بزرگترین اشتباهاتی که کارآفرینان تازهکار مرتکب میشوند!
مقدمه
مسیر کارآفرینی در کنار جذابیتهای زیادی که ممکن است داشته باشد، با چالشهای متعددی همراه بوده که هر کسی نمیتواند در آن قدم بگذارد. کسی که این مسیر را انتخاب میکند، باید ویژگیهای شخصیتی و مهارتی متعددی داشته و آنها را به خوبی به کار بگیرد تا در این مسیر پرچالش با مشکلات کمتری روبرو شده و بتواند با سهولت بیشتری مسیر را طی نماید. یکی از مهمترین ابزارهایی که در این مسیر میتواند به کمک کارآفرینان جوان و تازهکار بیاید، آشنایی با داستانهای کارآفرینی افرادی است که قبلاً در این مسیر قدم گذاشتهاند. کاهاً از دل این نوشتهها و صحبتها نکات بسیار مهمی استخراج میشود که شنیدن و توجه کردن به آنها میتواند فرد را از مرتکب شدن به یک اشتباه اسفبار دور نگه دارد.
در این نوشتار، «Michael Seibel» که یکی از همکاران شتابدهنده «YCombinator» و از کارآفرینان حاضر در آن است، بر اساس تجربیات خود برخی از بزرگترین اشتباهاتی را معرفی نموده که بنیانگذاران تازهکار در زمان شروع شرکت خودشان و در سال اول آغاز مسیر معمولاً مرتکب میشوند.
علاقهمندی نسبت به مشکل
اول از همه، تعداد زیادی از بنیانگذاران به سمت حل مشکلی میروند که خودشان به آن اهمیت زیادی نمیدهند. البته این اشتباه مهلکی نیست و کم نیستند بنیانگذاران این چنینی که در مراحل بعدی و با پیشرفت بیشتر کار، شروع به عشق ورزیدن به محصول یا مشکلی میکنند که برای حل آن قدم برداشتهاند. با این وجود، یکی از مواردی که در بسیاری از استارتآپهایی که با شکست روبرو میشوند دیده میشود، این است که آنها انگیزه خود را برای ادامه کار بر روی شرکت و ایده آن از دست میدهند. بسیاری از بنیانگذاران به این واقعیت بر میگردند که آنها در حقیقت مشکلی که بر روی آن کار کردهاند را دوست ندارند.
البته همیشه هم اینطور نیست که آنها از همان نقطه ابتدایی هیچ علاقهای به ایدهشان نداشته باشند. در برخی موارد نیز این گذر زمان است که نظر بنیانگذاران را نسبت به ایدههای اولیه تغییر داده و آنها میفهمند که دلبستگی و علاقه چندانی نسبت به چیزی که کار بر روی آن را شروع کردهاند، ندارند. آنها در شروع کار برای انتخاب مشکلی تلاش میکنند که فکر میکنند ممکن است مردم آن را بخواهند، یا فکر میکنند که به واسطه این ایده میتوانند خیلی سریع رشد کنند، یا این تصور را دارند که کار فوقالعاده جذاب و خوبی را شروع کردهاند؛ اما گذر زمان به آنها ثابت میکند که این چیزی نیست که آنها حاضر باشند بخش قابل توجهی از زمان خود را که گاهاً میتواند پنج سال از زندگیشان یا حتی بیشتر را شامل شود، صرف آن کنند. در واقع آنها هیچ ارتباط عمیقی با مشکل برقرار نکردهاند و همین مسئله به مرور زمان آنها را ناامید و دلسرد میکند.
مشتریانی که برای شما اهمیت ندارند
دومین مسئله، کمک کردن به کاربرانی است که برای شما مهم نیستند. ما تجربه این مورد را در Justin.tv و Twitch داشتیم. در آغاز کار Justin.tv، ما ایده هیجانانگیز ساخت ویدیو و پخش و به اشتراکگذاری آنلاین آن را داشتیم. ایدهای که به واسطه آن هر کسی به راحتی میتوانست به صورت آنلاین ویدیوی خود را با دیگران به اشتراک بگذارد. اما مسئله اینجا بود که ما در حقیقت عشق و علاقهای نسبت به افرادی که از این پلتفرم استفاده میکردند نداشتیم. اما زمانی که امت (Emmett) تمرکز ویژهای بر روی بازیهای ویدیویی گذاشت، همه چیز تا حدودی تغییر کرد و ما شروع به دوست داشتن کاربرانمان کردیم. در واقع امیت خودش از علاقهمندان به بازی بود و سایر بازیکنان را دوست داشت و با تمام وجود علاقهمند به ساخت چیزهای جدید برای آنها بود و این محور و محرک اصلی برای Twitch شد.
