درسهایی از زبان یک کارآفرین باتجربه
مقدمه
از قدیمالایام، ورود به هر کاری نیاز به دانش، تجربه و از همه مهمتر، شناخت و آگاهی مناسب داشته است. کارآفرینی، راهاندازی کسبوکار و مدیریت آن نیز، همانند هر کار دیگری، نیازمند تخصص و مهارت کافی است. البته یک تفاوت بزرگ بین کارآفرینی و سایر مشاغل معمول وجود دارد و آن، ریسک، شور و هیجان و ماجراجویی نهفته در این مسیر است.
یک بنیانگذار استارتآپی، علاوه بر مهارتهای مدیریتی و فنی، نیاز به روحیهای سرشار از انگیزه و عاری از احتیاطهای مرسوم دارد. ایمانی راسخ به ایده که امکان عبور از موانع و چالشها را برای وی فراهم آورده و در عین حال، نوعی هوشمندی منطقی که بهرهگیری از فرصتهای پیش رو و حذر از تهدیدهای بزرگ را ممکن میسازد.
بررسیها نشان میدهد که هر تجربه کارآفرینی، ولو کوچک و ناموفق، درسهایی به همراه دارد که احتمال موفقیت را در تجارب بعدی به شدت افزایش میدهد. در این نوشتار، از زبان یک کارآفرین باتجربه، درسهای مهم کارآفرینی را که هر بنیانگذار استارتآپی باید آنها را فرا بگیرد، بیان میکنیم. تامر بارزیف (Tomer Bar-Zeev)، مدیرعامل و همبنیانگذار شرکت «IronSourse»، از تجربه ده ساله کارآفرینی خود، درسهای جالبی گرفته که در این مقاله با ما به اشتراک میگذارد. وی میگوید: «من ده سال پیش، از بنیانگذاران یک شرکت استارتآپی بودم. در طی این یک دهه، ما هفت ادغام و اکتساب را تجربه کردیم، فعالیتهای خود را گسترش دادیم، به سودی عجیب و غریب دست یافتیم و حتی همکاریهای استراتژیک و بلندمدتی را برقرار کردیم. بدیهی است که این مسیر، پستیها و بلندیهای خودش را داشت که هر یک از آنها، میتواند درسی مهم برای کارآفرینان تازهکار باشد.»
در ادامه، 10 درس مهم که تامر در طول این مدت فرا گرفته و بر این باور است که برای هر کارآفرینی میتواند مفید باشد را برای ما عنوان نموده است:
1. بدانید چه زمانی باید به یک قرارداد نه بگویید.
در همان اوایل راهاندازی کسبوکار، یک سرمایهگذار با ما تماس گرفت و با پیشنهادی 25 میلیون دلاری، خواستار تملک شرکت شد. جالب بود که در عرض دو ماه، پیشنهاد وی به 40 میلیون دلار رسید. با اینکه تصمیم سادهای نبود، اما ما این پیشنهاد را رد کردیم.
وقتی در این وضعیت قرار دارید، باید با دقت از خودتان بپرسید و البته شدیداً هم صادق باشید. من هم همینگونه رفتار کردم. اگر هدف شما ایجاد کردن چیزی جدید است و میخواهید وقتی کسبوکارتان تا نقطهای مشخص رشد کرد، به سراغ چالش بعدی بروید، در این صورت بله گفتن به یک قرارداد اینچنینی کاملاً منطقی به نظر میرسد. اما اگر شما به پتانسیل بلندمدت شرکت خود باور دارید و فردی هستید که واقعاً میخواهید چشمانداز خود را از طریق چرخههای رشد مختلف محقق کنید، پس ترسی از رد کردن پیشنهادها (هر چند زیاد و سخاوتمندانه) نداشته باشید. نگران نباشید، شما برای این مسیر پرهیجان آماده خواهید بود.
2. اگر به دنبال ایجاد یک کسبوکار بلندمدت هستید، رشد غیرارگانیک اجتنابناپذیر خواهد بود.
در ابتدا، اینطور به نظر میرسد که رشد ارگانیک، یک استراتژی طولانیمدت و بادوام است، اما تجارب نشان میدهد که تکیه صرف بر این استراتژی، آن هم در بازار به شدت رقابتی و پر از تغییر امروز، کافی نیست. ما از همان ابتدای کار میدانستیم که تنها روشی که شرکت ما با استفاده از آن میتواند رشد و رقابت کند، این است که با اشتیاقی زیاد به سراغ ادغام و اکتسابهای فناورانه و استراتژیک برویم. اگرچه رشد ارگانیک باید یک جزء سازنده و اصلی از مسیر هر شرکت باشد، اما باید توجه داشت که این تنها عنصر نبوده و مابقی گزینهها را هم باید مدنظر قرار داد.
