داستان کوتاه زندگی کارآفرینانه یک کارآفرین جسور
جسیکا لیوینگتون نویسنده و یکی از شرکای شرکت وای کامبینیتور در زمینه سرمایهگذاریهای پرخطر و همچنین مسئول فروش در شرکت تجاری آدامز هارکنس بوده است. پس از آشنایی با پدیده استارتآپ، مدرسه استارتآپ را پایهگذاری کرد و در نهایت در سال 2015 به عنوان حامی مالی شرکت آپنآل شناخته شد که در زمینه هوش مصنوعی فعالیت دارد و وقف عام شده است. در ادامه صحبتهای کوتاه این کارآفرین در مورد کسب و کارهای نوپا آمده است.
پدر من کاملا با فعالیت در استارتآپ مخالف بود. شغل اول و آخر او یک چیز بود. او چندین دهه برای شرکت ژیلت کار کرده، بازنشته شده و مستمریبگیر آن شرکت بود. به دلیل داشتن چنین محیطی من آشنایی چندانی با مفهوم استارتآپ نداشتم و با آن مواجه نشده بودم.
به نظر میآید شما هیچگونه تجربه فروش و یا مواجهه با چنین فعالیتهایی را نداشتهاید؟
این موضوع بسیار ناامید کننده است چون در دورهی سه ماههای که داشتیم هر هفته در موقع ناهار افراد سرشناس زیادی سخنرانی داشتند مانند " مارک زوکربرگ" و داستانهایی از قبیل فروش اجناس در زمان چهارده سالگی و چیزهایی از این قبیل. من چنین داستانی ندارم.
شاید لازم باشد که از این قبیل داستانها برای شما بسازیم؟
من احساس میکنم که این مباحث برای مردم بسیار خستهکننده است بگونهای من ترجیح میدهم در مورد شغل قبلی خودم صحبت نکنم. تنها نکتهای که من میتوانم از تجربیات خود بگویم این است که اگر شما از شغل خود راضی نیستید، با گفتن اینکه من شغل خوبی دارم، حقوق میگیرم و کاملا خوشحال هستم خود را قانع نکنید. اگر احساس نارضایتی از شغل خود دارید و فکر میکنید که میخواهید کار دیگری انجام دهید، حتی اگر خانواده شما آن شغل را قبول نکنند، آن را انجام دهید. چون چه این مطلب را از من بپذیرید یا نپذیرید سختترین زمان برای شروع استارتآپ، زمانی که من سی و سه سال داشتم و این سن بالایی است، گفتن این موضوع به پدرم بود که من شغل خود را در بانک سرمایهگذاری ترک کردهام و دیگر بیمه پزشکی نخواهم داشت. از ترس تمام بدنم مثل سنگ شده بود، تمام روز عرق میکردم و در مورد این موضوع بسیار نگران بودم.
هنوز نظری وارد نشده است!
نظر خود را ارسال نمایید
پست الکترونیکی شما انتشار پیدا نمی کند.