گاهی فناوران در پشت توسعه محصول مخفی میشوند!
مقدمه
احتمالاً چنین جملاتی را پیش از این شنیده باشید: «آدم باید خاک صحنه را بخورد تا بازیگر شود»، «آدم باید شاگردی کند تا خودش حجرهدار شود»، «ره صدساله را نمیتوان یک شبه رفت». اینها جملاتی هستند که در میان نصیحتهای بسیاری از بزرگترها به دفعات شنیده شده و در بسیاری از موارد، به دید منفی یا کنایه به آنها نگاه میکنیم و این جملات را مصداق درستی برای خودمان و موقعیتمان نمیدانیم. بسیاری از ما این چنین فکر میکنیم که ما سالها درس خواندهایم، چیزهای زیادی یاد گرفتهایم، تحقیقات و مطالعات فراوانی در دوران تحصیل و دانشگاه انجام دادهایم و حتی محصولی بسیار خوب در آزمایشگاه دانشگاه توسعه دادهایم و اینکه به ما بگویند بیتجربه، برایمان بسیار سنگین تمام میشود.
باید قبول کنیم که حتی اگر هزاران صفحه کتاب خوانده باشیم و حتی هزاران تجربه آزمایشگاهی، شبکهسازی، فروش محصول و ... داشته باشیم، باز هم چیزهای زیادی هست که نمیدانیم. در دنیای کارآفرینی، صحبت از یک سعی و خطای ساده و بیهزینه نیست، بحث چندین سال کار کردن، گوشهنشینی، تمرکز بر روی یک کار خاص و فاصله گرفتن از خانواده و دوستان و همه کسانی است که علاقه زیادی به آنها داریم. صحبت از نداشتن درآمدهای جانبی و صرف کردن همه پساندازهایی است که سالها برای جمع کردن آنها تلاش کردهایم. به نظر میآید که در چنین شرایطی، باید دقت بیشتری به خرج بدهیم و بیگدار به آب نزنیم.
ما برای ورود به دنیای کارآفرینی و راهاندازی یک کسبوکار برای خودمان، نیاز به جمعآوری آموختههای فراوانی داریم. بسیاری از این آموختهها، تنها از طریق تجربه کردن بدست میآید. اما اینکه بخواهیم خودمان در این حوزه تجربه کنیم، میتواند هزینه بسیار زیادی برای ما به دنبال داشته باشد. به همین دلیل، بهترین راه، خواندن و شنیدن تجارب سایر کارآفرینان است، افرادی که این مسیر را طی کرده و شکست خورده یا موفق شدهاند. هر یک از این افراد، تجارب فوقالعادهای دارند که شاید در هیچ کتابی نوشته نشده باشد. تجاربی که میتوانند به صورت رایگان، ما را از رویارویی با برخی مشکلات و چالشها دور نموده و یا راهکار مناسبی برای مقابله با آنها در پیش روی ما قرار دهد. در این نوشتار، استفان گروسچاپ (Stefan Groschupf)، مدیرعامل و بنیانگذار دیتامیر (Datameer) نکات جالبی در خصوص کارآفرینی و دنیای استارتآپی، خصوصاً برای فناورانی میگوید که برای اولین بار در این مسیر قدم گذاشته و همه چیز را در توسعه محصولی عالی میبینند و در بسیاری از مواقع، همین طرز نگاه منجر به شکست کسبوکار آنها میشود.
لطفاً کمی در مورد خودتان بگویید.
من بنیانگذار دیتامیر هستم و این افتخار را دارم که این شرکت شگفتانگیز را رهبری کنم. ما در فضای تجزیه و تحلیل دادههای بزرگ فعالیت داریم و به عنوان یک شرکت، با رشد قابل توجهی روبرو شدهایم.
از چه زمانی کارآفرینی را شروع کردید.
من از سال 1997 شرکتهایی داشتم و پیش از آن هم دانشآموز بودم. من یک سری کارها در مدرسه انجام میدادم و همیشه به آنچه در آن زمان به عنوان «رسانه جدید» در نظر گرفته میشد، علاقهمند بودم. در طول دوره مدرسه، یک موتور جستجو برای کتابخانه یک دانشگاه محلی نوشتم. در آلمان، بعد از مدرسه باید وارد سربازی شوید و من که به شدت با موضوع دیجیتال درگیر بودم، اصلاً نمیخواستم این کار را انجام دهم و از شانس خوب من، یکی از راههای دور شدن از این موضوع، تأسیس یک شرکت بود.
وقتی کتابخانه دانشگاه از من پرسید که آیا میخواهم به عنوان یک فریلنسر برای آنها کار کنم یا خیر، شرکت خودم را تأسیس کردم و حالا با گذشت بیش از 20 سال، من هنوز هم مشغول همان کار هستم؛ شاید برای افراد مختلف و اندازههای متفاوت، اما همیشه در فضای داده کار کردهام.
