هوش هیجانی؛ مهارتهای کلیدی که هر بنیانگذار استارتآپی نیاز دارد!
مقدمه
آیا تا به حال پیش آمده که زندگی شخصیتان، بر رفتارتان در محیط کار تأثیر بگذارد؟ آیا تا به حال بهطور ناخواسته از یک کارمند یا همکار خود بیزار شدهاید و یا نارضایتی خود از شرایط زندگی را بر سر او و در یک محیط حرفهای خالی کردهاید؟ بسیاری از افراد، این تجربه ناخوشایند را حداقل برای یک بار پشت سر گذاشتهاند و شاید در ذهنشان خجالت میکشند از اینکه چنین اتفاقی برایشان افتاده است. آنها خود را مقصر میدانند و فکر میکنند که چنین شرایطی، به دلیل ضعف شخصی آنها پدید آمده است. جالب است بدانید که بسیاری از کارآفرینان، در به نمایش گذاشتن چنین رفتارهایی در محیطهای کاری مقصر میباشند. استارتآپها عموماً محیطهای چالشبرانگیز و نامشخصی برای کار هستند، تنشها زیاد است و این تنشها میتواند سایر زمینههای زندگی افراد را هم تحت تأثیر قرار دهد. همین تأثیر دوجانبه، باعث میشود تا گاهی اوقات به سختی بتوانید تعادل بین زندگی شخصی و شغلی خود را حفظ نموده و عملاً با حمل چمدانهای عاطفی خود به محل کار، زمینه را برای یک تنش بزرگ در آنجا فراهم میکنید.
سؤال مهم این است که چگونه میتوان از دخالت احساسات منفی بهعنوان یک عامل مخل در رشد و توسعه استارتآپ جلوگیری کرد؟ دانیل گلمن (Daniel Goleman)، روانشناس و نویسنده مشهور، معتقد است که یکی از بهترین راهها برای جلوگیری از این چالش، ایجاد مجموعه مهارتهای هوش هیجانی (Emotional Intelligence) است. احتمالاً این اصطلاح را قبلاً شنیدهاید، اما واقعاً به چه معنا است و چه مواردی را در بر دارد؟
در مقاله حاضر، اجزا و مؤلفههای هوش هیجانی را بررسی نموده و توضیح میدهیم که چرا بنیانگذاران به آن نیاز دارند؟
هوش هیجانی و کاربرد آن در کسبوکار
هوش هیجانی، شامل کنترل هیجان و رفتارهای فردی است. کسانی که هوش هیجانی بالاتری دارند، بهتر از دیگران میتوانند احساسات خود را کنترل کرده و در نتیجه، در روابط با دیگران هم موفقتر عمل میکنند. مطالعات نشان میدهد، بنیانگذاران استارتآپی که مهارتهای مرتبط با هوش هیجانی را در خود پرورش میدهند، عموماً عملکرد بهتری از خود به نمایش گذاشته و پتانسیل رشد بیشتری در مجموعه تحت مدیریت خود ایجاد میکنند. یافتههای «دانیل گلمن»، تأیید میکنند که اهمیت مهارتهای «EI» در محل کار، تقریباً دو برابر بیشتر از مهارتهای شناختی یا فنی است و از آن مهمتر، این موضوع در تمامی سطوح شغلی، از جمله صاحبان کسبوکار هم صادق میباشد. به عبارت بهتر، اگرچه مهارتهای فنی و شناختی بسیار ضروری است، اما نادیده گرفتن اهمیت هوش هیجانی در سطح رهبری تیمهای کاری، هزینههایی برای کسبوکار ایجاد میکند که احتمالاً توانایی پرداخت آنها را نخواهید داشت.
اما هوش هیجانی چیست و چه ارتباطی با کارآفرینان و مؤسسین استارتآپی دارد؟
بسیاری از مردم، این مهارتها را بهعنوان «مهارتهای نرم» یاد میکنند، در حالی که هیچ چیز نرمی در آنها وجود ندارد. اتفاقاً، تمرین این مهارتها، همچون آزمونی دشوار از صبر و استقامت بوده و معمولاً کاری طاقتفرسا است. اگر میخواهید رشدی مداوم و طولانیمدت برای خود و شرکتتان تضمین کنید، به موارد زیر دقت داشته باشید:
1. خودآگاهی (Self-Awareness):
اولین مؤلفه هوش هیجانی، خودآگاهی است که آن را میتوان پایه و اساس مهارتهای هوش هیجانی دانست. خودآگاهی، به معنای توانایی تشخیص و برچسب زدن به احساسات مختلف و محرکهایی است که آنها را درک کرده یا میتوانند پاسخ احساسی شما را تحریک نمایند. بدون داشتن خودآگاهی پیرامون احساسات و محرکهای محیطی، تقریباً غیرممکن است که بدانید کجا باید بروید، چه برسد به اینکه بدانید چگونه باید به آنجا بروید!
