مصاحبه با بنیانگذار یک کسبوکار طراحی و تولید جعبههای سفارشی
مقدمه
گاهی آنقدر در فکر ایدههای بسیار بزرگ هستیم که سادهترین چیزهایی که در کنارمان هستند را به خوبی نمیبینیم. این در حالی است که همان ایدههای به ظاهر کوچک، میتوانند کسبوکاری آنچنان بزرگ را به دنبال داشته باشند که خودشان الگویی برای سایر کسبوکارهای باشند. کافی است در همان چیزهای ساده اطرافمان هم، با خلاقیت و ذهنی باز رفتار کنیم. اما این خلاقیت فقط به راهاندازی کسبوکار ختم نمیشود، در همه دورانها، حتی زمانی که شرکت پر و بال گرفته، در زمان رویارویی با چالشها و بحرانها و یا حتی در شرایط عادی و روتین شرکت، باید خلاقیت به خرج داد و از تجارب شرکتهای موفق و ناموفق پیشین درس گرفت.
شرکت کیس بای سورس (Cases By Source)، نمونهای از یک کارآفرینی موفقی است که تولید جعبههای سفارشی برای کارکردهای مختلف را دنبال میکند. در این نوشتار، آلان آدلر (Alan Adler)، بنیانگذار و مالک این شرکت، از بیش از سه دهه کارآفرینی و چالشها و موفقیتهای آن میگوید. مواردی جالب که نگاه متفاوت یک کارآفرین و درسهای موجود در یک مسیر دشوار طی شده را در اختیار ما قرار میدهد.
لطفاً کمی در مورد شرکت «کیس بای سورس» توضیح دهید.
ما برای مشاغل و کسبوکارهای مختلف، انواع جعبههای معمولی یا سفارشی تولید میکنیم. ما با استفاده از مواد مختلف، اعم از فلز، پلاستیک، پارچه و چوب، همراه یا بدون فومهای سفارشی داخلی یا اجزای داخلی قالببندی شده، جعبههای محافظ و چند بار مصرفی طراحی و تولید میکنیم که نیازمندیهای خاص مشتریان ما را در صنایع مختلف برآورده کند.
جعبههای ما، برای محافظت از کالاها و تجهیزات ارزشمند، ابزارهای گرانقیمت و حساس (شامل دستگاههای پزشکی و تجهیزات نظامی بسیار حساس و ...) و یا به نمایش گذاشتن آنها، مورد استفاده قرار میگیرد.
چه زمانی «کیس بای سورس» را راهاندازی کردید؟
من و شریک تجاری سابقم، در سال 1985 میلادی، این کسبوکار را راهاندازی کردیم. ایده ما، تولید و عرضه بستهبندیهای چند بار مصرف، محافظ و مناسب برای محصولات مختلف بود و هنگامی که دهمین سالگرد شرکت را جشن گرفتیم، مشخص شد که باید تغییراتی اعمال کنیم، تا رقابتی باقی بمانیم. جریان تولید، از جنوب شرق کشور، به سمت جنوب و حتی خارج از کشور متمایل شده بود. فرصتهای بستهبندی رو به کاهش بود. بازار بستهبندی لوازم آرایشی، هدایا و محصولات الکترونیکی دارای ارزشافزوده، در حال محو شدن بود و کسبوکار ما تحت تأثیر روندهای زیستمحیطی، روند رو به افول به خود گرفته بود.
همه این چیزها، الهامبخش من بودند. تمرکز شرکت را بر آن بخشی از کسبوکار قرار دادم که پیشتر هم سودآور بود، اما کمتر برجسته شده بود. ما به سمت طراحی و تولید بستهبندیهای چند بار مصرف رفتیم و با شروع هزاره جدید، شرکت «کیس بای سورس» را بهعنوان یک شرکت مستقل و شخصی رونمایی کردیم. در همین نقطه بود که من سهم شریکم را خریداری کردم.
قبل از راهاندازی «کیس بای سورس»، مشغول چه کاری بودید؟
من فوقلیسانس طراحی بستهبندی (Package Design) دارم. مدت کمی پس از فارغالتحصیلی، کاری در زمینه طراحی بطری برای شرکت براون (W. Braun) که تأمینکننده پلاستیک اکسسوریهای لوازم بهداشتی است، پیدا کردم. از آنجایی که احساس رضایت چندانی از این کار نداشتم، به دنبال یک شغل مشتری محورتر رفتم و خیلی زود، به سمت بخش فروش متمایل شدم. در آنجا، تخصص من در زمینه طراحی، برایم یک مزیت به حساب میآمد.
