دلایل شکست استارتآپها؛ بخش چهارم
مقدمه
بحث استارتآپها و موفقیتهای خیرهکننده آنها، یکی از جذابترین موضوعات امروزی است. کمی در اینترنت جستجو کنید تا اخبار رنگارنگ پیرامون موفقیت ایدههای نوآورانه چند دانشجو یا کارآفرینان فردی را مشاهده کنید. کارآفرینانی که اغلب از گاراژ منازل و با کمترین حد از منابع و امکانات مالی شروع کرده و حالا کسبوکارهایی چند میلیارد دلاری را اداره میکنند. فیسبوک، گوگل، آمازون و بسیاری دیگر از غولهای فناوری امروز، تیمهای استارتآپی دیروز هستند که به لطف خلاقیت و ابتکاراتشان، نظم بازار را در هم شکسته و خود را بهعنوان رهبران جدید مطرح ساختهاند.
اما این دنیای جذاب و فریبنده، روی دیگری هم دارد! بیش از 90 درصد از استارتآپها، در همان دورههای ابتدایی فعالیت، با شکست مواجه شده و از صحنه خارج میشوند. آمار ناامیدکنندهای به نظر میرسد. اما اگر صاحب ایده هستید و به کارآفرینی علاقه دارید، ترس به خود راه ندهید. شناسایی دلایل شکست استارتآپها و درک مناسب آنها، به شما کمک نموده تا از آنها اجتناب کنید و مسیر پر پیچوخم تجاریسازی ایده را به خوبی بپیمایید.
تحقیقات متعددی پیرامون دلایل شکست استارتآپها صورت گرفته که یکی از دقیقترین آنها، یک پیمایش تخصصی از صاحبان کسبوکارهای استارتآپی و کارآفرینان باتجربه است. این افراد، بهعنوان کسانی که خود در متن ماجرا بوده و چالشهای کارآفرینی استارتآپی را به خوبی لمس نمودهاند، بهترین منبع برای یافتن دلایل عمده شکست استارتآپها هستند. در این نوشتار، بهعنوان آخرین بخش از سلسله مقالات دلایل شکست استارتآپی، به مرور پنج عامل دیگر شکست کسبوکارهای نوپا میپردازیم.
1. عدم جذابیت برای سرمایهگذاری
یکی از بزرگترین محدودیتهای کارآفرینان استارتآپی، عدم وجود منابع مالی مناسب، بهویژه در ابتدای راهاندازی کسبوکار است. از سوی دیگر، نرخ بازگشت سرمایه در ایدههای نوآورانه، بسیار بالا است و علیرغم ریسک شکست قابلتوجه، سرمایهگذارانی هستند که بخواهند در این حوزهها سرمایهگذاری کنند. نیاز استارتآپها به منابع مالی و علاقهمندی سرمایهگذاران برای ورود به ایدههای نوآورانه، منجر به شکلگیری نوعی مشارکت بین کارآفرینان استارتآپی و سرمایهگذاران خطرپذیر گردیده است.
امروزه بحث تأمین مالی در استارتآپها، به یک مبحث کاملاً تخصصی تبدیل شده و طیف وسیعی از سرمایهگذاران و فرآیندهای تأمین مالی، اعم از «دوستان و خانواده»، «سرمایهگذاران فرشته»، «صندوقهای سرمایهگذاری مخاطرهپذیر» و «پلتفرمهای سرمایهگذاری جمعی»، مورد استفاده قرار میگیرند. با تمام این تفاصیل، شرط اصلی یک جذب سرمایه موفق، وجود جذابیت لازم در استارتآپ است.
برای جلبتوجه سرمایهگذاران استارتآپی، میبایست ایدهای جذاب و دارای پتانسیل تجاری به آنها معرفی کرد. ایدهای که مشکل مشخصی را در بازار حل کرده و مخاطبین هدف بالقوهای داشته باشد. از آن مهمتر، تیم استارتآپی، شامل بنیانگذاران و کارکنان اولیه، باید تعهد و انگیزه لازم را به سرمایهگذاران نشان دهند. این امر، در گرو قبول و تضمین این نکته از سوی صاحبان ایده است که در فازهای بعدی، از تجربه و مهارتهای سرمایهگذاران در استارتآپ استفاده شود. مسلماً ایدهای که جذابیت لازم را نداشته باشد و نتواند توجه سرمایهگذاران را به خود جلب کند، تأمین مالی موفقی نداشته و به دلیل محدودیتهای مالی، به شکست میانجامد.
لازم به تأکید است که امروزه، مفهومی تحت عنوان خودراهاندازی کسبوکار یا «Bootstraping»، در ادبیات کارآفرینی و نوآوری رایج گردیده که به راهاندازی و توسعه کسبوکار بدون تکیه بر سرمایهگذاریهای خارجی اشاره دارد. در این حالت، سعی بر کاهش هزینههای اولیه در قالب استفاده از دفاتر کار اشتراکی، بهکارگیری دوستان و همکاران در تیم کاری استارتآپی و ... بوده که البته برای ایدههای فناورانه و نیازمند به سرمایههای چشمگیر، ممکن است جواب ندهد!
