هفت توصیه کلیدی یک کارآفرین به پسرش
مقدمه
عمر عوادالله (Amr Awadallah)، یکی از همبنیانگذاران شرکت «Cloudera» است که در سال 2008 میلادی تأسیس شده و با توجه به موفقیتهای قابل توجه، در طی سیزده راند سرمایهگذاری، موفق به جذب سرمایه 1 میلیارد دلاری شده و عرضه عمومی شده است. وی که پیش از این سابقه کار به عنوان مدیراجرایی در شرکت یاهو هم دارد، در حال حاضر به عنوان مدیر اجرایی طرحهای توسعهای گوگل در بخش «Google Cloud» مشغول فعالیت میباشد.
عمر به عنوان یک کارآفرین موفق، قطعاً آموختهها و توصیههای بسیار مهمی با خود دارد که بخشهایی از آنها را طی یک مصاحبه به اشتراک گذاشته شده است. این مصاحبه جذاب، تنها یک سؤال دارد: «عمر، تصور کن پسرت آمده و مسئلهای را با تو در میان گذاشته است: پدر، من میخواهم یک شرکت راهاندازی کنم. چه توصیههایی برایش داری؟ بایدها و نبایدها چیست، شاید برخی از اشتباهاتی که خودت انجام دادهای و نباید او تکرارشان کند؟»
عمر پاسخ به این سؤال را اینگونه آغاز میکند که من برای این سؤال آمادهام و در واقع لیستی از این توصیهها دارم، چراکه این چیزی است که اکثراً از من پرسیده میشود. در ادامه، هفت توصیه کلیدی عمر عوادالله برای کارآفرینان جوان آورده شده که توجه به همه آنها، برای کسی که تصمیم به قدم گذاشتن در این مسیر سخت و پیچیده دارد، الزامی است.
توصیه کلیدی اول: عشق به ایده
توصیه شماره یک من این است که روی هر ایدهای میخواهید کار کنید، مطمئن شوید که به شدت به آن علاقه دارید. به این معنی که خودتان به آن اعتقاد دارید و واقعاً عاشق آن هستید. دلیل اهمیت بسیار بالای این موضوع، این است که مسیر کارآفرینی و راهاندازی یک شرکت، مسیری بسیار بسیار سخت است. در این مسیر، اهمیت زیادی دارد که افراد بدانند راهاندازی یک شرکت کار بسیار پرریسکی است. اگر شما به آمارهای سیلیکون ولی به عنوان یکی از مکانهای موفق نگاه بیندازید، متوجه چیزهای جالب و قابل توجهی میشوید:
- از هر ده شرکت، فقط یکی از آنها یک میلیارد دلاری خواهد بود، فقط یکی از ده شرکت؛
- دو مورد از این ده شرکت هم عملکرد خوبی دارند، شرکتشان را میفروشند و به پول خوبی دست پیدا میکنند؛
- هفت مورد از این ده شرکت هم، یا پولی در نمیآورند، یا فقط میتوانند پول سرمایهگذاران را پس بدهند یا تعطیل میشوند.
بنابراین، چه چیزی شما را مجبور به قبول چنین ریسکی میکند، جز اینکه واقعاً عاشق ایدهای باشید که میخواهید آن را عملیاتی کنید؟ به همین دلیل است که میگویم بزرگترین چیزی که باید از آن مطمئن باشید، این است که آنچه میخواهید رویش کار کنید، چیزی است که احساس میکنید علاقه بسیار زیادی به آن دارید. در غیر این صورت، انرژی شما تمام میشود و نمیتوانید کارتان را ادامه دهید. بنابراین این توصیه شماره یک، بسیار کلیدی است.
