Warning: count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable in /home/nanomatch/domains/nanomatch.ir/public_html/content.php on line 45

Warning: count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable in /home/nanomatch/domains/nanomatch.ir/public_html/content.php on line 46

Warning: count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable in /home/nanomatch/domains/nanomatch.ir/public_html/content.php on line 47

Warning: count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable in /home/nanomatch/domains/nanomatch.ir/public_html/content.php on line 48
چه چیزی باعث موفقیت می‌شود؟ | برنامه تجاری‌سازی فناوری نانو

آخرین مقالات

چه چیزی باعث موفقیت می‌شود؟

چه چیزی باعث موفقیت می‌شود؟

مقدمه

موفقیت و شکست، در زمره کلمات مهمی هستند که در زندگی روزمره خود نه تنها بارها آن‌ها را شنیده‌ایم، بلکه خودمان هم زیاد با آن‌ها روبرو می‌شویم. سخنان بزرگان یا پندهای کسب‌وکاری زیادی در خصوص این واقعیت وجود دارد که شکست پلی به سمت موفقیت است یا کسی که شکست نخورده، کاری انجام نداده و موفقیتی نیز بدست نخواهد آورد. اما در کنار همه این پندهای متعدد، همه ما در نهایت در تلاشیم تا در جایگاه فردی موفق قرار گرفته و هیچ یک از ما تا قبل از رسیدن به نقطه موفقیت خود، بخاطر شکست‌های متعددی که داشته‌ایم، از خودمان تقدیر نمی‌کنیم. اینجا است که دانستن بایدها و نبایدهای موفقیت، از اهمیت بسیار بالایی برخوردار شده و می‌تواند مسیر ما را کمی هموارتر نماید.

شاید بهترین راه برای دانستن این بایدها و نبایدها، توجه به تجاربی است که دیگران بدست آورده‌اند. بی‌شک در دنیای کارآفرینی، توجه به زندگی، کسب‌وکار و روش‌های استفاده شده توسط کارآفرینان موفق، می‌تواند نقشه راهی دقیق و اثرگذار باشد. اگرچه آیتم‌های زیادی هستند که برای موفق شدن الزامی می‌باشند، اما اگر از منظر کارآفرینان موفق جهان این موارد اثرگذار را بررسی کنیم، به یک مجموعه نسبتاً محدودتر می‌رسیم.

ریچارد جان (Richard St. John)، بازاریاب و تحلیلگر موفقیت، در دو نوبت حضور خود در برنامه تد (TED) به نکات ارزنده‌ای در خصوص موفقیت اشاره نموده که در این نوشتار بخش‌هایی از آن‌ها ارائه شده است.

 

رازهای موفقیت

ریچارد جان، در حالی که برای حضور در برنامه تد سوار هواپیما شده بود، با یک سؤال ساده روبرو شد: چه چیزی منجر به موفقیت میشود؟ این سؤال، بیشتر از آن جنبه اهمیت داشت که نوجوانی دبیرستانی آن را مطرح کرده بود که به یک خانواده فقیر تعلق داشت و در صدد آن بود که کاری برای ادامه زندگیش انجام دهد. ریچارد با وجود تجربههای زیادی که در این خصوص داشت، اما برای سؤال این نوجوان، یک جواب سرراست و قانع‌کننده در آستین خود نداشت و همین مسئله او را به شدت ناراحت کرد. وی با حضور در برنامه تد، به فکر فرو رفت که چه جایی بهتر از اینجا و چه کسانی بهتر از افراد حاضر در این جمع هستند که به این سؤال پاسخ دهند. در همین راستا، او چندین سال مصاحبه و تلاش برای صحبت با کارآفرینان موفق مختلف را شروع کرد که برخی از نکات جالب و مهم در این گفتگوها، در این بخش ارائه شده است.

