ریسکها و پاداشهای سرمایهگذاری در استارتآپ
مقدمه
دنیای امروز نسبت به یک قرن پیش، جای بسیار راحتتری برای زندگی است. با پیشرفت فناوری و عرضه انواع نوآوریهای مهیج، دیگر لازم نیست برای خرید از سوپرمارکت از خانه خارج شویم و یا برای سوار شدن به تاکسی، سر خیابان منتظر بایستیم. کافی است گوشی خود را برداریم و از اپلیکیشنهای آنلاین برای رفع نیاز خود استفاده کنیم. اما همه این پیشرفتهای فناورانه چگونه میسر شده است؟ آیا تمامی استارتآپهای مشهور و موفق، به همین سادگی توانستهاند به یک محصول تجاریسازی شده و نهایی برسند؟ پول هنگفت لازم برای توسعه فناوری از کجا میآید؟ با وجود نرخ شکست تقریباً 90 درصدی استارتآپها، چگونه هنوز هم میتوان سرمایهگذارهای جسور و خطرپذیری یافت که حاضر به تأمین مالی یک ایده نوآورانه باشند؟
اینها پرسشهایی است که ما را به یک مفهوم کلیدی کسبوکار رهنمون میسازد: «سرمایهگذاری»؛ چیزی که اساس و بنیان موفقیت استارتآپها بر آن بنا نهاده شده و از همین رو، در نوشتار حاضر سعی خواهد شد تا مزایای سرمایهگذاری در استارتآپها و در کنار آن، ریسکهای ناشی از این سرمایهگذاری به تفصیل بررسی گردد.
سرمایهگذاری در استارتآپها
در چند دهه گذشته، استارتآپها موفق به تغییر و تحول چشمگیر در صنایع قدیمی شدهاند. بسیاری از مشکلات بزرگ این صنایع، تنها با کلیک بر روی یک دکمه حل شده و درآمد حاصل از محصولات و خدمات آنها به شدت افزایش یافته است. در این میان، سرمایهگذاران خوششانسی که ریسک کرده و پول قابلتوجهی را برای راهاندازی شرکتی آیندهدار صرف نمودهاند، به سودی چندین برابری دست یافتهاند.
یک استارتآپ به شکل سنتی یک شرکت خصوصی تازه تأسیس (بین 5 تا 10 سال قدمت) است که پتانسیل لازم برای افزایش مقیاس بسیار سریع را دارد. اغلب استارتآپها، کار خود را با یک ایده نوآورانه و حجم عملیات بسیار کوچک آغاز نموده و سپس در طی فرایند توسعه ایده و بسط کسبوکار خود، به دنبال بودجه بیشتر از سوی سرمایهگذاران خطرپذیر و سرمایهگذاران فرشته هستند تا بتوانند تولید به مقیاس محصول نهایی و عرضه آن به بازار را کلید بزنند.
منظور از سرمایهگذاری در استارتآپ چیست؟ در اصل، سرمایهگذاران استارتآپی بخشی از شرکت تازه تأسیس را با سرمایه خود خریداری میکنند. آنها سرمایه را در عوض سهام دریافتی ارائه نموده و با کمک به موفقیت کسبوکار، در پی سودآوری بالقوه در آینده نزدیک میمانند.
شریک شدن سرمایهگذاران در استارتآپ، مزایای فراوانی به همراه دارد. این کار، شبیه به این است که همگی در یک کشتی نشسته و رسیدن به ساحل موفقیت یا برای همه و یا برای هیچکس تعریف میشود. بدیهی است که در چنین شرایطی، همه هم و غم سرمایهگذاران و صاحبان کسبوکار نوپا، موفقیت در تجاریسازی ایده و کاملاً همراستا با یکدیگر خواهد بود. در این حالت، اگر شرکت به سود رسید، سرمایهگذاران هم سودی متناسب با مقدار سهام خود دریافت میکنند و اگر که استارتآپ با شکست مواجه شود، سرمایهگذاران هم پول و سرمایه خود را از دست دادهاند.
