مصاحبه اختصاصی نانومچ با مدیرعامل شرکت اکسیرنانو سینا
شرکت اکسیر نانوسینا توسط دکتر جعفری تاسیس شد. این شرکت که ابتدا فعالیت خود را با تحقیق و توسعه در مورد سامانههای دارورسانی نانولیپوزومی برای درمان سرطان آغاز کرد، هم اکنون سه نانودارو را به صورت صنعتی تولید و روانه بازار کرده است. این شرکت با حمایت ستاد ویژه توسعه فناوری نانو توانسته خود را به عنوان نخستین تولیدکننده نانودارو در خاورمیانه معرفی کرده و به عنوان رهبر بازار در کشورهای این منطقه شناخته شود. در ادامه مصاحبه اختصاصی نانومچ با سرکار خانم دکتر قمی مدیر عامل این شرکت آمده است. خانم دکتر قمی خود در این حوزه کارآفرین بوده و قبلا سابقه تاسیس کارخانه تولید دارو دارند.
- لطف بفرمایید خود را در چند پاراگراف معرفی کنید؟ در چه حوزهای مشغول به کارآفرینی یا کسب و کار هستید؟
بنده دکتر مهناز قمی، دکتری شیمی دانشگاه آزاد واحد علوم تحقیقات، عضو هیئت علمی دانشگاه و استادیار واحد دارویی دانشگاه آزاد و مدیر عامل شرکت اکسیر نانو سینا هستم.
در حال حاضر شرکت اکسیر نانو سینا یک شرکت دانش بنیان است که در زمینه تولید نانوداروهایی بر پایه مسیل و لیپوزوم فعالیت میکند. هدف ما این است که انشاالله بتوانیم در آینده نزدیک حداقل در آسیا جزء شرکتهای برتر در زمینه تولید نانو داروها باشیم و بخشی از بازار جهانی را به خودمان اختصاص دهیم.
در حال حاضر سه مورد از داروهای شرکت، به بازار دارویی کشور عرضه شده است و یکی از آنها مرحله آخر توسعه خود را طی میکند و چندین دارو هم در شرف تولید هستند که همه آنها تا دو سال آینده معرفی خواهند شد.
- چه دلیلی باعث شد که به سمت راه اندازی یک کسب و کار حرکت کنید؟
بنده موسس این شرکت نیستم موسس آن آقای دکتر جعفری هستند. بنده از سال 92 در این شرکت به عنوان مدیرعامل مشغول به فعالیت هستم، اما قبل از آن شرکت دیگری در زمینه تولید بیو پلیمرها تاسیس کردهام. در واقع عشقی که درون من است این ذهنیت را در من ایجاد میکند که تا یک کار تولیدی انجام ندهم رسالتی که بر دوشم است را به عمل نرساندهام. من همیشه فکر میکنم که اگر از این شرکت به جای دیگری بروم باز هم کسب و کار تولیدی به راه میاندازم. علاوه بر علاقه شخصی بنده به کار تولید، عرق ملی نیز انگیزاننده من در این مسیر است. در واقع وقتی داخل کشور کار تولیدی انجام میشود تعداد زیادی از افراد را درگیر و شاغل میکند و صنعتی در کشور توسعه یافته که علاوه بر افتخار کشور میتوانیم آرمانهای خود را به مرز فعلیت برسانیم.