چگونه به ایده دیتامیر رسیدید؟
من 10 سال قبل از نقل مکان به درهسیلیکون، این موضوع را در آلمان هم امتحان کردم، جایی که همه چیز کمی متفاوت است. آنچه در اروپا بسیار برجسته و فعال است، مسئله متن و منبع باز است. من مشارکتکننده بسیار فعالی در مجموعه کاملی از فناوریهای منبع باز بودم که یکی از آنها موتور جستجو بود. سورپرایز و تعجب، پیشینه من است. من یکی از سه نفر اولی بودم که اساساً «Nutch» و سپس «Hadoop» را شروع کردند و «Hadoop» خیلی سریع به یک فناوری بسیار مخرب تبدیل شد که امروزه بازاری 20 میلیارد دلاری برای آن در نظر گرفته میشود.
در آن زمان، من در اتاق نشیمن، با لپتاپم کار میکردم و کد مینوشتم و فکر میکردم: «اوه، این خیلی باحال است». من همیشه شرکتهایی میسازم، روی فناوری بسیار جالب، عمدتاً متن باز و سپس فناوری تجاری خروجی از آن کار میکردم. بنابراین منطقی بود که دیتامیر، چیزی که نوعی محصول «BI»، هوش تجاری و تجزیهوتحلیل داده است، در پیش روی من قرار گیرد.
پنج بانک از هفت بانک بزرگ جهان از محصول ما استفاده میکنند. سه شرکت برتر کارت اعتباری که 90 درصد از تراکنشهای کارتهای اعتباری ما را پوشش میدهند، به محصول ما اختصاص مییابند. ما در دنیا با سه شرکت برتر مخابراتی دنیا کار میکنیم. ما بزرگترین خرده فروش آلمانی و برترین یا دومین خرده فروش بزرگ ایالات متحده هستیم. بنابراین، بسیار جالب است که ببینیم افراد با مشاهده دادهها و یافتن بینش چه تفاوتی میتوانند انجام دهند.
فرض کنید پسرتان به شما مراجعه کرده و میپرسد: «بابا، من میخوام یه شرکت راهاندازی کنم». چه توصیهای به او میکنید؟ «تو باید این کار را انجام بدی» یا «تو نباید اون کار را بکنی» یا «اینها اشتباهاتی هستند که من انجام دادم و تو باید از اونها درس بگیری».
زیبایی دنیای کارآفرینی در این است که نقشه راه و مسیر طی شده توسط همه شرکتها در دسترس بوده و شما به راحتی میتوانید آنها را دنبال کنید. من یک مهندس هستم و 10 سال طول کشید تا یاد بگیرم که فقط داشتن یک محصول عالی، به خودی خود منجر به فروش نمیشود. شما نیاز به بازاریابی و فروش قوی دارید. چیزی که باید در نظر بگیرید، این است که با طی کردن فرآیند مهندسی محصول خود، باید بازاریابی و فروش را هم دنبال کنید. قطعاً در میان پروژهها و نقاط عطف کاریتان، زمان لازم را برای این موضوع خواهید داشت. در این حین، میتوانید بازاریابی و فروش را هم به همان شیوهای مدیریت کنید که مدیریت تیم توسعه محصول خود را انجام میدهید و همه را هم تشویق کنید که به این شیوه به مسئله نگاه کنند.
من به صورت جدی به شما کارآفرینان فنی و فناور توصیه میکنم که به نیروهایتان اجازه بدهید مسیر خودشان را طی کنند و در این مسیر با شما رشد کنند. هر سه ماه یکبار، باید رشد جدیدی داشته باشید و در این زمان باید فناوری و توسعه آن را رها کرده و به بازاریابی بپردازید. من به بسیاری از استارتآپها این توصیه را میکنم و آنها همیشه فکر میکنند که «اگر این یک ویژگی دیگر را هم به محصول اضافه کنیم، فروش بهتری خواهیم داشت». اما واقعیت این است که اگر شما به سراغ مشتریان بروید، اگر روی وبسایت خودتان کار کنید، یک آزمایش آنلاین برای محصولتان ایجاد کنید و یا کاری کنید که امتحان محصول شما آسان شود، پس میتوانید روی فرایند فروش خودتان هم کار کنید و حتی بر اساس نتایجی که بدست میآورید، فروش بهتری داشته باشید. نکته مهم اینجا است که توسعه محصول برای فناوران همان منطقه راحتی است. آنها در توسعه محصول خودشان را پنهان میکنند و توصیه جدی من این است که خودتان را پنهان نکنید، بیرون بروید و واقعاً سعی کنید فرآیندهای دیگر را درک کنید و کاری کنید که آن فرایندها هم کار کنند، چراکه در غیر این صورت، شما فقط زمان را تلف میکنید.