یک نکته دیگر پیرامون تفاوتهای سرمایهگذاری استارتآپی با دیگر انواع سرمایهگذاری، قابلیت نقد شدن سرمایه است. شما میتوانید پول خود را در بازار سهام، خرید انواع اوراق بهادار، زمین و مستغلات و یا مشارکت در یک ایده مهیج و نوآورانه صرف کنید. خرید سهام یک شرکت بزرگ حاضر در بازار بورس، خرید یک تجهیز فناورانه یا حتی یک قطعه زمین، یک تفاوت عمده با سرمایهگذاری در یک استارتآپ دارد و آن هم قابلیت نقد شدن آنی سرمایهگذاری شما است. سهام یک شرکت استارتآپی، به این سادگی قابلیت نقد شدن نداشته و حتی در صورت موفقیت نهایی استارتآپی، شاید نیاز به 2 یا 3 سال صبر (در مواردی بیش از 5 سال) برای دستیابی به اصل سرمایه و سود حاصل از آن باشد. به عبارت دیگر، اگر در پی سود کوتاهمدت هستید، دور سرمایهگذاری در استارتآپها را خط بکشید. سرمایهگذاری استارتآپی نیاز به صبر، دقت در انتخاب ایده و تیم مناسب و کمی شانس برای موفقیت دارد و تازه پس از آن، مسیر پر پیچوخم تجاریسازی پیش روی شما و تیم استارتآپی است. اگر همه شرایط خوب پیش برود، آن موقع است که پول و شهرت به سوی شما سرازیر میشود.
گفتنی است، هنگامی سرمایهگذاران استارتآپ میتوانند به سود برسند که بخشی یا کل سهام خود از مالکیت شرکت را طی یک رویداد مالی، مانند تملک استارتآپ از سوی یک شرکت بزرگ و یا عرضه سهام اولیه بفروشند. یک مثال رایج برای عرضه اولیه، اولین فروش سهام توسط شرکتهای خصوصی به عموم مردم است که میتواند سهام یک استارتآپ را به یکباره چندین برابر نماید. در خلال این اقدام، قیمت هر سهم افزایش چشمگیری پیدا میکند و طبیعتاً دارایی سرمایهگذاران هم افزایش مییابد. آنها میتوانند سهام خود را نقد کرده و یا به مشارکت و توسعه کسبوکار ادامه دهند.
سرمایهگذاری بر روی سهام استارتآپ، بسیار پرخطر است؛ زیرا بسیاری از استارتآپها نمیتوانند پول سرمایهگذاران را بازگردانند و سهام استارتآپ، پیش از عرضه اولیه شرکت، قابلیت فروش نخواهد داشت. البته برخی از استارتآپها به سرمایهگذاران اجازه میدهند تا پیش از عرضه اولیه، سهام شرکت را به فروش برسانند که به آن فروش سهام ثانویه گفته میشود. با این حال، بسیاری از استارتآپها، سرمایهگذارانی که میخواهند این کار را انجام داده و قبل از عرضه خصوصی اولیه سهام خود را بفروشند، ملزم میکنند تا ابتدا آن را به خود استارتآپ یا سرمایهگذاران اولیه پیشنهاد دهند. این فرآیند، «پیشنهاد خرید سهام» نامیده میشود.
اجازه دهید یک مثال واقعی از فروش سهام بزنیم؛ در سال 2014 میلادی، یکی از کارکنان اولیه شرکت «اوبر»، خریداری برای سهام خود به قیمت 200 دلار به ازای هر سهم یافت. شرکت از تأیید این انتقال خودداری نمود. در این حالت، وی دو گزینه پیش روی خود داشت: 1) سهام خود را به قیمت 135 دلار برای هر سهم به «اوبر» واگذار کند (همان قیمتی که قبلاً به شرکت پرداخت کرده بود) و 2) سهام خود را نگه دارد. وی دومین گزینه را انتخاب کرد و از فروش سهام خود منصرف شد.
شرکتهایی مانند «اوبر»، از حق محدودیت بر فروش سهام ثانویه استفاده میکنند. برنامه بازخرید سهام، به این شرکتها کمک میکند تا سهام واگذار شده به سرمایهگذاران و کارکنان اولیه را با قیمتی پایین جمعآوری نموده و سپس با سودی بالا به سرمایهگذاران سطوح بعدی بفروشند. این استراتژی، همانند یک برنامه ضد تقلیل ارزش شرکت عمل میکند که تهدید فروش سهام را به فرصتی برای افزایش ارزش آن مبدل میسازد.
سرمایهگذاری در استارتآپ در برابر سرمایهگذاری در بازار عمومی
همانطور که اشاره شد، سرمایهگذاری در یک استارتآپ، با سرمایهگذاری در بازار عمومی کاملاً متفاوت است. مهمترین این تفاوتها به شرح زیر است:
1- بازههای زمانی: سرمایهگذاران در بازار عمومی، بهطور نظری سود را در عرض چند روز یا چند هفته مشاهده میکنند. این در حالی است که عموماً 7 تا 10 سال طول میکشد تا یک رویداد نقدینگی عمده برای استارتآپها صورت بگیرد، اگرچه رویدادهای نقدینگی کوچکتر زودتر اتفاق میافتند.