- به نظر شما دانشگاه چقدر در مسیر موفقیتتان موثر بود؟
اتفاقا سوالتان جالب است چون چند وقت پیش عکسی را دیدم که در کانال های مجازی رد و بدل میشد که محتوای آن آماری بود که بیشتر افراد موفق دنیا کم سواد هستند و یا سواد زیر دیپلم دارند و درصد بسیار کمی از افرادی که دکتری داشتند و دورههای تخصصی حتی اقتصاد را گذرانده بودند، موفق بودند. شاید بخشی از آن درست باشد، شما وقتی وارد بازارمی شوید باید یک تاجر باشید و شم اقتصادی قوی داشته باشید تا بتوانید کارتان را خوب انجام دهید، اما فعالیت این شرکت متفاوت است چون این شرکت یک شرکت دانش بنیان در زمینه داروهای هایتک (High Tech) است و یک فرد عادی به هیچ وجه نمیتواند وارد این حوزه شود. در واقع افراد فعال در این حوزه نیاز دارند که تحصیلات مرتبط با این تولید را داشته باشند تا علاوه بر داشتن دید بهتر، توان اثبات ادعاهای خود را برای پزشکان و متخصصینی که با آنها در ارتباط هستند داشته باشد. به همین دلیل در اکسیر نانو سینا تحصیلات نقش بسیار مهمی دارد و در جاهایی که با توان علمی بیشتری وارد میشویم خیلی بهتر توانستهایم مسیر را پیش ببریم، البته این نکته را لازم میدانم اشاره کنم که کار بازرگانی از کار تولید باید جدا باشد و شما باید برای فروشتان تدابیر خاصی داشته باشید زیرا در کار تولیدی بخش بزرگی مربوط به کار فروش محصول است که آن هم باید سازماندهی شده باشد تا بتوانید به آن هدفی که دارید برسید.
- کارآفرینان چندین سال در شرایطی زندگی میکنند (با سختی فراوان) که هیچکس قادر به زندگی در آن شرایط نیست. تا در آینده به گونهای زندگی کنند (با ثروت فراوان) که باز هم هیچکس نمیتواند. تا چه حد با این جمله موافق هستید؟ آیا تجربه شخصی خودتان هم در همین راستا بوده است؟
بله کاملا صحیح است چون از تجربه قبلی که من داشتم و حتی در این شرکت هم که از سال 92 شروع به فعالیت کردم شرکت سودده نبود. یعنی تنها اموراتش را میگذراند و حتی در سال 91 ضرر داده بود. وقتی شرکت دانش بنیان است یعنی شما میخواهید با علم و دانش به یک محصول تجاری برسید و باید مسیری طولانی را طی کنید و در پیمودن آن مسیر باید انگیزه خوبی داشته باشید تا بتوانید مشکلاتی را که دارید مدیریت کرده تا به موفقیت برسید. برای این شرکت هم این اتفاق افتاده است، در ابتدای فعالیت روزهایی بوده که حتی پول آژانس هم نداشتیم، اما پس از سال 93 به سوددهی خوبی رسیدیم و آن دوران گذشت. اما این موضوع که بتوانید در دوران گذار خود را حفظ کنید و انگیزههایتان را از دست ندهید بسیار مهم است. البته نقش ستاد نانو و حمایتهایش (مادی و معنوی) در توسعه اکسیر نانو سینا بسیار پررنگ بوده است و من همیشه فکر میکنم که اگر این شرکت به حال خودش رها شده بود امروز به هیچ وجه محصولی نداشت.
- اگر زمان به عقب برگردد چه کارهایی هست که آن را انجام نمیدادید؟ چه کاری را انجام میدادید؟
میتوانم بگویم که من مسیر درستی را انتخاب کرده و طبق علایقم پیش رفتهام. از همان دبیرستان رشتهام را دوست داشتم و همیشه دوست داشتم تجارت و کار تولیدی انجام دهم. قبل از اینکار نیز تجربه یک کار تولیدی دیگری را نیز داشتهام. فکر میکنم انسان به هر چیزی که فکر میکند در همان مسیر قدم بر میدارد. من به این موضوع اعتقاد دارم که انرژی فکری انسان به خودش باز میگردد و در آن مسیر حرکت میکند. تنها افسوس من از دوران دانشجویی و فرصتی که هنوز شاغل نبودم و دغدغه کار نداشتم است که باید بیشتر از آن استفاده میکردم. در دوران دانشجویی کمی اهمال کردم، کمی بازیگوشی در آن بود، شاید آن هم به خاطر سن بود. فکر میکنم آن موقع باید خیلی بیشتر تلاش میکردم، شاید تلاش آن موقع نتیجه بسیار بهتری داشت ولی خب امروز کماکان راضی هستم.
