای تبدیل شویم. چون سهم زیادی از این بازار در دست ماست، با بزرگ کردن بازار عملأ کسب و کار خود را رشد دادهایم. یکی از مشکلات ما در مسیر توسعه این است که بیشتر شرکتها به دنبال پیشرفت و سود کوتاه مدت هستند و شاید به همین خاطر کمتر برند مطرحی در کشور ما وجود دارد. به عنوان مثال در همه جای دنیا در فصلهای خرید بهترین محصولات با مناسبترین قیمت عرضه میشود در صورتی که در ایران کاملأ برعکس عمل میشود و بیکیفیتترین محصول به بالاترین قیمت در زمانهای رونق کسب و کار عرضه میشود تا بیشترین سود حاصل شود و این موضوع باعث میشود تا مشتری اعتماد خود را نسبت به محصولات ما از دست بدهد. این اتفاق در بازار خارجی ما هم مانند عراق، آذربایجان و... اتفاق افتاد. رقابت در بازارهای بزرگ بسیار سختتر است. در بازارها بزرگ رقبای بسیار قویتری وجود دارد که شاید سالها تجربه در کارنامه خود دارند. باید نقاط ضعف رقبا (که میتواند کیفیت، قیمت، تنوع محصول یا هرچیز دیگری باشد) را پیدا کنیم و آن را نقطه قوت خود کنیم. به این ترتیب جای خود را در این بازار بزرگ باز کنیم. ورود به بازار بزرگ سخت است اما فضای پیشرفت مناسبی را فراهم میکند.
۱۴. داستان رسیدن به ایده تأسیس شرکت خود را برای ما تعریف کنید. چطور اولین بار به فکر تأسیس این کسبوکار افتادید؟ در آن زمان چه المانهایی را برای سنجش ایده خود بررسی کردید؟
من تا قبل از سال 85 شاید حدود ده سال بهصورت پراکنده کار انجام میدادم. عضو هیأت علمی دانشگاه بودم و وقت آزادم بیشتر از کارمندها بود. دانشگاههایی که با آنها مرتبط بودم، گاهی وقتها سفارشهایی میدادند. دوستی صمیمی به نام آقای دکتر تقوینیا دارم که در دانشگاه صنعتی شریف، فیزیک تدریس میکنند. سال 85 ایشان به من پیشنهاد دادند که در مرکز رشد، شرکت ثبت کنیم. تا قبل از آن، سیستمهای مالی و مالیاتی و ... خیلی سفت و محکم نبود و شما میتوانستید بهصورت خصوصی هم کار انجام دهید، ولی روند به سمتی میرفت که باید با یک واحد حقوقی سروکار پیدا میکردیم که بتواند فاکتور دهد و قرارداد ببندد. ما به آن مرکز رفتیم و در آنجا مستقر شدیم و شرکت پوششهای نانوساختار را به ثبت رساندیم و دو حوزه کاری برای خودمان تعریف کردیم. من روی سیستمهای کوتینگ (پوششدهی) و دکتر تقوینیا هم روی نانو کار میکنند. از اینجا بحث کار کردن سیتماتیک شروع شد. من اصلاً ستاد نانو را نمیشناختم و نمیدانستم چه کاری میکنند؛ خودشان ما را پیدا کردند. وقتیکه ستاد نانو تشکیل شد، بعضی افرادی که تخصص علمی نداشتند ولی معمولاً با قصد سوءاستفاده سریع متوجه میشوند که پول و امکانات کجا هست، وامهایی گرفتند که آن را بازنگرداندند. نمیدانم بچههای ستاد نانو از کجا خبردار شده بودند که ما مسیر صحیحی داریم. با ما ارتباط گرفتند و خیلی به ما کمک کردند. ما را به نمایشگاه بینالمللی بردند و آنجا چیزهای زیادی یاد گرفتیم. بعضی از دستگاههای ما را تضمین کردند که بخرند و ما تشویق شدیم. در حال حاضر ما یکی از سیستمها را در مقیاس 50 عدد میسازیم؛ در صورتیکه روز اولی که میخواستیم دستگاه را بسازیم، سه تا را دست گرفته بودیم و من دائم نگران بودم که این سه تا فروش میروند یا نه و وقتی فروش رفت، باز میترسیدیم و برای دفعه بعد 5 عدد ساختیم، بعد ده تا و بعد این اعتماد به نفس که به وجود آمد و فهمیدیم نیاز در بازار هست، این تعداد بیشتر شد. به نظرم مسیر درستی را رفتهایم.