2- فروش سهام: سرمایهگذاران در بازار عمومی میتوانند در هر زمانی که تمایل دارند، سهام خود را به فروش برسانند. فروش سهام استارتآپ پیش از عرضه خصوصی اولیه دشوارتر است؛ زیرا سهامها اغلب با الزاماتی مانند حق رد اولیه و محدودیتهای دیگر برای فروش ثانویه همراه هستند. البته این به جز محدودیت اصلی عدم وجود فرد مناسب برای خرید سهام است!
3- عواید: عرضه خصوصی اولیه در سالهای ابتدایی کمتر انجام میگیرد و شرکتهای فناور تا زمانی که به ارزش زیادی دست پیدا کنند، عرضه خصوصی اولیه خود را به تعویق میاندازند. این استراتژی، شاید با خواستههای سرمایهگذاران مبنی بر دستیابی به سود در کوتاهترین زمان ممکن همخوانی نداشته باشد.
ریسک بالا، پاداش بالا: جذابیت سرمایهگذاری در استارتآپ
سرمایهگذاری در استارتآپ، با اخبار خوب و بد زیادی همراه است. اجازه دهید که اول به سراغ اخبار بد برویم: «90 درصد استارتآپها با شکست مواجه میشوند». علاوه بر این، بسیاری از استارتآپها حتی اگر شکست نخورند، تنها پولی که در ابتدا در اختیار آنها قرار دادهاید را برمیگردانند و عملاً شما در نقطه نخست ایستادهاید: «نه سودی و نه ضرری».
و اما خبرهای خوب: «سرمایهگذاری در یک استارتآپ بسیار موفق، کل سرمایههای شکستخورده شما را جبران میکند و حتی سود قابلتوجهی هم برایتان باقی میماند». در کنار این، یک روند تغییر در طی چند دهه اخیر رخ داده است که سرمایهگذاران را امیدوارتر میکند. در دهههای 80 و 90 میلادی، بیشتر ارزشآفرینی برای سرمایهگذاران رخ میداد که در بازار عمومی سرمایه خود را انباشته میکردند. آنها سهام غولهای فناوری مانند آمازون و مایکروسافت را پس از عرضه اولیه سهام خریداری نموده و با توسعه این شرکتها، سود چشمگیری به دست میآوردند. با این حال، در حاضر شرایط کمی متفاوت شده و ارزشآفرینی استارتآپها، بیشتر به سرمایهگذاران آنها در سطوح اولیه فعالیتهای شرکت تعلق می گیرد (پیش از عرضه عمومی سهام). به عبارت دیگر، در صورتی که بخواهید منتظر باشید که یک استارتآپ عرضه سهام اولیه داشته باشد و سپس در آن سرمایهگذاری کنید، ممکن است 95 درصد از سود بالقوه را از دست بدهید. سود اصلی به کسانی میرسد که پیش از عرضه سهام دست به کار شده و ریسک این سرمایهگذاری را به جان میخرند. شاید به همین دلیل است که استارتآپها به شکل فزایندهای عرضه اولیه سهام را به تأخیر میاندازند و یا حتی بهطور نامحدود، خصوصی باقی میمانند.
خصوصی باقی ماندن بیشتر، مزایای مشخصی برای استارتآپها در پی دارد:
1- استارتآپها میتوانند از سرمایهگذاران بازار عمومی پرهیز کنند، سرمایهگذارانی که خواستها و انتظاراتشان با بنیانگذاران نوآور استارتآپ کاملاً متفاوت بوده و شاید به دلیل نگاه کوتاهمدت و سودمحور، صاحبان اولیه کسبوکار را از دور خارج سازند.
2- استارتآپها میتوانند از پرداخت هزینههای مرتبط با آشکارسازی اطلاعات ضروری برای بازار عمومی معاف شوند.
3- استارتآپها میتوانند از فشار برای عرضه سود پرهیز نموده و سرمایه بیشتری برای بهبود شرکت و توسعه ایدههای جدید اختصاص دهند. چیزی که موفقیت طولانیمدت استارتآپ را تحتالشعاع قرار خواهد داد.