3. خریدتان را بر اساس ذات مسئله و نه فقط مبتنی بر آمار و ارقام انجام دهید.
رویکرد ما برای اکتساب، عمدتاً با در نظر گرفتن فرهنگ شرکت تملک یافته یا ادغام شده پیش میرود. این رویکرد، بدین دلیل است که من عمیقاً باور دارم که آمار و ارقام، به تنهایی توانایی بیان کل داستان را ندارند. ما به دنبال همترازی بنیادین علایق و همچنین یک «DNA» مشترک هستیم. تمرکز بر روی اکتساب شرکتهایی که چشماندازی مشترک با ما دارند، به این معنا است که مدیران این شرکتها، در اغلب موارد در جایگاههای خود (مثلاً در هیئتمدیره) باقی میمانند. به چیزی فراتر از اعداد و ارقام توجه کنید، به فرهنگ تیمی شرکت مقابل. اگر «DNA» مشترکی وجود دارد که مسیر پیش روی شما را تقویت میکند، شما در مسیر درستی قرار دارید.
4. فرهنگی ایجاد کنید که اعتماد شدید را ممکن سازد.
من بر این باورم که اعتماد، نه صرفاً بهعنوان یک اصل اخلاقی، بلکه بهعنوان یک نیاز ضروری بوده که بهترین روش برای دریافت بیشترین بهرهوری از کارمندان با استعداد و پیشرفت در کسبوکار است. وقتی من از اعتماد شدید صحبت میکنم، منظورم این است که به کارمندان مورد اعتماد خود اجازه دهید تا با چشماندازهای متنوع و گاه متفاوت خود، فعالیتها را اداره کنند و نقاط قوت خود را بکار گیرند. این چیزی است که ما در تمامی حوزههای شرکت خود بکار میبریم. این کار، باعث شکوفایی خلاقیت، تضمین تعهد، افزایش انگیزه و در نهایت، پایدار شدن کسبوکار میشود. ایجاد و حفظ یک فرهنگ مبتنی اعتماد شدید، تضمین میکند که تکتک اعضای تیم شما، احساس توانمند بودن داشته و اعتمادبهنفس و منابع مورد نیاز برای بهکارگیری نقاط قوت خود در محیطی که به شدت از آنها حمایت میکند را دارند.
5. اگر انجام یک کار درست، منتظر تصمیم فرد دیگری نباشید.
برخلاف باور عامه، چیزهای خوب همیشه به سراغ افرادی که صبر میکنند، نمیرود. در سال 2017 میلادی، ما طرحی به نام «IronWeekend» را راهاندازی کردیم که بر اساس آن، کارمندان در آخر هفته هر فصل، یک روز تعطیل بیشتر دارند. شاید وضع قانونی شبیه به این، در دستور کار دولتها هم قرار گیرد، اما مسئله این است که وقتی باور داریم تصمیمی درست است، چرا باید منتظر چیزی باشیم؟ ما این ایده را در کل دفاتر بینالمللی خود اجرا کردیم و تا همین امسال هم اجرای موفق آن ادامه دارد. هرگز منتظر فرد دیگری برای گرفتن تصمیم درست نباشید.
6. همصحبت خوبی باشید.
شیوههای خودمانی و بیتکلف ارتباطات، باعث ایجاد پیوندهایی جالب و ارزشمند میشود. همانطور که مباحثات عملی که شرکت شما را به پیش میبرد، اهمیت دارد، به همان اندازه هم مهم است که بدون هیچ هدف مشخصی، اقدام به برقراری تعاملات جدید کنید. در دنیایی که هر ثانیه از روز با تغییری جدید مواجه خواهید شد، بر روی ایجاد روابط انسانی واقعی سرمایهگذاری کنید. داشتن مکالمات بیهدف با کارمندان، به شما کمک میکند تا به شخصیت آنها نزدیک شده و خواستهها، انتظارات و چشماندازشان را بهتر بشناسید. یاد بگیرید چه چیزی محرک آنها است، علایق آنها را کشف کنید. این روزها، مکالمات بیهدف چیزهای نادری هستند. به خاطر داشته باشید که مکالمات روزمره، از اجزای اصلی ایجاد روابط قوی هستند.