خودآگاهی، نه تنها به شما کمک میکند تا خودتان را درک کنید، بلکه میتواند به شما ایده بهتری از چگونگی درک دیگران از شما بدهد و این یک سرمایه فوقالعاده برای حرکت و هدایت مؤثر افراد خواهد بود.
2. خودتنظیمی (Self-Regulation):
هنگامی که یاد گرفتید چگونه احساسات خود را بشناسید، میتوانید امیدوار باشید که به طریقی آنها را مدیریت کنید. منظور از مدیریت، نفع کامل شما نیست، بلکه کنترل شرایط به نحوی است که نه لزوماً به نفع شما باشد، بلکه ضرر و زیانی هم برایتان بهدنبال نداشته باشد.
هدف اصلی، آگاهی و تأیید احساسات بدون مقید بودن به آنها است. همانطور که استفن کووی (Stephen Covey)، مدرس مشهور آمریکایی میگوید: «همه افراد، توانایی پاسخ به شرایط با توجه به هر موقعیتی را دارند، به این معنی که هر احساسی به شما وارد شود، قدرت انتخاب و تصمیمگیری و چگونگی عمل به آن را دارید». مهم این است که با استفاده از مهارت خودتنظیمی، اجازه ندهید که احساسات، شما را قلقلک داده و در عین تأیید و به رسمیت شناختن درونی آنها، رفتار شما را تحریک نکنند. این یک مهارت بسیار مفید است و به شما امکان میدهد تا موقعیتهای استرسزا با قابلیت ایجاد فرصتهای رشد و یادگیری خود و تیم کاری را تشخیص داده و در نتیجه، آنها را به فرصت تبدیل کنید.
3. مهارتهای اجتماعی (Social Skills):
بعد از یادگیری نحوه تنظیم پاسخ به احساسات یا اصطلاحاً «واکنشهای عاطفی»، گام بعدی استفاده از هوش هیجانی برای تأثیرگذاری بر دیگران است. لحظهای تصور کنید که بهعنوان بنیانگذار و رهبر استارتآپ، این قابلیت را دارید که اعضای تیم کاری، سرمایهگذاران و شرکای تجاری خود را از نظر احساسی، همدل و مسئول نمایید. توانایی تأثیرگذاری بر واکنشهای عاطفی دیگران و هدایت آنها به سمت راههای مناسبتر، همان چیزی است که «مهارتهای اجتماعی خوب» را ایجاد میکند.
شاید از خود بپرسید که این مهارتهای اجتماعی چیست؟
برخی از مهمترین مهارتهای اجتماعی که یک بنیانگذار استارتآپی باید داشته باشد (یا از طریق تکرار و تمرین در خود پرورش دهد)، عبارتند از:
- مهارتهای حل اختلاف
- مهارتهای اقناعی
- مهارتهای مدیریت تغییر
- مهارتهای تیمسازی و همکاری
به یاد داشته باشید که کلید استفاده مؤثر از مهارتهای اجتماعی، یافتن نقاط مشترک با دیگران و ایجاد ارتباط عمیق با آنها است. از سوی دیگر، مهارتهای اجتماعی را میتوان یک طیف بسیار گسترده و فراتر از موارد اشاره شده دانست. برای مثال، توانایی بنیانگذار در تشخیص نشانههای اجتماعی و عاطفی کارمندان، به شکلی که علاوه بر ارائه پاسخ مناسب به آن، سایر اعضای تیم کاری را هم به پاسخگویی مناسب نسبت به این نشانهها هدایت کند، یک مهارت اجتماعی بسیار کلیدی است.
4. همدلی (Empathy):
همدلی، یک ویژگی بسیار کلیدی است که اغلب، با پسرعموی خود، یعنی همدردی اشتباه گرفته میشود. برای درک بهتر، در مواردی که همدردی بین شما و شخص مقابل (مثلاً یکی از کارکنان) فاصله ایجاد میکند، همدلی باعث ایجاد ارتباط میشود. به عبارت بهتر، بین درک فکری از وضعیت فرد و یک تجربه صرف مبتنی بر احساسات، تفاوت بزرگی وجود دارد. همدلی ما را به افراد بهتر، کارمندان بهتر و رهبران بهتری تبدیل میکند و مطالعات نشان میدهد که 90 درصد از افراد برتر در سازمانها، نه تنها دارای هوش هیجانی بسیار بالایی هستند، بلکه بالاترین سطح همدلی (بهعنوان یکی از مؤلفههای مهم هوش هیجانی) را از خود نشان میدهند.