تجربه نشان داده استارتآپهایی که تصمیم گرفتهاند خصوصی باقی بمانند، اغلب استراتژی توسعه فناوری و نوآوری را با تمرکز بیشتری ادامه داده و برای سرمایهگذاران سطوح اولیه خود، ثروت قابلتوجهی را ایجاد میکنند. یک مثال خوب برای این موضوع، شرکت مشهور و موفق «اپل» و مقایسه روند عرضه سهام آن با «توییتر» بهعنوان یک نمونه به نسبت جدیدتر است. در سال 1976 میلادی، «استیو جابز» و «استیو وزنیاک»، ارزشمندترین داراییهای خود (اتوبوس «VW» جابز و ماشینحساب پیشرفته وزنیاک) را مجموعاً 1750 دلار فروختند تا کسبوکاری را راهاندازی نمایند که امروز به ارزشمندترین شرکت جهان بدل شده است. آن 1750 دلار، همراه با یک سرمایهگذاری 250 هزار دلاری از سوی مایک مارکولا «مایک مارکولا» (کارمند سوم اپل) و بعدها سرمایهگذاری توسط «Sequoia capital»، موجب فعالیتهای چهار ساله بعدی اپل شد؛ تا زمانی که در سال 1980 میلادی و طی عرضه سهام اولیه، ارزشی بالغ بر 1.8 میلیارد دلار یافت. جالب اینجا است که «جابز»، «وزنیاک» و «مارکولا»، در مجموع 463 میلیون دلار در این عرضه سهام به دست آورند. اپل در طی سالهای پس از عرضه اولیه سهام، ارزشی بالغ بر 600 میلیارد دلار یافته است که با احتساب ارزش 1.8 میلیارد دلاری آن در سال 1980، سودی معادل 595 میلیارد دلار برای سرمایهگذاران بازار عمومی به همراه داشته است. مبلغی بسیار بیشتر از 436 میلیون دلاری که تیم مؤسس اولیه اپل کسب کردند.
اپل یک نمونه بارز از استارتآپهایی است که در آن زمان تمایل داشت تا به سرعت به مرحله عرضه سهام رسیده و عملاً سهام خود را با ارزشی بسیار پایینتر از چیزی که چند سال بعد داشتند، به سرمایهگذاران عمومی عرضه نمودند. در مقابل این استراتژی، میتوان توییتر را مثال زد، استارتآپی که بخش عمده سود آن به سرمایهگذاران خصوصی و اولیه رسید. در سال 2007 میلادی، مؤسسان اولیه توییتر به نامهای «ایوان ویلیامز» و «جک دورسی»، به دنبال سرمایهگذارانی برای شبکه اجتماعی خود بودند. ایوان دوست صمیمی خود، «دیک کاستولو» را دعوت نمود تا بین 25000 تا 100000 دلار سرمایهگذاری کند. وی پیشنهاد 25000 دلاری را پذیرفت و یکی از سهامداران اولیه توییتر شد. «کاستولو» در سال 2010 میلادی، بهعنوان مدیرعامل توییتر انتخاب شد و سهام «پرنده آبی کوچک» را با ارزش 26 میلیارد دلار عرضه نمود. سرمایهگذاران اولیه توییتر میلیونها دلار سود کردند؛ بهطوری که سهام «کاستولو» در حدود 300 میلیون دلار ارزش یافته بود.
جالب اینکه اندک زمانی پس از عرضه اولیه، قیمت سهام توییتر افت کرد و در نهایت در عرض چند سال، ارزش شرکت به 12.5 میلیارد دلار کاهش یافت. سرمایهگذارانی که سهام توییتر را در زمان عرضه اولیه سهام خریده بودند، عملاً با یک کاهش 50 درصدی در ارزش سرمایه خود مواجه شدند.