2. چالشهای حقوقی
استارتآپها هم مشابه سایر کسبوکارها، با معضلات حقوقی متعددی مواجه میشوند. تفاوت اصلی بین یک کسبوکار ساختاریافته و بالغ با یک کسبوکار نوپا، تجربه بسیار کم بنیانگذاران و البته اشتیاق و عجله زیاد آنها برای رساندن محصول به بازار است. در این شرایط، توجه به مسائل حقوقی، اعم از ثبت شرکت و امور اداری مرتبط با بیمه و مالیات، تعیین مالکیت داراییها بهویژه داراییهای ناملموس، اطمینان از عدم نقض حقوق مالکیت فکری رقبا و یا جلوگیری از نقض داراییهای فکری متعلق به استارتآپ، آنچنان در اولویت بنیانگذاران نبوده و در ادامه، مشکلات بزرگی بر سر راه آنها پدید میآورد. عدم دقت در قراردادهای عدم افشا، استخدام نیروها و قرارداد با تأمینکنندگان، سرمایهگذاران و یا شرکتهای همکار، همگی از جمله مواردی هستند که به دلیل عدم دسترسی به مشاورههای حقوقی در کنار استارتآپها، میتواند برای آنها چالشهای جدی بهدنبال داشته باشد.
مثالهای فراوانی از استارتآپهای شکستخوردهای میتوان یافت که تنها به دلیل اختلافات حقوقی بین بنیانگذاران، کارشان به انحلال و توقف کسبوکار کشیده است. این مشکلات حقوقی، حتی ممکن است بین بنیانگذار و کارفرمای سابق وی پدید آید. برای مثال، یک مهندس خلاق که در یک شرکت بزرگ مشغول به کار بوده، پس از مدتی از شرکت جدا شده و ایده ذهنی خود را به مرحله اجرا در میآورد. همه چیز خوب پیش میرود، تا اینکه کارفرمای سابق مدعی میشود که این ایده، از نتایج تحقیقات و پروژههای این شرکت و در مدت اشتغال به کار مهندس جوان در آنجا پدید آمده است. ناگهان همه چیز تیره و تار میشود، نه تجربهای برای مقابله با این ادعا وجود دارد و نه پولی که بتوان از یک تیم حقوقی مجرب استفاده کرد. نتیجه میتواند بسیار تأسفبرانگیز باشد.
بهتر است از همان ابتدای فعالیتها، توجه به امور حقوقی را در اولویت قرار دهید. عدم وجود منابع مالی و یا مهمتر بودن فاز توسعه فنی محصول، توجیهات خوبی برای غفلت از مسائل حقوقی کسبوکار نخواهد بود!
3. عدم استفاده از مشاورین و شبکه ارتباطی
دنیای نوآوری، دنیای همکاری و مشارکت است. تجربه نشان داده که با پیچیدهتر شدن سیستمهای فناورانه از یکسو و استفاده روزافزون از حقوق مالکیت فکری از سوی دیگر، همکاری بین شرکتهای فناور برای توسعه نوآوریهای جدید، به یک الزام جدی مبدل شده است. به عبارت دیگر، تخصص و مهارت بین بازیگران مختلف توزیع شده و حقوق انحصاری پتنت هم، اجازه نمیدهد تا یک شرکت بدون کمک گرفتن از دیگر بازیگران، به تنهایی برای توسعه نوآوری اقدام کند.
در چنین شرایطی که همکاری فناورانه به یک کلیدواژه پررنگ در دنیای نوآوری و فناوری مبدل گردیده، استارتآپها هم به نوبه خود میبایست این همکاریها را توسعه دهند. آنها برای مشارکت با همکاران و رقبایشان، دلایل دیگری هم دارند. عدم وجود منابع فنی، مالی، انسانی و مدیریتی، موجب شده تا استفاده از یک شبکه ارتباطی وسیع و قدرتمند، به یک عامل کلیدی در موفقیت استارتآپها بدل شود. تجربه نشان میدهد که کارآفرینان استارتآپی موفق، استفاده از مشاورین خبره و شبکهسازی را یکی از اولویتهای مهم خود میدانند.
بدیهی است که عدم توجه به این موضوع، به دلیل تجربه کم بنیانگذاران و محدودیت در منابع، شکست استارتآپ را رقم خواهد زد. سعی کنید تا در کارهایی مانند مدیریت کسبوکار و بازاریابی که شاید تجربه زیادی در آنها ندارید، از کمکهای مشاورین حاذق و باتجربه استفاده کنید. علاوه بر این، با شرکت در رویدادهای استارتآپی و بهکارگیری ابزارهای نوینی مانند شبکههای اجتماعی (بهویژه لینکدین)، شبکه ارتباطی خود را توسعه داده و از آن در جهت تسهیل مسیر تجاریسازی محصول استفاده کنید.