شاید یک توصیه واقعاً خوب دیگر این باشد که «تفاوت بین شبکهسازی (networking) و کار نکردن (working) فقط یک حرف است». بسیاری از کارآفرینان فکر میکنند که رفتن به یک سری مهمانیها و رویدادها و صحبت با مردم، باعث ایجاد کسبوکار آنها میشود، من میدانم که در حال حاضر کارآفرین بودن به این مسائل هم ارتباط زیادی دارد، اما به نظرم به محل کارتان بروید و کار کنید، چراکه این تنها راهی است که شما میتوانید موفق شوید.
مشکل اکثر رویدادهای شبکهسازی این است که همه مشتریان شما آنجا نیستند.
بله همینطور است. شما معمولاً زمان را تلف میکنید. به نظر من تا وقتی که یک شرکت قوی، مثلاً یک شرکت 50 میلیون دلاری نشدهاید، مسئله توسعه کسبوکار از طریق مشارکت و وقت گذاشتن برای آن، کلاً اتلاف وقت است. تا زمانی که به آن نقطه نرسیدهاید، هیچ دلیلی برای داشتن هر نوع شریک، چه در حوزه فناوری و چه در حوزه فروش وجود ندارد. شاید اگر شرکتی در حدود 10 میلیون دلار باشید، داشتن شرکای فروش یا استراتژی کانالی منطقی به نظر برسد، اما قبل از آن درگیر شدن با این موضوعات فقط زمان شما را تلف میکند. بسیاری از کارآفرینان بجای تمرکز واقعی بر روی کارشان، با ورود به این نوع شبکهسازیها، فقط زمان را تلف میکنند یا با دوری کردن از مشتری، فقط در منطقه راحتی توسعه محصول خود میمانند.
به کارآفرینان جوانی که در حال حاضر روی محصولات فناورانه کار میکنند، چه توصیهای دارید. به نظرتان آنها برای موفق شدن و پول در آوردن فقط باید به جاهایی مثل دره سیلیکون بیایند؟
برای ما، تأسیس یک شرکت در سیلیکونولی و داشتن یک سیستم مهندسی در آلمان فوقالعاده خوب بود، زیرا استخدام مهندس در سیلیکونولی دیگر جواب نمیدهد. شرکتهای بزرگی همچون گوگل و فیسبوک همه آنها را استخدام میکنند. بنابراین این یک مدل بسیار موفق است.
اگر میخواهید یک صندوق سرمایهگذاری خطرپذیر را جذب خود کنید، باید موانع ورود آنها را کاهش دهید. اما اگر میخواهید خودتان به تنهایی پیش بروید و سهامی به هیچ صندوقی واگذار نکنید و هیچ فرد جدیدی را به اعضای هیئتمدیره و سیستم کنترلکننده شرکت خودتان اضافه نکنید، بدانید که در ده سال آینده روزگار سختی در انتظار شما است، بسیار فقیر خواهید بود و باید سیبزمینی و سس بخورید. شما باید آستانه درد بسیار بالایی داشته باشید، زیرا به صورت روزانه ناامیدیهای زیادی را تجربه میکنید. مسیر شما فوقالعاده سخت خواهد بود. این را فراموش نکنید که از هر 10 میلیون استارتآپ، تنها یکی از آنها است که با عملکردی فوقالعاده، فیسبوک بعدی را میسازد. بدانید که ساختن یک شرکت به تنهایی کار بسیار سختی است. از آنجاکه میخواهید موانع بسیار کمی برای جذب مشتریان داشته باشید، پس نیاز است این موانع را برای جذب سرمایهگذاران نیز حذف کنید. شما باید خود را فردی باهوش در کسبوکار معرفی کنید. باید بروید و بگویید: «من مدیرعامل آینده این شرکت نیستم، اما من در حال حاضر مدیرعامل هستم. اگر بهتر از من برای این سمت پیدا کردید، حتماً به من بگویید، چراکه من بزرگترین سهامدار شرکت خواهم بود. من به دنبال این هستم که ما با هم یک شرکت بسازیم». شما باید این امکان را فراهم کنید که «VC» چنین پیامی را از سمت شما دریافت کند. شما میخواهید به دنبال یک محصول مناسب بازار باشید و میخواهید ساختاری بسازید که سرمایهگذاری در آن آسان باشد.
وقتی شروع به فکر کردن در مورد راهاندازی و رشد یک شرکت میکنید، اگر یک بنیانگذار باهوش باشید، سعی میکنید روند فروش خود را همانطور توسعه دهید که در چرخه توسعه محصول عمل میکنید.
مرجع: «Cleverism»
هنوز نظری وارد نشده است!
نظر خود را ارسال نمایید
پست الکترونیکی شما انتشار پیدا نمی کند.