در سالهای اخیر، این یک روند رایج برای استارتآپهای مشهور مبتنی بر فناوری (مانند «Yelp» و «لینکدین») بوده است. این شرکتهای مشابه با توییتر، در زمان خصوصی بودن به شدت رشد نموده و پس از عرضه اولیه سهام، با افتی محسوس مواجه شدهاند. البته یک مثال منحصربهفرد هم وجود دارد که ارزشافزوده را بهطور همزمان برای سرمایهگذاران خصوصی اولیه و سرمایهگذاران عمومی پس از عرضه سهام در پی داشته است. تقریباً همه مردم با فیسبوک بهعنوان یک شبکه اجتماعی کارآمد و تأثیرگذار آشنا هستند. همگام با روند فعلی تأخیر در عرضه سهام اولیه، این شرکت هم تا زمانی که ارزش آن به بیش از 100 میلیارد دلار رسید، صبر کرد و سپس عرضه اولیه سهام را آغاز نمود. سرمایهگذاران خصوصی اولیه، مانند ««پیتر ثیل» که 500 هزار دلار در مرحله کشت ایده (سال 2004 میلادی) سرمایهگذاری نموده بود، بخش عمدهای از سود را از آن خود کردند. وی هشت سال بعد و در زمان عرضه سهام، بیش از 1 میلیارد دلار به جیب زد. با این حال، سرمایهگذاران بازار عمومی نیز اوضاع بدی نداشتند. در صورتی که در اولین روزهای عرضه سهام فیسبوک بر روی آن سرمایهگذاری کرده بودید، سهام شما تقریباً 3.5 برابر ارزش اولیه خود شده بود.
در قلب هر راهبرد سرمایهگذاری در استارتآپ، یک ضرر بالقوه بزرگ وجود دارد. این مسئله برای بسیاری از سرمایهگذاران دشوار است؛ چرا که مردم از پول از دست دادن متنفر هستند. در واقع، اقتصاددانان رفتاری را دریافتهاند که احساس بد از دست دادن پول، برای مردم نسبت به احساس خوب سودآوری، بسیار بیشتر است.
«Founders Fund» در گزارش سال 2005 میلادی، توزیع سود سرمایه را به خوبی نشان داده است. سرمایهگذاران باتجربه و خطرپذیر، استراتژی تنوع را برای افزایش احتمال موفقیت در سرمایهگذاریهای خود بکار میگیرند. این استراتژی، مصداق این ضربالمثل قدیمی است: «همه تخممرغهای خود را در یک سبد قرار نده».
گفتنی است، یک سبد سرمایه متنوع، عموماً شامل سرمایهگذاریهایی پر ریسک و با نرخ بازگشت سرمایه بسیار بالا (مانند سرمایهگذاری در استارتآپ)، سرمایهگذاریهای کم سود و کم خطر (مانند سهام عمومی) و سرمایههای باثباتتر (مانند اوراق قرضه دولتی) است که البته در هر کدام از این طبقه داراییها، سرمایهگذاران بر روی طیف متنوعی از فرصتها سرمایهگذاری میکنند.
جف کلاویر «Jeff Clavier»، سرمایهگذار فرشته و بنیانگذار «SoftTech VC»، یک مثال خوب از تنوعبخشی در سبد سرمایه شخصی و شرکت سرمایهگذاری خطرپذیر خود محسوب میشود. جف شخصاً بر روی 20 استارتآپ سرمایهگذاری کرد و گفته میشود که به صورت خاص، بیش از 6 میلیون دلار بر روی شرکتی که به آن باور داشت سرمایهگذاری نمود. وی همچنین در حدود 160 استارتآپ را از طریق «سافتتک» تحت حمایت قرار داد. سرمایهگذاری در استارتآپهای متعدد، شانس موفقیت جف در یک استارتآپ برتر را افزایش داده است.
در پایان لازم است به این نکته اشاره شود که در اغلب موارد، سرمایهگذاران انگیزههای متعددی برای سرمایهگذاری در یک استارتآپ دارند که میتواند چیزی به جز سودآوری صرف باشد. از این منظر، پاداشهای سرمایهگذاری در استارتآپ را میتوان چنین فهرست نمود:
- تنوعبخشی: تنوعبخشی به مجموعه، برای دارا بودن طبقات دارایی پر ریسک و پر سود و همچنین کم ریسک و کم سود.
- جامعه کارآفرینی: پشتیبانی از کارآفرینان جدید و کمک به شرکتهایی که به موفقیت آنها باور دارند.
- شبکهسازی: ملاقات و ارتباط با مؤسسان، سرمایهگذاران دیگر و اعضای فعال جامعه فناوری.
- ارتباط: بهروز بودن با روندهای نوظهور فناوری و استارتآپهای برتر.
- عواید: پتانسیل به دست آوردن سود قابلتوجه که در صورت موفقیت استارتآپ، بسیار بیشتر از سود انواع دیگر سرمایهگذاری است.
مرجع: «Funders Club»
2 پاسخ بهریسکها و پاداشهای سرمایهگذاری در استارتآپ
نظر خود را ارسال نمایید
پست الکترونیکی شما انتشار پیدا نمی کند.