4. پایان سوخت
ایجاد تعادل بین کار و زندگی، چیزی نیست که استارتآپها به راحتی بتوانند آن را مدیریت کنند و همین موضوع، ریسکی جدی برای پایان سوخت و انرژی آنها برای ادامه کار میشود. یکی از چالشهای بسیاری از کارآفرینان استارتآپی، ناامید شدن از موفقیت است. آنها یکی پس از دیگری، با چالشها و موانع مختلف مواجه میشوند: یک روز با درخواست وامشان مخالفت میشود، روز دیگر سرمایهگذاری که پس از مدتها تلاش پیدا شده، بدون هیچ دلیل منطقی (از نگاه بنیانگذاران)، به آنها پاسخ منفی میدهد. تیمسازی به خوبی پیش نمیرود، افرادی جذب میشوند که انگار هیچ انگیزه و شور و اشتیاقی ندارند، پس از مدتی هم کار را رها کرده و از استارتآپ جدا میشوند. تازه پس از هزار و یک مصیبت و تلاش، محصول را آماده کرده و با هزاران امید و آرزو روانه بازار نموده و در کمال تعجب، استقبالی سرد صورت میگیرد. هر یک از این مشکلات، ممکن است بنیانگذاران را دلسرد نموده و عطای کار را به لقایش ببخشند. واقعیت اینجا است که برای پرهیز از پایان سوخت زودهنگام، لازم است بین زندگی و کار تعادل نسبی ایجاد نموده و از قبول همه مسئولیتها خودداری کنید. درست است که این استارتآپ شما است و باید برای آن از جان و دل کار کنید، اما شما برای موفق شدن، باید سوخت کافی داشته باشید و اگر نداشته باشید ....! به این منظور، شما باید تیمی متنوع هم در کنار خودتان داشته باشید که بتوانید مسئولیتها را با آنها تقسیم نموده و مجموع انرژی همه شما در هدایت استارتآپ مورد استفاده قرار گیرد.
"هر کجا جلوی ضرر را بگیرید سود است." این جملهای است که در ادبیات عامیانه ما زیاد شنیده میشود. این مسئله در دنیای استارتآپی هم صادق است. برخی مواقع، با همه دلبستگیهایی که نسبت به کارمان داریم، باید جلوی ضررها را بگیریم. اما این به معنای پایان همه چیز نیست، بلکه به معنای این است که پیش از پایان سوخت، تغییر مسیر و هدایت مجدد کسبوکار به سمت درست انجام گیرد. باید توجه داشت که در محیطهای کارآفرینی همچون سیلیکون ولی، بحث در مورد پایان یافتن سوخت، کار بسیار دشواری است، چراکه همه بر این باورند که برای ساختن یک شرکت موفق، حدی از مخاطرات جدی در حین کار وجود داشته و همین مسئله، توجه لازم به امکان پایان یافتن سوخت را ممکن نمیکند.
5. اصرار بر اشتباه
در بسیاری از مواقع، محور قرار دادن یک محصول اشتباه، یک استخدام اشتباه و یا اصرار بر یک تصمیم نابجا، میتواند شکست کامل استارتآپ را رقم بزند. باید به این نکته باور داشته باشید که استارتآپ، به معنای سازگاری و انعطاف است. شرایط شما روزبهروز تغییر میکند و لازم است تا در برابر تغییرات جدید، واکنش مناسب نشان دهید. بدیهی است که در چنین وضعیتی، اصرار بر یک تصمیم و یا تعصب بر یک محصول، ممکن است شما را به ورطه نابودی بکشاند. رفتن به جنگ یک ایده اشتباه و یا ازدواج کردن با آن، میتواند همه منابع شما را هدر دهد. این در حالی است که شما با کمی هوشمندی و پرهیز از اصرار بر یک باور غلط و یا قبول کردن اشتباهی که پیش از این انجام دادهاید، میتوانید در مسیر اصلاح امور قدم بردارید و در زمره آن 90 درصد استارتآپهایی که شکست میخورند، قرار نگیرید.
این ذهنیت را در خود تقویت کنید که همیشه ممکن است اشتباهی صورت گیرد و از آن مهمتر، هیچوقت برای اصلاح یک اشتباه دیر نیست. در بسیاری اوقات، اصرار بر اشتباه، از خود آن اشتباه هم پرهزینهتر خواهد بود. پس به محض شناخت یک اشتباه، باید برای اصلاح آن برنامهریزی نمود و حتی استراتژیهای جدید شرکت را تدوین کرد. البته فقط بحث تعیین استراتژیهای جدید مطرح نیست، بلکه باید رصد نمود که همه افراد در مسیر استراتژیهای جدید در حرکت بوده و هنوز به دنبال باورهای قدیم خود و عمل کردن به استراتژی قبلی قدم بر نمیدارند. گاهی شرکتها خطاهای خود را نمیپذیرند و گاهی هم اگرچه به خطای خود پی میبرند، اما برای تغییر باورها و فراموشی باورهای قبلی، تلاش نمیکنند.
هنوز نظری وارد نشده است!
نظر خود را ارسال نمایید
پست الکترونیکی شما انتشار پیدا نمی کند.