ویژگیها و تفاوتهای شرکتهای بزرگ و استارتآپی
مقدمه
امروزه واژه «استارتآپ»، مکرراً در فضای کسبوکار، رسانههای رسمی و فضای مجازی مورد استفاده قرار میگیرد. بسیاری از مردم با شنیدن این واژه، به یاد ایدههای بکر و بلندپروازانه، نوآوری و یک شرکت کوچک دانشجویی میافتند و به همین دلیل، پذیرفتن اینکه یک استارتآپ میتواند در کوتاهمدت به موفقیتهایی بسیار بزرگی دست یابد که حتی شرکتهای قدیمی و مشهور نیز، در دستیابی به آن ناتوانند، کمی برای آنها دشوار است. اما یک استارتآپ واقعاً به چه معنا است؟ ساختار آن چه تفاوتی با شرکتهای ساختار یافته و بزرگ دارد و وجوه تمایز و برتری آن در مقایسه با دیگر شرکتها چیست؟ اینها پرسشهایی است که در این مقاله به آنها خواهیم پرداخت.
استارتآپها و ویژگیهای آنها
بنا بر تعریف ارائه شده در اغلب دیکشنریهای انگلیسی، کلمه «استارتآپ»، به معنای یک کسبوکار جدید است. مرکز کسبوکارهای کوچک آمریکا «USSBA»، کسبوکاری را استارتآپی میداند که عموماً مبتنی بر فناوری شکل گرفته و از پتانسیل رشد بالایی برخوردار باشد. از دیگر ویژگیهای بسیار مهم استارتآپها، تکرارپذیر بودن ایده محوری و مقیاسپذیری آن است.
باید توجه داشت که هر کسبوکار کوچکی را نمیتوان استارتآپ دانست. برای مثال، تأسیس یک شرکت کوچک برای توزیع برخی محصولات مصرفی الکترونیک و یا عرضه محصولات لبنی، لزوماً یک کسبوکار استارتآپی نیست؛ چرا که نه یک ایده بکر و خلاقانه در پشت آن قرار دارد، نه بر یک فناوری خاص و پیشرفته مبتنی است و نه پتانسیل رشد و توسعه آنچنانی به همراه دارد. از سوی دیگر، یک شرکت بزرگ و موفق را هم نمیتوان با یک نگاه، از فهرست استارتآپها خارج نمود. به معنای بهتر، موفقیت چشمگیر یک کسبوکار و رشد سریع آن، لزوماً به معنای غیر استارتآپی بودن آن نیست. مثالهای زیادی میتوان در این مورد بیان نمود؛ شرکت تسلا که همه آن را بهعنوان یک سازنده پیشرو در حوزه خودروهای الکتریکی میشناسند و در برخی دیگر از حوزههای فناوری، مانند پنلهای خورشیدی و شهرهای هوشمند نیز ورود نموده است، یک استارتآپ بوده که تنها 16 سال از تأسیس آن (جولای سال 2003 میلادی) میگذرد.
استارتآپها معمولاً کار خود را از یک تیم کوچک متشکل از نفراتی خلاق و یک ایده اولیه آغاز میکنند. حوزه وظایف افراد در ابتدای کار، کمی مبهم و متداخل بوده و کارهای مدیریتی، مالی و حتی بازاریابی و فروش، توسط همان نفرات انجام میگیرد. بدیهی است، در چنین شرایطی، دستورالعملهای از پیش تدوین شدهای مشابه با آنچه در سازمانهای بزرگ وجود دارد، در استارتآپها به چشم نمیخورد.
نکته دیگر در مورد کسبوکارهای استارتآپی، ماهیت ابهامآمیز و سرشار از عدم قطعیت آنها است که در مقایسه با سازمانهای بزرگ، کمی آنها را در شرایط سختی قرار میدهد. اتخاذ تصمیم در این شرایط مبهم و آن هم از سوی تیم مدیریتی تازهکار و اغلب جوان، کاری پیچیده و همراه با ریسکهای متعدد است.