7. حتی از بچهها هم چیز یاد بگیرید.
زمانیکه با دخترم در خودرو و در حین سفر بودم، با صدای بلند با همکارم صحبت میکردم. او با اصرار از من میخواست که به یک رویداد بروم و من هم نسبت به این کار مقاومت میکردم. دخترم بدون آنکه بدانم به حرفهای ما توجه میکرد و بعداً از دهنش پرید که رویداد برای همکارم خیلی مهم به نظر میرسد و اگر حالا به او کمک کنم، او هم روزی دیگر، وقتی من به کمکش نیاز داشته باشم، به من کمک میکند. واقعاً درس مهمی بود که از دختر هشتسالهام گرفتم!
8. در مذاکرات، خط قرمز خود را بدانید.
طبیعت انسان، بهگونهای است که هر چه از لحاظ عاطفی بیشتر درگیر چیزی شویم و زمان بیشتری را صرف آن کنیم، بیشتر به سراغ آن میرویم. در این شرایط، پیروی از حد و حدودمان، کار دشواری میشود. اگر بدون محدودیتهای از پیش تعیین شده سر میز مذاکره حاضر شوید، تضمین میکنم که در نهایت، از خط قرمز خود عبور میکنید و بعدها پشیمان و ناامید خواهید شد. مهم نیست در مورد چه چیزی مذاکره میکنید، مهم این است که به خاطر داشته باشید که خط قرمز خود را کجا و چگونه باید ترسیم کنید. البته به همان اندازه هم اهمیت دارد که محدودیتهای خود را بدانید (البته آنها را با دیگران در میان نگذارید). برای خودتان حد و حدود تعیین کنید و منظم باشید. در این صورت است که شما از اکثر مذاکراتتان با موفقیت بیرون میآیید.
9. در زمانهای بحران، انعطافپذیر باشید.
همانطور که شرایط بحرانی کنونی به من آموخت، زمانهایی که اتفاقات ناخوانده به سراغ شما میآیند، بسیار مهم است که آرام، روشنفکر، انعطافپذیر و در عین حال پویا باشید. در شرکتها، برخی از نقشها در عمل ناپدید شده یا حجم کاری بسیار کمی را تجربه میکنند. من با همکاری یک تیم، روی این موضوع کار میکنم و در تلاش هستیم تا ببینیم چطور میتوان افرادی که در ظرفیت کامل خود کار نمیکنند را به تیمهایی اضافه کنیم که بتوانند در آنجا کمکحال باشند. قبول دارم که همه افراد در چنین تیمهایی فوقالعاده نیستند، اما چنین کاری کمک میکند که از کارمندانمان به ویژه در شرایط متلاطم کنونی محافظت کنیم. همچنین، این کار فرصتی برای فرد ایجاد میکند تا تلاش کند و به صورت بالقوه در حوزهای از کسبوکار که تا به حال در آن حضور نداشته، بهترین عملکرد خود را عرضه کند. باید در نظر داشت که در مواقع بحرانی، تعدیل نیرو همیشه بهترین استراتژی نیست!
10. خود را زیاد جدی نگیرید.
خودتان را جدی نگیرید، اما کارتان را بسیار جدی بگیرید. این یک فرمول ساده، فریبنده و به نظر کماهمیت است، اما یکی از ویژگیهای قطعی «DNA» ما شده است. مردمی که خود را جدی میگیرند، پس از مدتی خسته میشوند. آنها در عوض اینکه بر چیزی که مهم است یا بیشترین جذابیت را دارد متمرکز شوند، بخش عمده زمانشان را صرف مدیریت خود میکنند. از سوی دیگر، کسبوکارتان، ایده و محصولتان، حاصل یک عمر تلاش و کوشش شما است. فرزندی است که برای رشد و پرورش آن تمام زندگیتان را صرف کردهاید و طبیعی است که بسیار جدی گرفته شود. افرادی که کار خود را جدی نمیگیرند، عموماً برای رشد و تعالی بیشتر تلاش نکرده، بر روی یک تصویر بزرگتر متمرکز نشده و تنها روزها را میگذرانند. کار را جدی بگیرید و هر روز با این فکر به خواب بروید که چگونه میتوان عملکرد روز بعد را بهتر کرد.
مرجع: «Entrepreneur»
هنوز نظری وارد نشده است!
نظر خود را ارسال نمایید
پست الکترونیکی شما انتشار پیدا نمی کند.