مدیریت شایستگی: استراتژی، مقصود و اهداف
مديريت مبتني بر شايستگي روشي نسبتاً مدرن جهت دستیابی به ابزارهايي است که شرکتها از طریق آنها عملکرد فوقالعادهاي را بهدست میآورند و از همه مهمتر اینکه آن عملکرد را حفظ میکنند. اهمیت این روش در این است که میتواند یک توضیح نظری در مورد نحوه موفقیت شرکتها و همچنین حفظ مزیت رقابتی آنها ارائه دهد. این رویکرد مدیریت، یک رویکرد نظری را ارائه میکند که میتواند این روش را به شیوهای متداول و منظم توضیح دهد.
در این روش، شایستگی یک سازمان بهجای محیط عملکردی آن باید مورد تأکید قرار بگیرد. بنابراین این روش، درون سازمان را مدنظر قرار میدهد.از اینرو این نظریه برای درک تواناییهای یک سازمان مفید است و به آن در دستیابی به مزیت رقابتی کمک میکند. این شایستگی بر اساس چهار ستون اصلی یعنی جنبههای پویا، سیستمی، شناختی و جامع از شایستگیهای سازمان درنظر گرفته شده است. اساساً شایستگی باید شامل این چهار ماهیت سازمان برای دستیابی به مزیت رقابتی باشد.
مقدمه
استراتژی یک طرح انعطافپذیر، جامع و ترکیبی است تا از طریق آن اطمینان حاصل شود که اهداف اساسی سازمان قابل دستیابی هستند. بنابراین اهداف نقش مهمی در استراتژی سازمان ایفا میکنند. از آنجاییکه اهداف تعیینکننده مقصود سازمان هستند، لازم است که آنها بهعنوان بخشی از فرایند تحلیل استراتژیک سازمان ارزیابی شوند (کی و همکاران، 2008). اهداف میتوانند بهوضوح اولویت و استانداردهای عملکردی را تعریف کنند.
اهداف و مقصود استراتژیک
مقصود اصلی در هر تجارتی خدمت به مشتریان بهطور مؤثر و کارا است، اما سازمان باید بتواند خود را از رقبای خود تشخیص دهد. چه چیزی یک سازمان را از رقبای خود متمایز میکند؟ شایستگی، استراتژی و عملیات، عوامل اصلی در این زمینه هستند. در عین حال، داشتن مجموعهای از اهداف قابل تشخیص و رویکردهای خاص برای دستیابی به اهداف، امری مهم تلقی میشود (کاترر، 1996).
اهداف، موارد کلی و قطعی سازمان را مشخص میکنند. بنابراین استراتژی توسط اهداف شکل میگیرد. اهداف کلی، موارد زیر را مشخص میکند:
- موارد موردنظر سازمان
- آرزوهای بلندمدت، کوتاه مدت و جاهطلبی سازمان
- ساختار تصمیمگیری سازمان
- نتایج پیشبینیشده از برنامهها و اقدامات آن
عوامل اصلی اهداف سازمان عبارتند از:
- ویژگیهای فعالیتهای تجاری
- منابع موجود
- فرهنگ سازماني
- ذینفعان و نفوذی که آنها اعمال میکنند
- محیط عملیاتی
در محیطی که بهسرعت در حال تغییر است، منطق اصلی برای تجزیهوتحلیل اهداف این است که مطمئن شوید آنها بهطور مناسبی اجرا میشوند. اهداف باید سازمان را با متحول شدن محیط، به سوی تغییر هدایت کنند. در بخش بعد، ما جزئیات مراحل مورد نیاز برای تغییر استراتژیک را بررسی خواهیم کرد.
ایجاد تغییر استراتژیک
اعضا و فعالیتهای ارزشافزوده که در قالب سازمان (فریمن، 2006) برای ایجاد تواناییهای استراتژیک کار میکنند (کی و همکاران، 2008) باید در ایجاد استراتژی دخیل باشند. در سناریوی فعلی جهانی شدن، ساخت استراتژی نیاز به دیدگاههای متفاوتی از رهبری دارد، همچنین باید به میزان کمتری سلسلهمراتبی باشند. همزمان، رهبری باید مرزهای خود را بهمنظور مشارکت ذینفعان از هم بگسلد (دیویس و اسمیت، 2004).
رهبری در زمان توسعه گزینههای استراتژیک، باید اقدامات زیر را درنظر بگیرد:
- درک چشمانداز و انتقال اهداف معقولی که میتواند با ذینفعانی که در فرایند سازمانی دخیل هستند، ارتباط داشته باشد و آنها را قادر سازد تا ایدهها، درکها و دغدغههای خود را بیان کنند و ملاحظه بیشتری در توضیحات داشته باشند.
- روشی تعاملی را در حین بحث لحاظ کنند که در آن ذینفعان چشمانداز انتخابهای استراتژیک را شرح دهند و استراتژیهای آیندهنگر را، برای تغییراتی که نتایج را تحت تأثیر قرار میدهند، توسعه دهند.
- ایجاد اتحادی از ذینفعان که قصد استراتژیک برای تغییر را تشویق میکنند و محرک و انگیزه لازم را در افراد سازمان، جهت پیوستن در تیمی که در تلاش برای تغییر هستند، ایجاد میکنند.
- بررسی فرهنگ و ارزشهای سازمان و درک ارزشهای ضروری برای دفاع و ایجاد سازمانی انعطافپذیر برای تغییر استراتژیک
- ایجاد احساس ضرورت برای تغییر با بررسی عوامل محیطی و برقراری ارتباط با ذینفعان جهت اثبات نیاز ضروری برای تغییر و همچنین خطر پیشرو بهعلت عدم اجرای تغییر
منبع: managementstudyguide.com
هنوز نظری وارد نشده است!
نظر خود را ارسال نمایید
پست الکترونیکی شما انتشار پیدا نمی کند.