ارزش قائل شدن برای «خلاقیت» و «نوآوری»، از دیگر ویژگیهای بارز استارتآپها است. برای درک بهتر این ویژگی، یک سازمان دولتی عریض و طویل را در نظر بگیرید که عاری از هر گونه خلاقیت و نوآوری است و کارکنان تنها وظایف روتین خود را انجام میدهند. در این سازمانها، ارائه یک پیشنهاد خلاقانه، با استقبال مدیران ارشد مواجه نشده و حداقل، تغییر محسوسی را به وجود نمیآورد. این در حالی است که بقاء و موفقیت یک کسبوکار استارتآپی، به خلاقیت و نوآوری گره خورده است و این مفاهیم، در تار و پود سازمان ریشه دوانیده است. یک استارتآپ، حتی اگر بخواهد یک ایده تکراری را انتخاب نماید، به دنبال راههایی برای اجرای متفاوت آن خواهد بود.
ارتباطات شفاف، کوتاه و به دور از پیچیدگیهای مرسوم، از ویژگیهای دیگر استارتآپها است. ایدههای جدید، از طریق ارتباطات ساده با دیگران به اشتراک گذاشته میشوند و در مقابل، بازخوردهای سریعی نیز دریافت خواهد شد که در اتخاذ تصمیمات بعدی، بسیار راهگشا خواهند بود. علاوه بر این، کسبوکارهای استارتآپی به شکست خوردنهای پی در پی عادت دارند. آنها راههای مختلف را امتحان میکنند و شکستهای متعدد همچون نردبانی از تجارب، به رشد و توسعه آنها کمک میکند.
پنج مزیت رقابتی استارتآپها نسبت به شرکتهای بزرگ
زمانیکه برای اولین بار اقدام به راهاندازی یک کسبوکار جدید میکنید، در واقع فعالیتی سرشار از ریسک و هیجان را آغاز نمودهاید. کارآفرینی، مسیری سرشار از چالشها و ناهمواریهای مختلف است که بسیاری از آنها در یک کسبوکار پایدار و استقرار یافته وجود ندارند. محدودیت در منابع، گمنامی و نداشتن یک برند مشهور، نگرانی مداوم بابت جریانهای نقدینگی و حتی نداشتن اطلاعات کافی از بازارهای هدف، از مواردی است که کارآفرینان استارتآپی را با مشکل مواجه میسازند. در مقابل، یک شرکت بزرگ با سبدی از محصولات و خدمات مشخص را در نظر بگیرید؛ منابع مالی بسیار زیاد، شهرت و اعتبار کافی، دسترسی به مجموعه مشتریان ثابت و وفادار، دستورالعملها و رویههای مشخص و بهطور خلاصه، یک مسیر مستقیم و صاف، اینگونه القاء میکند که استارتآپها در مقابل شرکتهای بزرگ، هیچ شانسی برای موفقیت ندارند. اما آیا در واقعیت هم، وضعیت به همین صورت است؟
نمونههای فراوانی وجود دارد که یک ایده جدید، همراه با یک تیم کوچک و با انگیزه، توانسته است تا یک شرکت قدیمی، بزرگ و عریض و طویل را از بازی رقابت خارج سازد. چگونه چنین چیزی ممکن است؟ آیا استارتآپها نیز از سلاحهایی برای ورود به این مبارزه نابرابر برخوردارند؟
در پاسخ به این سؤالات، باید به روی دیگر سکه نیز اشاره نمود. استارتآپها در کنار محدودیتهای پیش گفته، دارای نقاط قوت بسیار بزرگی هستند که شاید واضح و روشن به نظر نرسند. در ادامه، به تعدادی از مهمترین این مزیتها اشاره خواهد شد:
الف) چابکی
استارتآپها معمولاً عاری از هر گونه ساختار رسمی هستند. حتی در فرآیندهای عملیاتی سخت و پیچیده نیز، هیچ گونه محدودیتی برای روشهای پیادهسازی وجود ندارد. این در حالی است که در شرکتهای بزرگ، باید ملاحظات متعددی در نظر گرفته شود. مدل کسبوکار در شرکتهای بزرگ، تقریباً مشخص است و این مدل، میبایست در تمامی ایدهها و توسعههای جدید، لحاظ گردد. سطوح وسیعی از مجریان، سرمایهگذاران و مشتریان نیز، وجود دارند که باید خواستهها و انتظارات آنها در نظر گرفته شده و رضایت آنها تا حد امکان جلب شود.