۱۵. اگر امروز کسی بخواهد در حوزه نانو کارآفرینی کند، چطور میتواند نیازهای بازار را بسنجد تا ایده خوبی انتخاب کند؟
این سؤال خیلی سختی است. اولاً من به بچهها میگویم که خودشان را در نانو محبوس نکنند. طرف نذر که نکرده است فقط در نانو کار کند! ممکن است شما جلو بروید و ببینید در منطقهای از کشور هستید که جایی به تخصص خاصی نیاز دارد. نانویی نیست ولی هم میتوانید پول تولید کنید و هم مشکل کشور را حل کنید. پس قطعاً باید به آن سمت بروید. بیزینس مثل یک مسابقه بوکس است. وقتی گارد طرف باز میشود، باید همان وقت بزنید. بچهها باید آماده باشند. البته حسابشده باید باشد. نانو اسم قشنگی است، بار علمی و تکنولوژیک دارد، ولی باید به اندازه خودش به آن بها داده شود. اگر بیش از اندازه به آن بها داده شود، ده سال بعد متوجه میشوند خیلی خوب نیست. مثل بنگاههای زودبازده که در زمان ریاست جمهوری آقای احمدینژاد خیلی سروصدا کرد و به همه وام میدادند و بعد دیدیم چیزی از آن درنیامد. ستاد نانو خوشبختانه افراد باهوش و سالم و خوشفکری دارد که ثبات مدیریتی هم دارند. بیش از یک دهه است که کار میکنند، برنامهریزی کردهاند و دارند جلو میروند. بسیار کارشان درست است و بسیاری از جاهای کشور میتوانند از اینها الگو بگیرند.
این نکته اول، که افراد نذر نکنند حتماً در حوزه نانو باشند، اما اگر به این حوزه رفتند لازمهاش این است که دائماً در حال مطالعه و جستجو درباره نمایشگاهها و خواندن مقالهها و تسلط در این حوزه باشند که بعد در مرحلهای طرف بتواند بگوید من الان مسلط هستم. میدانم اگر با ابزار نانویی در فلان حوزه ورود کنم، میتواند تأثیرات بیشتری بگذارد. بنابراین هرچقدر دانش بچهها بیشتر باشد، میتوانند بهتر عمل کنند. اگر نمایشگاهها را نبینند و در حال جستجو نباشند، موفق نخواهند بود. استرالیاییهای بومی قدیمی چیزی داشتند به نام بومرنگ که در هوا پرتاب میکنند، به پرنده برخورد میکند و برمیگردد. آنها مکان فعلی پرنده را هدف نمیگیرند، بلکه پیشبینی میکنند که سی ثانیه دیگر پرنده فلانجاست و جلوتر را میزند. در بیزینس هم همینطور است. بچهها باید حواسشان باشد که مثلاً الان گرافن خیلی در بورس است، اما باید بدانند که عمر این تکنولوژی تا چه زمانی است؟ افرادی که خیلی باهوش، خوشفکر و باسواد هستند، اندکی جلوتر را میبینند. کسانی که هفت یا هشت سال پیش در فکر گرافن بودند و جدی کار میکردند، الان پیشتاز هستند، اما مثلاً اگر کسی الان به سمت گرافن برود، به نتیجه نمیرسد.
۱۶. شما بهطور خاص در حوزه نانو، کسبوکار جدید تأسیس کردهاید. کارآفرینی در این حوزه چه چالشهایی به همراه دارد؟ شما برای حل آنها چه کردید؟
ما وقت خوبی به نانو وارد شدیم و واقعیت این است که من اصلاً به نیت نانو کار را شروع نکردم. بعد که جلو رفتیم، دیدیم کار ما میتواند با نانو مرتبط باشد و همین ارتباط خیلی به ما کمک کرد. مسائل زیادی در ارتباط با بیزینس وجود دارد. مثلاً کشور سوئیس 8 میلیون جمعیت دارد. شرکتی که آنجا تأسیس میشود از بدو تأسیس چارهای ندارد جز اینکه یک شرکت بینالمللی باشد. برای اینکه 8 میلیون مارکتی نیست! ما این امتیاز را داشتیم که یک مارکت 80 میلیونی داریم که به تحریم برخورد و آن تحریم کمک کرد که کسانی که نیاز دارند، به سمت ما بیایند. این برای ما فرصت است و باید از آن خوب استفاده کنیم، محصولات را ارتقاء دهیم، کیفیت را بالا ببریم و اعتماد خریدار را جلب کنیم که بعد از رفع تحریمها به سمت محصول خارجی نروند.
بیزینس بنده که با نانو در ارتباط بود، در دورهای از زمان، بسیار کمک کرد که من بتوانم کارم را جلو ببرم، اما افراد کارآفرین این ویژگی را دارند که استقامت و سماجت در مسیر صحیح به خرج میدهند. اگر نانو باشد یا نباشد، مسیرش را میرود. تحریم باشد یا نباشد، مسیر خودش را میرود. قانون الهی است که افرادی که چنین پشتکاری دارند، باید موفق شوند.