- تفریحات و سرگرمیهای شما در زندگی چیست؟
تفریح خیلی کم دارم چون آدم پرکاری هستم هم دانشگاه میروم و هم شرکت. از 6 صبح تا 7 شب که به خانه میرسم و در آنجا از طریق تلگرام با دانشجوها در ارتباط هستم. اما وقت گذاشتن با پسرم را خیلی دوست دارم و بازی کردن با او بسیار لذتبخش است. فیلم میبینیم، سینما و تئاتر را خیلی دوست دارم و سعی میکنم تئاترهای خوب را حداقل از دست ندهم. کنسرت هم همینطور، ولی هر هفته امکان آن فراهم نمیشود، شاید یک بار در ماه چنین شرایطی فراهم شود.
- در جامعه ایران کارآفرینی برای شما به عنوان یک زن با مردان چه تفاوتی دارد؟
فکر میکنم در ایران کارآفرینی برای یک خانم سختتر است مخصوصا اگر خانم متاهل باشد و فرزندی داشته باشد. بالاخره وظایف مادری و ما که در یک خانواده ایرانی زندگی میکنیم با یک مرد متفاوت است، شما یک همسر هستید دختر یک خانوادهای هستید که آنها توقعاتی دارند و این کمی اوضاع را سختتر میکند. آقایان وقتی کار دارند تنها کار دارند و هیچ کس توقع دیگری از آنها ندارد و تنها باید کار بیرون خود را انجام دهد ولی برای خانم ها این طور نیست، بچهای که تب دارد همه از مادرش توقع دارند که کارش را آن روز تعطیل کند و بالای سر فرزندش باشد خود مادر هم آن حس را دارد. اگر بخواهید همه این کارها را با هم انجام دهید واقعا کار بسیار مشکلی است. التبه من با کمک خانواده و برنامهریزی تا به امروز توانستهام این انتظارات را در کنار مشغله روزانهام مدیریت کنم.
- بسیاری از افراد جامعه از راهاندازی کسب و کار بیم دارند. آیا شما هم در آغاز راه ترس داشتید؟ اگر اینطور است برای غلبه به آن چه کردید؟
شما باید به کاری که میخواهید انجام دهید اعتقاد داشته باشید و اگر به کارتان اعتقاد نداشته باشید حتما کم میآورید و حتما در میان راه انرژی شما از بین میرورد و دچار تردید میشوید. همیشه هم یک سری آدمهای منفی کنار شما هستند که ساز مخالف میزنند و میگویند این مسیر اشتباه است و باید کار دیگری انجام میدادی. کسانی هستند که دیکته نمینویسند ولی مدام از دیگران غلط میگیرند، این افراد همه جا هستند در خانواده و یا در محیط کار. اما شما زمانی موفق میشوید که به کارتان اعتقاد داشته باشید و مسیر درست را انتخاب کنید. در واقع باید ایمان داشته باشید که راهی که در آن قدم نهادهاید، راه درستی است و باید با اعتقاد کامل در آن راه قدم بگذارید، ممکن است شکست بخورید و مشکلاتی پیش بیاید ولی مطمئن هستم اگر با اعتقاد کامل در آن مسیر حرکت کنید موفق خواهید شد.