توصیه کلیدی دوم: استخدام بهترینها
میتوانم بگویم که دلیل اصلی موفقیت سیلیکون ولی، استخدام افراد بزرگ است. به ویژه در روزهای اولیه شروع به کار، مطمئن شوید که بهترینها را استخدام میکنید و البته الزام چنین کاری، اخراج سریع افراد هم هست، چراکه شما زمانی برای اشتباه کردن ندارید. هنگامی که در یک کسبوکار استارتآپی با رشد بالا هستید، رقبا هم با همین سرعت به دنبال شما میآیند. به محض اینکه بوی پول به مشام برسد، پنج شرکت دیگر هم شروع به انجام همین کار میکنند. بنابراین شما زمانی برای کند بودن ندارید و اگر افراد بد را استخدام کنید، این افراد بد شما را کند میکنند. لزوماً افراد بد کسانی نیستند که هوش لازم را ندارند، گاهی اوقات آنها فرهنگ خوبی ندارند، یا فرهنگ و نحوه عملکرد آنها با بقیه تیم سازگار نیست. وقتی چنین چیزی را تشخیص دادید، باید آنها را رها کنید.
توصیه کلیدی سوم: اشتباه کنید اما از آن درس بگیرید!
شما اغلب این درس را از شرکتهای دیگر در سیلیکون ولی میشنوید: «از اشتباه کردن نترسید». از اشتباه کردن نترسیدن، بدین معنی است که شما نمیتوانید نوآور باشید، نمیتوانید راه حل جدیدی بسازید، بدون اینکه سعی کنید آن را به روشی جدید انجام دهید. طبق تعریف، اگر بخواهید کاری را به روشی جدید انجام دهید، در نهایت دچار اشتباه خواهید شد. آنچه مهم است، این است که وقتی آن اشتباه را مرتکب میشوید، آن را تشخیص داده و خیلی سریع اصلاحش کنید. پس این چیزی است که مهم است. بنابراین چیزی که یک شرکت بزرگ را ایجاد میکند، چیزی که یک استارتآپ موفق را در مقابل یک استارتآپ شکست خورده قرار میدهد، این است که موفقها خیلی سریع تشخیص میدهند که چه زمانی اشتباه کردهاند. اتفاقاً خود ما هم اشتباهات زیادی در مسیر کاری «Cloudera» مرتکب شدیم، اما سپس آن را تشخیص دادیم و خیلی سریع تصحیحش کردیم. این کار را در نقطه مقابل این قرار دهید که متوجه اشتباه نشویم و آن را بارها و بارها تکرار کنیم، چیزی که منجر به شکست شده و دیگر نمیتوانیم از آن خلاصی پیدا کنیم.
توصیه کلیدی چهارم: دست بجنبانید!
شما دائماً باید احساس فوریت داشته باشید. حتی در ابتدا، وقتی رقابتی ندارید و هیچکس دیگری دنبال شما نمیآید، باز هم باید احساس فوریت داشته باشید. این را با خودتان تکرار کنید «من باید سریع حرکت کنم، باید کارها را انجام دهم، باید مشتریان را به فکر محصولم بیندازم، باید شروع به کسب درآمد کنم». شما همیشه باید آن احساس اضطرار را داشته باشید و این باید از درون شما نشأت بگیرد. نمیتوانید منتظر بمانید تا سرمایهگذاران به شما بگویند که زود باشید، چراکه آنها این را به شما نمیگویند. آنها سرشان خیلی شلوغ است و به همین دلیل، این باید از درون خود شما نشأت بگیرد که «من باید سریع حرکت کنم تا کارها را انجام دهم. من نمیتوانم منتظر بمانم تا کسبوکار به سراغم بیاید، میروم تا کسبوکارم را شکار کنم، محصول مناسب را پیدا میکنم و آن را عملیاتی میکنم». بنابراین احساس فوریت بسیار مهم است. نتیجه آن هم این است که یک سال را صرف برنامهریزی کاری نمیکنید که قرار است انجامش دهید. نمیگویید که من میخواهم این کار را انجام بدهم و برای آن برنامهریزی میکنم، بلکه شروع به انجام آن میکنید و در همین حین، برنامه خودتان را میسازید و در صورت لزوم آن را تغییر میدهید. این برخلاف چیزی است که شرکتهای بزرگ دنبال میکنند: یک برنامه یک ساله تعریف نموده و بعد به دنبال انجام آن میروند.
توصیه کلیدی پنجم: به مشتریان خود گوش کنید!