۱۷. چقدر در کسبوکارتان به صادارت و بازارهای بینالمللی میپردازید؟ آیا برای یک کارآفرین رسیدن به بازارهای بینالمللی آرزویی قابل دسترس است؟
قطعاً قابل دسترس است. بسته به اینکه چه کاری میکنند، متفاوت است اما اینکه یک نفر از اروپا تماس میگیرد و میگوید زودتر دستگاه من را بدهید، خیلی لذتبخش است. چون ما را در دنیا با نفت و پسته و فرش میشناسند. وقتی شما میتوانید در حوزههای تکنولوژی فعالیت کنید، خیلی لذتبخش است. پولش آنقدر لذتبخش نیست که احساسش لذتبخش است. وقتی آدم با خارجیها سروکار دارد، اتوماتیکوار استانداردهایش هم بالا میرود. غیرممکن است شما بخواهید به آلمان صادرات داشته باشید، اما مجموعه به هم ریختهای داشته باشید یا محصولتان ضعیف باشد و خودتان یک فرد غیراستاندارد باشید. تا همه چیز دست به دست هم ندهد، موفق نخواهید بود. مهم هم صادرات پایدار است؛ یعنی مشتری پایدار باشد و همیشه محصول شما را بخواهد. سالهای اول که میخواستیم اولین محصول را صادر کنیم، طرف میترسید پول بدهد. گفت پول نمیدهیم و ما قبول کردیم بعد از تحویل گرفتن محصول پول بدهد. بعد گفت باید دستگاه دو ماه کار کند و اگر خوب کار کرد پول میدهیم، این را هم قبول کردیم. بعد از اینکه دو سه هفته از فرستادن دستگاه گذشت، سفارش بعدی را داد و بعد سفارش بعدی. دائم باید تلاش کرد و بخش تحقیق و توسعه داشت . اینطور نیست که بقیه دنیا بنشینند و ما فقط کار کنیم. همه دارند کار میکنند و میدوند. مخصوصاً چینیها با قیمت پایینتر کیفیت کار را بالا میبرند. اینکه فرد چیزی درست کند و بعد خیالش راحت باشد که مینشینم و استراحت میکنم و این را میفروشم، شروع سقوط است. دائم باید رقبای داخلی و خارجی و تکنولوژیهای جدید را زیرنظر داشته باشیم. ما اینجا امتیازی داریم که باید از آن استفاده کنیم و آن هم این است که در آلمان، یک مهندس آلمانی نزدیک بیست میلیون حقوق میگیرد، ولی حقوق یک مهندس ایرانی بین دو میلیون تا 5 میلیون است. این باعث میشود که قیمت محصول پایینتر بیاید. یک دستگاه بنده را در ژاپن اشتباهی به برق 110 ولت زدند، فیوزش سوخت. فیوزی که اینجا 200 تک تومان قیمت داشت، آنجا هشت هزار تومان قیمت داشت. پس یک امتیاز اینجا این است که محصول ارزانتر تمام میشود و در دنیا هم میتوان آن را ارزانتر فروخت، ولی نباید کیفیت را پایین آورد.
۱۸. در پایان به جای اینکه از شما بپرسم توصیههای شما برای کارآفرینی چیست، میپرسم چرا نباید کارآفرین شویم؟ (اصلا مگر ممکن است همه کارآفرین باشند؟)
کارآفرینی نیاز به یک خصوصیت ذاتی دارد که باید افراد آن را داشته باشند اگر شخصی این خصوصیت را ندارد بهتر است در مسیر مناسب خودش وارد شود. شاید این فرد کارمند بسیار موفقی شود اما یک کارآفرین ناموفق. در این مسیر هر شخصی میتواند تا حدی کارآفرینی را یاد بگیرد و در این زمینه موفق شود، درست مانند موسیقی، هر کسی با ممارست و تمرین میتواند پیشرفت کند اما افرادی که استعداد بیشتری در این زمینه دارند سریعتر پیشرفت میکنند. به نظر من در شرایط حال حاضر کشور بهترین راه بیرون رفت از این بحران اقتصادی، کسب و کارهای کوچک و زود بازده است. با این کار هرکسی با سرمایه اندک برای خود و چند فرد دیگر اشتغالزایی میکند و با تولید محصول از خروج ارز جلوگیری میکند.
هنوز نظری وارد نشده است!
نظر خود را ارسال نمایید
پست الکترونیکی شما انتشار پیدا نمی کند.