شناخت مناسب از همبنیانگذاران
مورد بعدی که برای داشتن یک شرکت موفق به آن نیاز جدی و مبرم دارید، انتخاب همبنیانگذارانی است که از آنها شناخت خوبی داشته باشید. البته همه این موارد میتواند استثناهایی هم در استارتآپها داشته باشد، اما واقعیت این است که کار استارتآپها به اندازه کافی سخت خواهد بود، پس آنها باید تا حد امکان از امید و آرزو فاصله گرفته و قدم در جایگاههای محکمتری بگذارند. اینکه شما همبنیانگذار خود را پیش از راهاندازی شرکت و حتی پیش از اینکه تصمیم به راهاندازی یک استارتآپ بگیرید بشناسید، میتواند کمک زیادی برای شما تلقی شود. با داشتن یک رابطه قبلی با همبنیانگذاران، شما میتوانید نسبت به داشتن این حس تا حدودی مطمئن شوید که آیا در رویارویی با شرایط سخت و پیچیده میتوانید با همراهی یکدیگر به خوبی مسیر را طی نمایید، یا اینکه همبنیانگذار شما در این شرایط به یک باره میدان را خالی میکند. یا از آن مهمتر آیا اصلاً شما دو یا چند نفر میتوانید به خوبی و راحتی با یکدیگر کار کنید یا یک همکاری مشترک برای شما قابل دنبال کردن نیست.
این رابطه میتواند یک دوستی، یک رابطه همکاری در شرکت قبلی، یا یک همکلاسی باشد که با هم پروژه مشترکی را به ثمر رساندهاید؛ مواردی که اطلاعات مناسبی از افراد در گذر زمان و در شرایط سخت و پیچیده در اختیار شما قرار میدهد، نه اینکه فقط افرادی را انتخاب کنید که دیروز در خیابان با آنها ملاقاتی داشتهاید.
داشتن گفتگویی شفاف با همبنیانگذاران
مسئله بعدی که میتواند چالشساز شود، این است که مکالمهای شفاف با همبنیانگذاران خود نداشته باشید. گاهی برخی موضوعات بسیار معمولی در استارتآپها هستند که میتوانند منجر به شکلگیری اتفاقاتی دردناک و تأسفبرانگیز شوند. آیا همبنیانگذار من هم به همان اندازهای که من تلاش میکنم، کوشا هست؟ آیا اهدافی که در نظر داریم یکسان است؟ چه کسی مسئول انجام کارهای مهندسی است؟ چه کسی باید روی محصول کار کند؟ چه کسی باید با مشتریان ارتباط برقرار کند؟
از آنجاکه اغلب بنیانگذاران چنین گفتگوهای شفاف و صادقانهای را در مورد این موضوعات ندارند، در نتیجه با گذر زمان نارضایتی در میان آنها شکل گرفته و اختلافاتی ایجاد میشود. وقتی این صحبتها را در همان ابتدای مسیر نداشته باشید، شما در میانه راه و زمانی که سختیها تا یک قدمی از پای درآوردن شما قدم علم کرددهاند، مجبور به مطرح کردن آنها شده و در نتیجه اختلافها نمایانتر میشود. در چنین شرایطی، همین مسائل به نسبت ساده و پیش پا افتاده منجر به ایجاد وضعیتی بحرانی، تشنج و دعوا منتهی شده و به استارتآپ آسیبی جدی وارد کند. بنابراین بسیار مهم است که مکالماتی شفاف و سازمانیافته با یکدیگر داشته باشید که برای بحث یا دعوا طراحی نشده باشند؛ مکالمات شما باید به نحوی باشد که واقعاً احساستان را در مورد وضعیت فعلی و اینکه چه کسی باید چه کارهایی را انجام دهد، به اشتراک بگذارد.
راهاندازی و شروع
مورد بعدی که میتواند چالشساز شود، عدم راهاندازی و شروع جدی شرکت است. زمانی که مردم در مورد راهاندازی شرکت خودشان فکر میکنند، این تصور را دارند که من قرار است در صدر اخبار قرار بگیرم؛ من قرار است در وبسایتها و بلاگهای مشهور دنیا قرار بگیرم؛ و از آنجاکه خودشان را برای چنین موقعیتی آماده نمیبینند، در نتیجه از راهاندازی و شروع کار ترس داشته و حذر میکنند.