- آیا راهاندازی کسب و کار بصورت انفرادی ممکن است؟ شما کدام را ترجیح میدهید: تیم بودن و یا انفرادی کار کردن و چرا؟
من فکر میکنم نام شرکت بسیار زیبا از مفهوم کارگروهی گرفته شده است، زمانیکه کاری گروهی انجام میشود به دلیل تقسیم وظایف چیز راحتتر است. در بین صحبتها هم اشاره کردم کار تولیدی علاوه بر بخش تولید، یک بخش بازرگانی و بخش فروش دارد و هر کس دوست دارد که در تخصصها و سازوکارهای خود فعالیت کند. اگر یک شرکت موفق است باید هر سه اینها درست کنار هم قرار بگیرند تا پول در چرخه شرکت برگردد. من فکر میکنم کار گروهی خیلی خوب جواب میدهد حتی در کارهای دانشگاهی نوشتن مقالات و پایاننامههایی که مشترک بین یک شیمیدان، یک داروسازو و یک پزشک انجام میگیرد نسبت به اینکه یک شیمیدان و داروساز به تنهایی کار کنند خروجی بسیار بهتری دارد. دلیل این امر این است که وقتی همه افراد باهم در کنار هم قرار میگیرند ایدههای بسیار بهتری شکل گرفته و نقاط ضعف همه پوشش داده میشوند. من فکر میکنم که شراکتی و سیستماتیک کار کردن و داشتن اصولی محکم برای هر شرکتی میتواند ضامن موفقیت آن کسب و کار باشد.
- بدون پول کارآفرینی ممکن است؟ شما هم اول کار سرمایهگذار جذب کردید یا خودتان سرمایه کافی داشتید؟
کار با کار متفاوت است اگر بخواهم در مورد این شرکت صحبت کنم این شرکت یک شرکت دانش بنیان است که روی دارو کار میکند و ما یک کار تحقیقاتی 2 و 3 و حتی 4 ساله داریم. شما از امروز که شروع کنید شاید 5 سال طول بکشد تا محصولی به بازار بیاید. درست است که سرمایه کسانی که در این شرکت هستند و کار میکنند علم و دانششان است اما بدون پول هم کار پیش نمیرود، زیرا شما باید برای 5 سال پول به آن تزریق کنید آزمایشها را انجام دهید و ... تا به جایی برسید که محصول وارد بازار شود. من خودم فکر میکنم که در شرکتهایی که مثل ما هستند ایدههای خوبی وجود دارد ولی چون سرمایه مالی کافی وجود ندارد محصولات تجاری نمیشوند. آقای دکتر جعفری که موسس این شرکت هستند، ایدههای خوبی داشتند ولی اگر از ایشان حمایتی صورت نمیگرفت محصولی وجود نداشت که در شرف تولید باشد من خودم فکر میکنم که پول شرط لازم کارآفرینی است.
- کسب و کار در فناوریهای نوین چه تفاوتی با کسب و کارهای سنتی دارد؟
وقتی سیستم هایتک میشود پشت آن دانش فنی، تخصص و سال ها تجربه وجود دارد، میگویند فناوریهای نوین ارزش بالا و حجم کم دارند. ما امروز دارویی که تولید میکنیم داروی سینادوکسوزوم است، کل مصرف ایران شاید ده هزارتا پانزده هزار ویال در سال باشد، اما یک ویال آن حدود هفتصد هزار تومان است. قیمت یک داروی عادی مثل استامینوفن با بروفن که در داروسازیها معمول تولید میشود بسیار پایین است یا حتی قرص عادی شیمی درمانی قیمت پایینی دارد، اما وقتی به فرم نانویی در میآید آن دانش فنی که پشت آنها وجود دارد قیمت آن را از پانزده هزار تومان به هفتصد هزار تومان تبدیل میکند و این نشان میدهد که این افزایش قیمت نتیجه هایتک بودن محصول است. از طرفی هم این کار ساده نیست، ما در حال حاضر که در دانشگاه هستیم هر روز پایان نامههایی داریم که مثلا لیپوزون ساختند و دفاع میکنند، اما در حد پروژه پایاننامه است، اینها به محصول نمیرسد چون صنعتی و تجاری شدن محصولات هایتک به این راحتی نیست، به ویژه وقتی محصول دارویی باشد شرایط بسیار سختتر هم میشود. مسائل قانونی بسیار سختتر هستند، باید مسائل بسیاری را ثابت کنید و این نشان میدهد که در واقع کسی که صاحب اینچنین دانش فنی است در واقع تخصصی و علمی دارد که از ارزش بالایی برخوردار است. به همین خاطر میبینیم که دانش فنی یک دارو شاید یک میلیون دلار ارزش داشته باشد. امیدوار هستم کشور ما به این سمت برود که شرکتهایی مثل ما دانش فنی را تولید کنند و آن را در اختیار شرکتهای پایین دستی و تولید کننده قرار دهند و آنها با خرید این دانش در این زمینه سرمایهگذاری و تولید کنند. این چرخه دوباره از نو شروع می شود و دوباره شرکتهای دانش بنیان بر روی داروی دیگری کار کنند.