شاید بهترین مثال برای درک چابکی قابلملاحظه یک استارتآپ در مقابل یک شرکت بزرگ همکار، ورود یک فناوری جدید و نحوه واکنش آنها است. تصور نمایید که یک فناوری جدید، در حال توسعه است و یا اینکه یک رقیب تازهنفس، به بازار رقابت وارد شده باشد؛ اختلالات اینچنینی در صنعت، موجب میشوند تا سایر بازیگران اکوسیستم، مجبور به واکنش در مقابل آن شوند. شرکتهای بزرگ، مجبور به پذیرش اثرات ناشی از این تغییرات بوده و به کندی از خود واکنش نشان میدهند. در مقابل، یک استارتآپ میتواند با سرعتی مثالزدنی، به تغییرات پاسخ داده و حتی اگر لازم باشد، همه چیز خود را از نو بازسازی کند.
ب) ترکیب تیمها
یک شرکت بزرگ متشکل از دهها دپارتمان تخصصی را در ذهن بیاورید؛ مجموعهای از بخشهای مختلف اداری و کاملاً مجزا که کارکنان آن، با یکدیگر کار چندانی ندارند و وظایف متفاوتی را انجام میدهند. پرسنل بخش حسابداری، همکاران خود در بخش بازاریابی و فروش را نمیشناسند و حتی مدیرعامل شرکت، ممکن است بخشی از افراد زیردست خود را بهطور کامل نشناسد.
حال یک استارتآپ کوچک را در نظر بگیرید؛ شما چارهای ندارید جز اینکه با دیگر اعضای تیم خود در ارتباط باشید. تیم شما ممکن است از چند نیروی محدود تشکیل شده باشد که در مقایسه با شرکتهای بزرگ، روابط نزدیکتری با یکدیگر داشته و به دلیل انجام وظایف چند تخصصی در محیط کار، روابط کاری آنها بسیار قوی است. در این حالت، بهرهوری اعضای تیم بیشتر شده و رضایت بیشتری نسبت به شغلشان ایجاد میشود. علاوه بر این، کارها با قابلیت اطمینان بالاتری انجام میگیرند.
ج) بروکراسی اداری کمتر
در شرکتهای بزرگ، همه چیز باید در یک فرایند و روال کاملاً رسمی و مبتنی بر دستورالعملهای خاص انجام گیرد. این بروکراسی شدید که حتی در اتخاذ تصمیمات حیاتی و فوری نیز به چشم میخورد، موجب کند شدن امور میشوند. استارتآپها فاقد این نوع فرآیندهای بوروکراتیک غیرضروری بوده و به همین دلیل، تصمیمات با سرعتی قابل ملاحظه گرفته شده و اثربخشی فرآیندهای کاری افزایش مییابد.
د) قیمتگذاری رقابتی
قیمتگذاری محصولات و خدمات، از جمله موضوعات بسیار پیچیده و دشوار در هر کسبوکاری است. هر یک از بخشها و صنایع مختلف، مجموعهای از فاکتورهای مختلف دارند که میبایست در زمان قیمتگذاری به آنها توجه نمایند. اما همیشه مزیتهای قیمتگذاری، به سود شرکتهای بزرگ نیست. استارتآپها با هزینههای سربار بسیار کمتری مواجهاند که پیچیدگی قیمتگذاری را به شدت برای آنها کاهش میدهد. تعداد پرسنل کمتر، منابع مالی محدودتر، سرمایه در گردش کمتر و حتی نظام قیمتگذاری عاری از بروکراسی، موجب میشود تا محصولات و خدمات مشابه رقیبان را به شکلی تهاجمی، قیمتگذاری نمایند. انعطاف در مذاکرات تعیین قیمت، از دیگر مواردی است که بهعنوان یک مزیت رقابتی برای استارتآپها میبایست به آن اشاره نمود.
ه) هویت
آخرین مزیت رقابتی و شاید بتوان گفت، مهمترین آنها، مربوط به هویت استارتآپ است. استارتآپها از تعداد کارکنان کمتری برخوردار هستند و به همین جهت، تمایل دارند تا به هویتی در برند خود دست یابند که برای آنها در دسترس باشد و بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. کارکنان یک شرکت استارتآپی، در مقایسه با کسبوکارهای بزرگ، حقوق کمتری دریافت میکنند؛ اما از آزادی عمل بیشتری برخوردارند. روحیه تیمی، وظایف متنوع (غنای شغلی) و لذت بردن از کارهای مشترک و خلاقانه، موجب میشود تا کارکنان استارتآپی، از کار خود لذت بیشتری ببرند. علاوه بر این، بسیاری از مشتریان هم بهطور طبیعی جذب استارتآپها میشوند، به این دلیل که آنها از تازگی و جدید بودن محصولات و خدمات استقبال نموده و به دنبال ایدهها و محصولات خلاقانه و سرشار از نوآوریهای جدید هستند.