یکی از چیزهایی گه ما به افرادی که در این مسیری قدم میگذارند میگوییم، این است که اول به محصولاتی فکر کنید که ممکن است از آنها استفاده کنید و آنها را دوست داشته باشید. آیا میتوانید روزهای راهاندازی «اسنپچت» را به یاد آورید، روزی که «اینستاگرام» یا «واتسآپ» راهاندازی شدند را چطور، زمان راهاندازی «اوبر» یا «لیفت» در خاطرتان هست؟ باید قبول کنید که روز راهاندازی کسبوکار شما به هیچ وجه روز بسیار مهمی برای کاربران شما نخواهد بود و این روز فقط به شما بستگی دارد. بنابراین باید در اسرع وقت شرکتتان را راهاندازی کنید و کار را شروع کنید، تا بتوانید محصول خود را در معرض دید مشتریان قرار داده و بفهمید که آیا محصول شما واقعاً مشکل آنها را حل میکند یا خیر؟ بنابراین بسیار بهتر است که یک محصول اولیه بسازید و آن را زودتر به نمایش بگذارید تا این اطلاعات مهم را بدست آورید. آن را بیرون در مقابل چشم مشتریان قرار دهید و ببینید آیا آنها میخواهند از آن استفاده کنند؟
البته استثناهایی هم وجود دارد؛ به عنوان مثال در برخی بازارهای بسیار منظم مانند بانکداری راهاندازی واقعاً سخت بوده و در واقع باید قبل از اینکه حتی اجازه به دست آوردن مشتری داشته باشید، کارتان را به صورت کامل انجام داده باشید. اما در اکثر استارتآپهایی که ما با آنها مواجه میشویم، در واقع میتوان نوعی «MVP» در مدتی کوتاه ساخته و راهاندازی را انجام داد.
تجزیه و تحلیل رفتار مشتریان
مورد بعدی که باید در مسیر موفقیت استارتآپ از آن دوری کنید، استفاده نکردن از تجزیهوتحلیل و اندازهگیری رفتار کاربران است. یکی از این محلهای مراجعه کاربران که میتواند بازخوردهای خوبی در اختیار شما قرار دهد، وبسایت شما است. شما باید تحلیل دقیقی از رفتار کاربران وبسایت که ممکن است مشتریان احتمالی آتی شما باشند، به دست آورید. باید قبول کنید که بخشی از مسیر ساخت و توسعه محصول همین اندازهگیریها است. شما از همین تجزیهوتحلیلها میتوانید دریابید که مشتریان شما به دنبال استفاده از چه چیزهایی هستند و چه مواردی برای آنها جذابیت ندارد.
کار واقعی استارتآپها این است که تحت فشار محصول را به دست کاربران برسانند و ببینند آیا آن را دوست دارند یا خیر و سپس بر اساس این بازخوردها مسیر خود را تکرار و طی نموده تا محصول نهایی بهبود یابد.
یافتن اولین کاربران
مشکل بعدی این است که هیچ ایدهای نداشته باشید که اولین کاربران و مشتریان خود را از کجا پیدا کنید. من در این خصوص ایمیلهای زیادی دریافت میکنم و بنیانگذاران زیادی را میشناسم که این سؤال برای آنها مطرح است که اولین کاربرانشان را از کجا بیابند. در این مواقع من به آنها میگویم: «به شدت تعجب میکنم که شما مشکلی را انتخاب کردهاید و روی آن کار میکنید تا راهکاری متناسب پیدا کنید، اما جالب است که نه خودتان با این مشکل روبرو بودهاید و نه کسی را میشناسید که حل مشکل برایش جذاب باشد.» البته فکر میکنم که این یک سؤال کاملاً متفاوت است که من از کجا میتوانم صد کاربر اول یا هزار کاربر اول خود را پیدا کنم. برای این کار شما ممکن است نیاز به یک کاوش عمیق داشته باشد؛ اما چند کاربر ابتدایی، باید از افرادی باشند که از پیش از این میشناسید یا آنها را قبلاً از طریق دیگری شناسایی کردهاید.
موارد اشاره شده اشتباهات رایجی هستند که استارتآپها باید از آنها دوری کنند. قطعاً شما هم میتوانید استارتآپهایی را نام ببرید که برخی از این اشتباهات را مرتکب شدهاند و با این وجود هنوز هم موفق هستند. احتمالاً استارتآپهایی هم هستند که همه این اشتباهات را مرتکب شده و کاملاً موفق میباشند. اما به خاطر داشته باشید که این موارد استثنا بوده و اگر میخواهید شانس موفقیت استارتآپ خودتان را افزایش دهید، بایستی سعی کنید تا این اشتباهات را تا حد امکان به حداقل برسانید.
مرجع: «YCombinator»
هنوز نظری وارد نشده است!
نظر خود را ارسال نمایید
پست الکترونیکی شما انتشار پیدا نمی کند.