- ساختار یک شرکت به چه صورت باید باشد: آیا یک فناور میتواند یک مدیرعامل نیز باشد یا باید این دو از هم جدا باشند؟
فکر میکنم که در یک شرکت بهتر است که کارها مجزا بوده و هرکسی تعریف کار خودش را داشته باشد. با این موافقم که مدیر عامل شرکت باید تخصص داشته باشد یعنی رشته تحصیلی و کاری که انجام میدهد مرتبط با ساختار شرکت باشد و از طرف دیگر بهتر این است که چون مدیرعامل در واقع اجراکننده تصمیمات هیئت مدیره است وارد مسائل اجرایی میشود، با بیمه، مالیات، اداره کار، واحد فروش، فرایند خرید مواد اولیه، چک برگشتی و ... در ارتباط قرار میگیرد بهتر است که از فناور جدا باشد چون فناور باید دنبال کار علمی خود باشد، اما مدیر عامل هم باید تاحدی به موضوع اشراف داشته باشد که بتواند از محصولش دفاع کند و اگر جایی از ایشان سوالی شود بتواند جواب دهد ولی فناور بهتر است که کسی دیگری باشد که فقط روی کار تحقیقاتی خود متمرکز شده و مدیر عامل آن را تجاری کند و به محصول رسانده و به بازار عرضه کند.
- راه موفقیت از شکستهای زیاد میگذرد. صادقانه چندبار شکست خوردید؟ چند بار ناامید شدید و چه کسی و چه چیزی به شما کمک کرد که راه را ادامه بدهید؟
اتفاقا مثالی که درباره شرکت قبلی که موسسش بودم و در سن 26 سالگی راهاندازی کردم مصداق بارز همین بحث است، خودم باورم نمیشد که از یک زمین خالی کارخانه بسازم و تجهیزش کنم و در نهایت دارو تولید کنم. بله من آنجا تجربه خیلی موفقی نداشتم دلیل اصلی آن هم شاید کمبود سرمایه بود و شاید به خاطر این بود که شرکت ما سیستماتیک نبوده و به صورت سنتی و خانوادگی اداره میشد و برایش اصولی را تعریف نکرده بودیم.
بازار را خیلی خوب نمیشناختیم اصلا نمیدانستیم هدفمان چیست، کجا باید این جنس فروخته شود کجا باید تبلیغ شود روی تولیدمان مشکلاتی داشتیم و همه چیز باهم تداخل داشت. من از تجربهای که آنجا داشتم در اینجا بسیار بهره بردم و سعی کردم اشتباهاتی را که آنجا اتفاق افتاد و چیزهایی که باعث شد آن شرکت سودده نبوده و حتی زیانده باشد اینجا تکرار نشود. بسیاری مواقع خوشحال هستم که کاری که در گذشته انجام دادم و منجر به شکست شده است را اکنون درست انجام میدهم و نتیجه مطلوب را به دست میآورم. یکی از دوستانم میگفت در کشورهای پیشرفته معمولا کسانی که یکبار شکست خوردهاند در مقایسه با کسانیکه کاملا موفق بودهاند قیمت بالاتری دارند. علت این امر این است که آنها با تجربه هستند و می دانند اشکال کار در کجاست.