اولین مورد حائز اهمیت برای دستیابی به موفقیت، «اشتیاق» است. فریمن توماس (Freeman Thomas) که از طراحان معروف صنعت خودرو بوده و در برخی شرکتهای مشهور همچون پورشه، فولکس‌واگن، دایملر و فورد هم کار کرده، در این خصوص می‌گوید: «من توسط اشتیاقم هدایت میشوم». بسیاری از افراد موفق، نه بدلیل پول، بلکه به دلیل عشقی که به کارشان دارند، به موفقیت دست می‌یابند. آن‌ها دوست دارند کارشان را بزرگتر کنند و برای این کار، حاضر به گذشت از سود و درآمد خودشان هم هستند. کارول کلتا (Carol Coletta)، مدیرعامل «Memphis River Parks Partnership» در این خصوص می‌گوید: «حاضرم به کسی پول بدهم تا کاری را که من می‌کنم، انجام دهد.»

شاید این مسئله خیلی کلیشه‌ای به نظر بیاید و حتی از نظر کسب‌وکاری هم گفته شود که اگر شرکتی با دیدگاه کسب درآمد شکل نگیرد، محتوم به شکست خواهد بود. اما باید در نظر داشت که در دنیای کارآفرینی، عشق و علاقه داشتن به کاری که انجام می‌دهیم و کسب درآمد و ثروت، هیچ تناقضی نداشته و حتی به دلیل اشتیاق بسیار بالایی که برای گسترش فعالیت‌ها در دنیای کارآفرینی وجود دارد، کسب درآمدهای قابل توجه نیز ممکن می‌گردد.

روپرت موردخ (Rupert Murdoch) که از افراد شناخته شده در حوزه رسانه بوده و بنیانگذار مجموعههایی همچون «Fox News» و «Sky News» هم می‌باشد، به روی دیگر سکه برای موفقیت اشاره دارد: «همه چیز از سخت کار کردن بدست میآید. هیچ چیز آسان به دست نمیآید، اما به من خوش می‌گذرد». ترکیب دو جزء لذت بردن از کار و همینطور «سخت کار کردن»، درس بزرگی است که باید در حوزه کارآفرینی همواره به آن توجه داشت. هم اشتیاق و هم سخت کار کردن در کنار هم الزامی هستند. نه میتوان فقط مشتاق بود و موفق شد و نه می‌توان فقط سخت کار کرد و موفق شد. این دو در کنار هم می‌توانند معجزه کارآفرینی را به دنبال داشته و راهی هموار را در پیش رو قرار دهند. شاید حتی در خصوص کارآفرینان موفق، بتوان این‌گونه گفت که آن‌ها معتاد کار نیستند، بلکه دیوانه کارشان هستند.

یک کارآفرینی پیشتاز، در تلاش است تا در کاری که مشغول آن است، «خوب» باشد. او هرگز به دوم بودن فکر نمیکند، بلکه با چشمانی باز در تلاش است که در کار خود عالی باشد. الکس گاردن (Alex Garden)، مدیرعامل شرکت «Zume» بر این باور است که: «برای موفقیت کافی است که دل به کار بدهی و در آن عالی باشی». در این مسیر، هیچ جادویی وجود ندارد. راز اصلی تمرین، تمرین و تمرین است.

راز دیگری که کارآفرینان برای موفقیت بر آن اصرار دارند، «تمرکز» است. شاید خیلی منطقی به نظر بیاید که ده‌ها ایده خوب را در کنار هم پیش ببریم و ضریب اطمینان کارمان را افزایش دهیم. اما این کار، می‌تواند منجر به آن شود که همه این ایده‌ها را با یک شکست به نابودی بکشانیم. در مسیر کارآفرینی، باید تمرکز را حفظ نموده و با چرخیدن بین ایده‌های مختلف و یا فکر کردن به موارد بی‌ربط، به صورت جدی دوری نمود. نرمن جویسن (Norman Jewison) که از کارگردانان مشهور است، در این خصوص میگوید: «من فکر می‌کنم که همه این‌ها مربوط به تمرکز روی یک چیز است».

دیوید گالو (David Gallo) که از دیگر کارگردانان آمریکایی است، به یک راز دیگر اشاره دارد: «خود را هل بدهید». بسیاری از افراد موفق بر این باورند که باید خودتان را مجبور به انجام کار کنید. البته این مسئله صرفاً از نظر بدنی نبوده و باید جسم و روح خود را به صورت منسجم و یکپارچه، برای انجام این کار، یک صدا و همراه کنید. باید خودتان را از خجالت و تردید رها کنید و در مسیری که به آن قدم گذاشتهاید، با جدیت پیش بروید. البته گاهی برای این هل دادن، نیاز به کمک هم داریم. افرادی که در اطرافمان هستند، از جمله دوستان و خانواده (از نظر روحی)، همینطور همکاران و مشاوران (روحی و جسمی)، در این مسیر می‌توانند کمک زیادی انجام دهند. فرانک گری (Frank Gehry)، معمار و طراح مشهور کانادایی در این خصوص می‌گوید: «مادرم مرا هل داد».