نکته بعدی، گوش دادن به مشتریان است. این یکی از مهمترین توصیهها برای مهندسان است، زیرا آنها در تله میافتند و به مشتریانشان به خوبی گوش نمیدهند. آنها در بسیاری از مواقع، وسواس زیادی نسبت به ساختن محصولات پیدا میکنند. آنها ایدهای برای یک فناوری جدید دارند که واقعا هوشمندانه است. اما آیا این همان چیزی است که مشکل واقعی مشتری را حل میکند؟ من همیشه تأکید میکنم که اگر این ایده مشکل مشتری را حل نمیکند، مهم نیست که جالبترین چیز در جهان باشد. قرار نیست تفاوتی ایجاد کند. البته در برابر این حرف مقاومتهای زیادی میشود. برخی مهندسان به من میگویند، بنابراین این بدان معناست که من نمیتوانم نوآور باشم، من نمیتوانم نوآوری کنم، من باید همیشه به حرف مشتریان گوش بدهم. من در جواب این افراد، اغلب از یک نقل قول زیبا از هنری فورد استفاده میکنم: «وقتی از مشتریانم پرسیدم چه میخواهید؟ گفتند ما اسبهای سریعتری میخواهیم». خب شما نمیتوانید اسبهای سریعتری داشته باشید. پس مهندس چه کار میکند. مهندس با مراجعه به مشتریان، از آنها میپرسد که مشکل شما چیست؟ و سپس آنها میگفتند: «مشکل ما این است که میخواهیم خیلی سریع از نقطه A به نقطه B برسیم». و حالا شما به عنوان یک مهندس، میروید و نوآوری میکنید و اتومبیل را میسازید. بنابراین نوآوری در راه حل است نه در مشکل. شما در مورد مشکل نوآوری نمیکنید. مشکل باید از طرف مشتری باشد، این نکتهای بسیار کلیدی است.
توصیه کلیدی ششم: ایمان به موفقیت
یکی از مهمترین توصیهها این است که باید به موفقیت ایمان داشته باشید. به این معنی که باید باور داشته باشید که موفق خواهید شد. اگرچه من قبلاً گفتم که از هر ده نفر فقط یک نفر موفق میشود، اما اگر در داخل شرکت خود این انرژی بسیار مثبت را داشته باشید، شانس موفقیت شما بسیار بیشتر میشود. من موفق میشوم، این را عملیاتی میکنم. شما باید این باور را داشته باشید و این انرژی، از شما به تیمتان سرایت میکند. با این کار، فرهنگ موفقیت در شرکت شما شکل گرفته و جایی که در حال برنامهریزی هستید و تمام اقداماتی که انجام میدهید، با این فرض انجام میشود. در نقطه مقابل، اگر انجام اقدامات مختلف با این فرض باشد که میخواهیم مراقب باشیم تا شکست نخوریم، احتمال شکست بالاتر خواهد بود. شما باید همیشه این چشمانداز موفقیت را در داخل شرکت خود داشته باشید و این کمک زیادی نموده و احتمال موفقیت شما را افزایش میدهد.
توصیه کلیدی هفتم: توکل داشته باشید!
آخرین توصیهای که دارم، برای افراد مذهبی و غیرمذهبی کمی فرق دارد. وقتی با یک فرد مذهبی صحبت میکنم، میگویم بخش بزرگی از کار این است که همیشه برای موفقیت دعا کنید. به افراد غیرمذهبی هم میگویم که آارزوی شانس داشته باشید. میتوانم این را بگویم و اعتراف کنم که ما در «Cloudera»، بسیار خوش شانس بودیم. نقاط زیادی در سراسر مسیر وجود داشت که ممکن بود شکست بخوریم و اتفاقی رخ دهد، نه به این دلیل که ما آن را متفاوت انجام میدادیم، بلکه به این دلیل که خوش شانس بودیم، موفق شدیم. پس دعاکردن و آرزوی شانس، بخشی از موفقیت است.
مرجع: «Cleverism»
هنوز نظری وارد نشده است!
نظر خود را ارسال نمایید
پست الکترونیکی شما انتشار پیدا نمی کند.