همکاری بین شرکتهای بزرگ و کسبوکارهای استارتآپی
همکاری بین شرکتهای بزرگ و استارتآپی را میتوان به منزله یک بازی «برد- برد» دانست که میتواند فرصتهای بالقوهای را برای هر دوی آنها پدید آورد. امروزه نوآوری به نیروی محرکه اصلی کسبوکار بدل شده است و همکاری با استارتآپها، به شرکتهای بزرگ این امکان را میدهد تا فناوریها و نوآوریهای جدید را با هزینه و ریسک بسیار کمتر، دریافت نموده و در فرآیندهای اصلی کسبوکار خود، به کار گیرند. علاوه بر این، استارتآپها را میتوان یک منبع بسیار ارزشمند از نیروهای تازه نفس، خلاق، با انگیزه و سرشار از ایدههای نو دانست که میتوانند برای متحول نمودن فرهنگسازمانی، به شرکتهای بزرگ کمک نمایند.
همکاری با شرکتهای بزرگ، برای استارتآپها نیز با مزایای فراوانی همراه است. تجربه و دانش عمیق از بازار رقابتی و الزامات آن، بازده و منافع حاصل از تولید به مقیاس، شبکههای ارتباطی بسیار وسیع با افراد و سازمانهای ذینفوذ و شهرت و اعتبار ناشی از سالها فعالیت، تنها مواردی از این مزایای محسوب میشود. یک عامل عمده برای شکست کسبوکارهای استارتآپی، عدم آزمودن محصول در بازار تقاضا و عدم توجه به نیازهای واقعی مشتریان است که موجب میشود، تمامی تلاشها و کوششهای تحقیق و توسعهای تیم استارتآپی نقش بر آب شود. در این میان، همکاری با شرکتهای بزرگ، به استارتآپها کمک میکند تا محصول یا خدمت خود را از منظر تناسب با بازار، تست نموده و سپس اقدام به سرمایهگذاریهای بیشتر برای توسعه و تجاریسازی آن نمایند.
همکاریهای بین شرکتهای بزرگ و استارتآپها، منافعی برای اکوسیستم نوآوری نیز به همراه دارد. با تقویت این اکوسیستم، قابلیت برای تغییر فناورانه ارتقاء یافته و حمایتها از استارتآپها، برای رشد و تولید به مقیاس، فراهم میشود تا در نهایت، به کسبوکاری بزرگ بدل شده و این چرخه ادامه داشته باشد. بدیهی است که در این شرایط، منافع نهایی به جامعه و مصرفکنندگان محصولات و نوآوریهای تجاریسازی شده، خواهد رسید.
ده تفاوت اشتغال در شرکتهای بزرگ و استارتآپها
کار کردن در هر شرکتی، تفاوتهایی با اشتغال در شرکت دیگر دارد. این تفاوتها، میتواند ناشی از ماهیت صنایع، فرهنگسازمانی شرکتها و حتی ابعاد و اندازه آنها باشد. به عنوان مثال، فعالیت در یک شرکت فولادی با بیش از 2000 نفر پرسنل، بسیار متفاوت از یک شرکت ارائهدهنده خدمات مالکیت فکری با تنها 10 نفر پرسنل است. اما در کنار این شاخصههای متمایزکننده، آیا ماهیت سازمانی یا به عبارت بهتر، فعالیت در یک «شرکت بزرگ» یا یک «کسبوکار استارتآپی» نیز، میتواند تفاوتهایی را رقم بزند؟
در ادامه با 10 تفاوت کلیدی آنها آشنا خواهیم شد:
1) مشغول شدن در شرکتهای کوچک و استارتآپها، سریعتر و آسانتر است.