پس از شرکت «براون»، مدت کوتاهی در شرکت تولیدی «J.E. Plastics» مشغول بودم. حضور در این شغل، تخصص و مهارتم را به شکل چشمگیری بهبود داد و حتی پیشنهاد مدیریت بخش تولید به من ارائه شد. اما این پیشنهاد را نپذیرفتم و در عوض، تصمیم گرفتم تا با ملحق شدن به شرکت شل کانتینرز (Shell Containers Inc)، بهعنوان یک شرکت تولیدکننده محصولات بستهبندی، مهارتهای فروشم را هر چه بیشتر تقویت کنم. در طول 13 سال کار در این شرکت، سمتم به تدریج ارتقاء یافت و در نهایت، معاون اجرایی شرکت شدم. در این میان، یک برنامه برای خرید شرکت پیش آمد و من از این فرصت برای دنبال کردن رؤیاهایم و تقویت روحیه کارآفرینی بهره بردم. در 24 نوامبر 1985، شرکت بستهبندی سورس (Source Packaging Inc)، کارش را آغاز کرد.
برای افرادی که میخواهند کسبوکار مشابهی راهاندازی کنند، چه توصیهای دارید؟
پول نمیتواند انگیزه اصلی شما باشد. از شور و اشتیاق خود پیروی کنید، در مورد ایدههایتان شوق داشته باشید و یک بازار ویژه برای آنها ایجاد کنید. این لفظ عمومی «من هم همینطور»، نمیتواند کارآفرینان موفقی تولید کند. یک کارآفرین موفق، برای یک بازار مناسب که مشتریان از آن سود میبرند، خدمتی ارزشمند ارائه میکند. در صورتی که شما کارها را به درستی انجام دهید، پول به سراغ شما میآید و در غیر این صورت، بر این باورم که شکست قطعی است. مدتزمان زیادی طول میکشد تا شما بازگشت سرمایه خود را شاهد باشید، اما آزادی و استقلالی که با راهاندازی کسبوکار خود به دست میآورید، به نظرم ارزشمندترین چیز است.
به عقیده من، سرنخ گرفتن از اطرافیان و محیط پیرامون، بسیار مهم است. تغییر استراتژی به منظور همگام بودن با زمان و شرایط، به ما کمک کرد تا در مدتزمانی کوتاه، سود خود را سه برابر کنیم. همچنین، استفاده از فناوریهای بهروز در زیرساخت شرکت، کسبوکار ما که زمانی منطقهای بود را به پایگاهی از مشتریان ملی و بینالمللی تبدیل نمود.
چه منابع خارجی دیگری برای شما مفید بود؟
در روزهای ابتدایی، ما یک فضای بسیار محدود و یک منشی مشترک با 20 شرکت دیگر داشتیم. ما در هزینههای بالاسری صرفهجویی کردیم و هنوز هم به این اصل پایبندیم. البته ما در گاراژ کار نمیکردیم، اما یک پایگاه خانگی با یک اتاق کنفرانس محلی برای ملاقات با مشتریان داشتیم.
من یک شبکه حرفهای از مشاور حقوقی تا مشاور مالی در اطراف خودم داشتم و تأکید زیادی بر استفاده از آن میکردم. خودم را با مخاطبین قابلاعتماد و موفقی احاطه کرده بودم که مشاورههای دقیقی به من میدادند. دوستان آدم، قصد و منظور خوبی دارند، اما معمولاً ایجاد زحمت میکنند و تحت تأثیر عوامل دیگر قرار میگیرند. شرکا و مشاوران تجاری، میتوانند با شکستها و پیروزیهای روزانه کنار بیایند، بدون اینکه عوامل شخصی، آنها را تحت تأثیر قرار دهد.
سه سال پیش، من به ویستیج (Vistage) که یک سازمان حرفهای مخصوص مالکان کسبوکارهای کوچک است، پیوستم. ما در یک گروه حدوداً 12 تا 18 نفری، جلسات ماهیانه برگزار میکنیم. از ارائههای حرفهای و آموزشهای ارائه شده یاد میگیریم، تجارب خود را به اشتراک میگذاریم و بهعنوان اعضای هیئتمدیره یکدیگر عمل میکنیم.
آیا مالکیت «کیس سورس» را با اعضای خانواده به اشتراک گذاشتهاید؟
پسرم متیو (Matthew)، در سال 2003 به من پیوست و اکنون معاون است. قطعاً وقتی اعضای خانواده با همدیگر کار میکنند، چالشهایی وجود دارد. اما به نظرم مزایای این مشارکت، بر چالشهایش میچربد. من اعتماد غیر قابل توصیفی به پسرم دارم. او شاهد این بود که من این کسبوکار را ایجاد کردم تا خرج خانواده را تأمین کنم. بهعنوان جانشین، او علاقه شدیدی به رشد و موفقیت شرکت دارد و درک بالایی هم نسبت به تواناییها و قابلیتهای این کسبوکار دارد. «متیو» در زمانهای فراغت از مدرسه و تعطیلات تابستانی، در شرکت کار کرده و این کار، برای او تجاربی به دست آورده که آینده این شرکت را بهبود داده است. تعهد او برای دستیابی به نتایج، تعهدی است که هرگز زیر سؤال نمیبرم.