راز بزرگ بعدی، «ارائه خدمات» به دیگران است. ریچارد جان در این خصوص ابراز میدارد که: «وقتی بچه‌ها برای میلیونر شدن از من مشاوره می‌گیرند، به آن‌ها می‌گویم که شما نمی‌توانید به خودتان خدمات بدهید، بلکه باید چیز ارزشمندی به دیگران ارائه کنید. از این طریق است که افراد واقعاً ثروتمند می‌شوند». البته در این مورد بحث‌های زیادی وجود داشته و کارآفرینان خصوصاً در حوزه‌های هاردتکی، با چالش‌های جدی در آن روبرو هستند. آن‌ها محصولات یا خدماتی برای ارائه آماده می‌کنند، بدون اینکه مطمئن باشند آیا آن‌ها واقعاً همان چیزهایی هستند که مشتریان خواهان آن‌ها می‌باشند.

«ایدهها» راز بزرگ بعدی برای موفقیت هستند. بیل گیتس میگوید: «من یک ایده داشتم، راه‌اندازی اولین شرکت نرمافزاری ریزکامپیوتر». در حالی که ایدههای بسیاری از کسب‌وکارهای استارت‌آپی به نظر فوق‌العاده خلاقانه می‌آیند، اما بسیاری از کارآفرینان بر این باورند که خلق ایده هرگز کاری جادویی نبوده و نیازمند خلاقیتی خارقالعاده نیست، بلکه تنها نیازمند انجام یک سری کار ساده است.

«سماجت کنید». این یکی دیگر از رازهای موفقیت است که بسیاری از افراد موفق بر آن تأکید دارند. جو کاروس (Joe Kraus)، کارآفرین سریالی و بنیانگذار مجموعه‌هایی همچون «Exite» و «DigitalConsumer» در این خصوص ابراز داشته: «سماجت اولین دلیل موفقیت است». شما باید در مقابل شکست سمج باشید، باید در مقابل سیگنالهای منفی دیگران سماجت نشان دهید.

 

موفقیت یک مسیر ادامهدار است!

تا کنون به این واقعیت فکر کردهاید که چرا خیلی از مردم در حالی که به موفقیت دست پیدا میکنند، اما پس از مدتی شکست میخورند؟ یک دلیل مهم این است که ما فکر میکنیم موفقیت یک خیابان یک طرفه است و به همین دلیل، برای رسیدن به موفقیت هر کاری لازم باشد انجام میدهیم و وقتی به آن رسیدیم، تصور میکنیم همه چیز تمام شده و میتوانیم در یک محیط آرام استراحت کنیم. در چنین شرایطی است که همه کارهایی که برای رسیدن به موفقیت انجام میدادیم را متوقف میکنیم. با انجام این کار، طولی نمیکشد که در سرازیری افتاده و مسیر شکست را طی می‌کنیم. ریچارد جان داستان جالبی در این خصوص دارد که در ادامه ارائه شده است:

به جرأت میتوانم بگویم که این مسئله اتفاق میافتد. این چیزی است که برای خود من رخ داد. برای رسیدن به موفقیت، سخت کار کردم و به خودم فشار آوردم. اما بعد متوقف شدم، چون فکر میکردم که به هر چیزی میخواستم دست پیدا کردهام و دیگر می‌توانم استراحت کنم. من همیشه برای رسیدن به موفقیت تلاش میکردم، ولی بعد متوقف شدم، چون با خودم فکر کردم که به اندازه کافی خوب هستم و بیش از این نیازی به پیشرفت ندارم.