- شما کدام را ترجیح میدهید: سهم کوچک (5 درصد) از یک بازار بزرگ و یا سهم بزرگ (صد درصد) از یک بازار کوچک؟
خب مسلما سیستم ما این است که محصول حجم کم و ارزش بالا داشته باشد. اصلا قرار نیست ما دارویی مانند استامینوفن تولید کنیم که هر روز صد هزار قرص آن به فروش برسد، ما قرار است مثلا در کل سال 10 هزار ویال تولید کنیم که ارزش هر ویال آن هفتصد هزار تومان باشد و پس از آن چشم به صادرات داریم. کارهای دیگری و در خط مشی خود داریم، داروهایی در نظر داریم که چند هزار دلار قیمت دارد و اگر ما انشاالله به آن دانش فنی دست پیدا کنیم افتخار بزرگی برای ما و برای کشور است که بازار خوبی خواهند داشت. من فکر میکنم رسالت ما این طور تعریف شده است که دنبال بازارهای با ارزش ولی با حجم کمتر باشیم که بتوانیم رسالتمان را به نتیجه برسانیم.
- در پایان به جای اینکه از شما بپرسم توصیههای شما برای کارآفرینی چیست، میپرسم چرا نباید کارآفرین شویم؟ (اصلا مگر ممکن است همه کارآفرین باشند؟)
سوالتان بسیار به جا است، بر طبق مدل دیسک آدمها را از لحاظ شخصیتی به چهار گروه تقسیم میشوند: بعضیها قابلیت رهبری بالایی دارند و بعضی دیگر بسیار آگاه هستند و برای مشاوره خوب هستند بعضی فقط باید کارمند شوند قانون را رعایت کنند بعضی ها ریسکپذیرترند. یکسری آدمها قانونمدارند و میخواهند همه چیز روتین انجام شود و طبق قانون پیش برود بیشتر افرادی که به شغل حسابداری و کارهای مالی مشغولاند در این بخش قرار میگیرند. مسلما کسی که این خصوصیات را داشته باشد نمیتواند در جایی با ریسک بالا کار کند. تولید و تجارت ریسک دارد وشما باید ریسک آن را بپذیرید. برخی مواقع ممکن است تصمیم من با یک ریسک 60 - 70 درصدی مواجه باشد و ناچارم یک تصمیم بگیرم. در این شرایط من فکر میکنم شخصیت افراد بسیار حائز اهمیت است. بعضی آدمها هستند که ذاتا کارمند هستند و شخصیت کارمند نمیتواند یک تاجر شود چون طرز فکر و ترس او مانع پیشرفت آنها میشود. کسی که استاد دانشگاه و معلم است شخصیتش این است که فقط تدریس کند، او نیز نمیتواند در تجارت موفق باشد. برای شرکتهای دانش بنیانی که گاهی در دانشگاهها تشکیل میشوند همیشه این خطر وجود دارد که ممکن است که یک عضو هیئت علمی، با سواد علمی بالا که تجارت و بازار را نمیشناسد، نمیداند بازار هدف کجاست، فکر میکند ایده جذابی داشته باشد، اما چون اصول آن را نمیداند و اسبابش را ندارد شروع به کار کند و با شکست مواجه شود. من خودم فکر میکنم که همانطور که همه نباید دکتر یا مهندس باشند همه هم نباید تاجر باشند. باید کسی که عشق تجارت و قدرت پذیرش ریسک را هم داشته باشد وارد دنیای کسب و کار شود.
2 پاسخ بهمصاحبه اختصاصی نانومچ با مدیرعامل شرکت اکسیرنانو سینا
نظر خود را ارسال نمایید
پست الکترونیکی شما انتشار پیدا نمی کند.