چالشی که در روزهای اولیه اشتغال «متیو» در این شرکت داشتم، عموماً حول تردید من برای رها کردن مسئولیتهایی بود که برای مدت طولانی در اختیار داشتم. عادتهایی در من شکل گرفته بود و بدیهی است که تردید من به دلیل عدم اعتماد یا ایمان به تواناییهای او نبود، بلکه بیشتر یک جنبه از روابط خانوادگی و یک شکاف نسلی را نشان میداد. من باید یاد میگرفتم که جو و رابطه پدر و فرزندی را از رابطه بهعنوان همکار و شریک جدا کنم.
«متیو» مجموعهای از مهارتهای دائماً در حال تحول و ارتقاء را به کسبوکار آورد. من یاد گرفتم که گوش کنم و پذیرای تغییرات باشم. وقتی یاد گرفتم که خودم را رها کنم و مسئولیتها را تقسیم کنم، او بخش تاکتیکی کسبوکار را بر عهده گرفت و تمرکز من بر بخش استراتژیک بیشتر شد. تنشها یکی پس از دیگری کنار رفت و کسبوکار شاهد رشد قابلتوجهی شد.
فعالیتهای تجاری سبز، موضوع داغ و جدیدی است. آیا هیچ فناوری سبزی را در شرکت خود بکار میگیرید؟
ما کل کسبوکارمان را در یک مدل سبز میبینیم. در اواسط دهه 1990 میلادی، وقتی جنبش حرکت به سمت دنیای سبز شکل گرفت، یک جریان ضد بستهبندی را با خود به همراه داشت. بیداری زیستمحیطی، به نظر مغایر با اصولی بود که موفقیت اولیه شرکت ما را ممکن مینمود. بستهبندی یک کسبوکار پرسود بود، زیرا همیشه نیاز به جایگزینی داشت. اما میدانستیم که بقای شرکت، وابسته به پذیرش ایدهآلهای زیستمحیطی و تمرکز بر مزایای جعبهها و محفظههای چند بار مصرف و دارای قابلیت جابهجایی چندباره است.
ما بازیافت انجام میدهیم و رؤیای بینیازی به کاغذ را در سر داریم. ما پذیرای مواد و روشهای تولید جدید و سازگار با محیطزیست هستیم و مفتخریم که کسبوکار ما در یک سطح سازگار با محیطزیست پیش میرود.
تجربه شما در اداره کسبوکار، نسبت به آنچه انتظار داشتید، چقدر تفاوت داشت؟
صنعت جعبه، چندان شناخته شده نیست. اغلب مردم اطلاعات زیادی در مورد آن ندارند و جعبهها را نادیده میگیرند، مگر آنکه به دلیلی درگیرش شوند. من انتظار داشتم که کارمندان با اشتیاق پذیرای کسبوکار ما باشند و آن را به سطح بعدی برسانند. اما متأسفانه این کار آسانی نبود. میدانم که هیچ کسبوکاری نسبت به گزینههای استخدام نامطلوب و معضلات اشتغال کارکنان و تیمسازی مصون نیست، اما برای من، گردآوری تیم نهایی نسبت به آن چیزی که در ابتدا انتظار داشتم، بسیار دشوارتر بود. هر چقدر هم که کلیشه به نظر برسد، من از شعار «به کندی استخدام کن، به سرعت اخراج کن»، چیزهای زیادی یاد گرفتم. اهداف را تعیین کنید. انتظارات را انتقال دهید. تا سطحی که خود را بهعنوان مالک کسبوکار مسئول میبینید، افراد را هم مسئول بدانید. تنها در این صورت است که کسبوکار شما رشد نموده و به بلوغ میرسد.
آیا کاری هست که دوست داشتید به شکل متفاوتی انجام دهید؟
اگرچه من به جایگاه فعلی شرکت مفتخرم، اما ایکاش این کسبوکار را به شکل مستقلی راهاندازی میکردم. فکر میکردم مسئولیت صددرصدی بر روی دوش خودم بسیار دشوار است، اما خیلی زود متوجه شدم که وقتی شراکت «50/50» دارید، نمیتوانید مستقل تصمیم بگیرید. پایان دادن به روابط، در سالهای بعدی دشوار بود و همچنین انتظار بالایی را ایجاد کرد. در عوض، آرزو میکردم که ای کاش کسبوکار را مستقل راهاندازی میکردم و استخدامهای عاقلانه و کندتری داشتم.
مرجع: «Gaebler»
هنوز نظری وارد نشده است!
نظر خود را ارسال نمایید
پست الکترونیکی شما انتشار پیدا نمی کند.