قبل از اینکه به موفقیت برسم، ایدههای خیلی خوبی ارائه میکردم، چون تمام کارهای سادهای که برای رسیدن به این ایدهها لازم بود را انجام میدادم. ولی بعداً تمام این کارها را متوقف کردم، چون با خودم فکر کردم که به اندازه کافی موفق هستم و نباید به کار روی ایدهها ادامه بدهم، بلکه ایدهها باید خودشان مانند یک شعبده ظاهر شوند. تنها چیزی که به ذهنم میرسید، ایدههای غیرخلاقانه بود. دیگه هیچ ایدهای نداشتم.

در حالی که تا قبل از رسیدن به موفقیت، همیشه روی پروژهها و مشتریها متمرکز بودم و پول برایم اهمیتی نداشت، ولی وقتی جریانهای پولی برایم سرازیر شد، پول هواسم را پرت کرد و خیلی زود به جایی رسیدم که تمام وقتم به صحبت با کارگزار بورس و دلال ملکم میگذشت، در حالی که باید وقتم را صرف مشتریها میکردم. قبل از رسیدن به موفقیت، همیشه به کاری میپرداختم که دوست داشتم، ولی بعد سرگرم اموری شدم که هیچ علاقهای به آنها نداشتم: مثل مدیریت. من بدترین مدیر دنیا هستم، ولی تصور میکردم که از عهده این کار بر میآیم، چون هر چه باشد من رئیس شرکت بودم.

خیلی زود ابرهای سیاه روی سرم به حرکت در آمدند. اگرچه ظاهراً در آن زمان در اوج موفقیت بودم، ولی در عمل افسردگی زیادی داشتم. ولی احساس میکردم که من مرد این کار هستم و میدانم که چطور باید مشکل را حل کنم. برای همین یک ماشین فوقالعاده سریع خریدم که کمکی نکرد. خیلی سریعتر شده بودم، ولی هنوزم افسرده بودم. بنابراین پیش دکترم رفتم و گفتم من هر چیزی دلم بخواهد میتوانم بخرم، ولی خوشحال نیستم، افسرده‌ام. واقعاً شادی را نمیشود با پول خرید، چیزی که تا برای من رخ نداده بود، قبولش نداشتم. با داروی ضدافسردگی ابرهای سیاه تا حدودی کنار رفتند. ولی تمام کارها هم کنار گذاشته شد. همواره در حالت بیخبری بودم و تماسهای مشتریان هم برایم اهمیتی نداشت. آنها هم دیگر تماس نگرفتند و پول‌هایشان را پس گرفتند و پروژه‌هایشان را به سراغ افراد دیگری بردند. طولی نکشید که ورشکست شدیم و مجبور به مرخص نمودن کارکنان شدیم.

این نهایت سقوط برای من و شریکم بود و باید از عرش به زیر میآمدیم. ولی فوقالعاده بود. چون وقتی کارمندی نباشد، کسی هم برای مدیریت کردن وجود ندارد. بنابراین دوباره شروع به انجام کارهایی کردم که دوست داشتم. دوباره شروع به لذت بردن کردم. سخت کار میکردم و خلاصه تمام کارهایی که برای رسیدن به موفقیت لازم بود را انجام دادم. البته به همین آسانی و سریعی هم نبود، هفت سال طول کشید. ولی در پایان، کسب‌وکار من از هر زمان دیگری پررونقتر شده بود. وقتی که من دوباره شروع به پیروی از هشت اصل موفقیت کردم (اشتیاق، سخت کار کردن، خوب بودن، تمرکز داشتن، هل دادن، خدمات دادن، ایدهپردازی و سماجت)، ابرهای سیاه برای همیشه از فراز سرم ناپدید شدند.

یک روز صبح از خواب بیدار شدم و احساس کردم که حتی نیازی به آرامبخش هم ندارم و از آن موقع، به سراغ داروها هم نرفتم. من یاد گرفتم که موفقیت مسیری یک طرفه نیست. این یک سفر پیوسته است. اگر بخواهیم از «سندروم شکست پس از موفقیت» جلوگیری کنیم، باید فقط از این هشت اصل پیروی کنیم. چون مسئله فقط این نیست که چطور به موفقیت برسیم، بلکه چگونه موفق ماندن هم مهم است.

 

مرجع: «TED» و «TED»

هنوز نظری وارد نشده است!

نظر خود را ارسال نمایید

پست الکترونیکی شما انتشار پیدا نمی کند.