همدلی، فضای اعتماد و شفافیت ایجاد میکند و به کارمندان اجازه میدهد تا برای دریافت کمک، به رهبران خود نزدیک شوند. بهعنوان یک کارآفرین استارتآپی، نمایش همدلی و پرورش فضای همدلی، برای اطمینان از عدم ایجاد هیچگونه حس منفی در فضای پر از تنش استارتآپ، ضروریترین وظیفه شما است!
"در جایی که همدردی بین شما و شخص دیگر فاصله ایجاد میکند، همدلی ارتباط را پیش میبرد ..."
همدلی به شما کمک میکند تا درک بیشتری از واقعیتهای اصلی تیم کاری بیابید. شاید خودتان مستقیماً با این مشکلات مواجه نشوید، اما استارتآپ از آنها رنج میبرد و وظیفه شما است که به نحوی آنها را تشخیص داده و حل نمایید. همچنین، همدلی به شما کمک میکند تا احساسات ناگفته تیمهای خود را دریافته و درگیریهای داخلی کارمندان خود را شناسایی و برطرف کنید.
5. انگیزش (Motivation):
به نظر میرسد که انگیزه، یک توانایی آشکار و سرراست است. اما انواع مختلف انگیزه وجود دارد که باید آنها را به خوبی بشناسید. انگیزه میتواند بیرونی (مانند پاداشهای نقدی، هدیههای غیرنقدی و ...) و یا مبتنی بر احساسات و ماهیت درونی فرد (رضایت شخصی از یک کار خوب انجام شده، لذت ناشی از تسلط، کنجکاوی ذاتی، غرور ناشی از مسئولیت و ...) باشد.
بنا بر تحقیقات صورت گرفته، افرادی که هوش هیجانی بالایی از خود نشان میدهند، اغلب دارای چهار نوع انگیزه زیر هستند:
- محرک فردی برای دستیابی به چیزی جدید یا بهبود قابلیتها و مهارتها
- تعهد به مسئولیتهای بر عهده گرفته شده
- فعالیت پیشدستانه برای یافتن فرصتها
- خوشبینی و انعطافپذیری
اگرچه این موارد که همگی از جنس انگیزههای درونی هستند، تنها روشهای ایجاد انگیزه در تیمهای استارتآپی به حساب نمیآیند، اما به دلیل ارزش ذاتی و تناسب بیشتر با محیط کاری استارتآپها، بهترین راهکار انگیزشی برای فعالیتهای چالشبرانگیز مورد نیاز استارتآپ محسوب میشوند. تصور کنید که میخواهید در یک محیط استارتآپی، بدون توجه به انگیزههای درونی و تنها با استفاده از انگیزه خارجی (مثلاً یک وام جدید، یک فنجان قهوه رایگان و ...)، به خود و دیگران انگیزه بدهید. این استراتژی، دو مشکل بزرگ به همراه دارد. از یکسو، محدودیتهای مالی استارتآپ، موجب میشود تا بخش عمده این انگیزههای خارجی از جذابیت لازم برخوردار نباشند و از طرف دیگر، شاید فکر یک لیوان قهوه (بهعنوان نمادی از یک انگیزه خارجی کمخرج!)، کمی جالب باشد، اما آنقدر محرک ایجاد نمیکند که هر کسی را به خط پایان برساند. چالشهای مختلف استارتآپ، بیش از آنکه به پاداش نقدی، مرخصی و قهوه نیاز داشته باشد، به انگیزههای عمیق درونی نیاز دارد. بنیانگذارانی که انگیزههای ذاتی خود را کشف میکنند و در عین حال، میآموزند که چگونه آنها را از درون اعضای تیم کاری بیرون بکشند، کسانی هستند که پاداش نهایی را دریافت میکنند.
بهعنوان رهبر سازمان خود، مسئولیت شما این است که تیم را راهنمایی کنید و روی افرادتان متمرکز شوید. اما فراموش نکنید که شما هم یکی از آنها هستید. به یاد داشته باشید وقتی شما به دنبال توسعه مهارتها و تواناییهای عاطفی گستردهتر هستید، عملاً در حال الگوسازی برای تیم خود میباشید و این، به شما کمک میکند تا یک برنامه رشد و توسعه فردی را با احتمال موفقیت بیشتری در سازمان خود پیاده کنید.
مرجع: «Upward»
هنوز نظری وارد نشده است!
نظر خود را ارسال نمایید
پست الکترونیکی شما انتشار پیدا نمی کند.