تجربه نشان داده است که افراد جویای کار و مستعد، بسیار سریعتر و آسانتر در استارتآپها مشغول به کار میشوند و مراحل استخدام را پشت سر میگذارند. این در حالی است که ورود و استخدام در شرکتهای بزرگ و مشهور، نیازمند پشت سر گذاشتن مراحل مختلف مصاحبه و گزینش و به قولی، عبور از هفتخوان رستم است. به واسطه همین سرعت عمل شرکتها و کسبوکارهای نوپا است که در بسیاری موارد، شاهد جذب نیروهای نخبه و مبتکر در چنین شرکتهایی هستیم، حتی اگر حقوق دریافتی آنها با شرکتهای بزرگ، قابل مقایسه نباشد.
2) کاغذبازیهای بوروکراتیک در شرکتهای بزرگ بیشتر است.
همه میدانند که برای انجام شدن کار در شرکتهای بزرگ، عبور از مراحل مختلف و پیچیدهای نیاز است که به شدت زمانبر و انرژیبر است. این در حالی است که در شرکتهای کوچکتر و استارتآپی، به دلیل ساده و چابک بودن ساختار سازمانی، کارها بسیار سریعتر پیش میرود.
3) کارکنان شرکتهای استارتآپی، مثل اعضای یک خانواده هستند.
هنگامیکه شما در یک شرکت بزرگ کار میکنید، به واسطه دامنه فعالیتها و حیطه وظایفتان، با تعدادی از کارکنان شرکت در ارتباط هستید و آنها را میشناسید. اما اگر در یک استارتآپ مشغول به کار شوید، خود را در محیطی شبیه به خانواده خود احساس میکنید که در آن، رابطهای صمیمانه و گرم بین همه افراد وجود دارد. در این حالت، مدیر شرکت در نقش پدر خانواده قرار میگیرد که همه آنها را دور هم جمع کرده است.
4) در کسبوکارهای نوپا، افراد اغلب مثل آچار فرانسه عمل میکنند.
در حالیکه در شرکتهای بزرگ، افراد با توجه به شرح وظایف و پست سازمانی خود، صرفاً به انجام مجموعهای از کارهای خاص و مشخص میپردازند، در شرکتهای کوچک و استارتآپها، افراد اغلب مانند آچار فرانسه عمل نموده و کارهای متنوعی را به صورت همزمان انجام میدهند. در این وضعیت، روحیه کار تیمی تقویت شده و مثلاً یک فرد، همچون یک حسابدار، هم حسابهای شرکت را کنترل میکند، هم بودجه را تنظیم مینماید و هم صورتهای مالی را تهیه میکند. این در حالی است که در شرکتهای بزرگ، این فعالیتها توسط چند نفر مختلف (و البته در مقیاسهای بزرگتر) انجام میگیرد.
5) شرایط کاری در شرکتهای کوچک، مطلوبتر است.
شرکتهای کوچک و استارتآپی، به خاطر برخورداری از ویژگیهایی مانند دستورالعملها و مقررات کمتر و در نتیجه انعطافپذیری بیشتر، مکان مناسبتری برای فعالیت افراد نخبه و نوآوری است که دوست ندارند آزادی عمل و آرامش خود را در محل کار، از دست بدهند. به همین دلیل است که بسیاری از نیروهای نخبه و نوآور، کار کردن با دستمزد کمتر در یک استارتآپ را به کار کردن با حقوقهای چند برابری در شرکتهای مشهور و بزرگ، ترجیح میدهند.
6) کارها در شرکتهای بزرگ، بیش از حد تخصصی و یکنواخت است.
هنگامیکه شما در یک شرکت بزرگ کار میکنید، مجبورید تا یک کار تخصصی مشخص را با دامنه خلاقیتها و ابتکارات محدود انجام دهید که این محدودیت، برای کسانی که دارای ایدههای نو و دیدگاههای باز هستند، ملالآور است. در مقابل، به دلیل ادغام شدن فعالیتها و تخصصها در یک شغل استارتآپی، روحیه تنوعطلبی افراد، به خوبی ارضاء میشود.
7) فرصت رشد افراد در شرکتهای نوپا و استارتآپی، بیشتر است.
اگرچه شرکتهای بزرگ به واسطه گستردگی زیاد خود، امکان رشد و ارتقاء قابلتوجهی به کارکنان خود میدهند، اما این فرصتها در سایه رقابت شدید برای ارتقاء در درون سازمان، رنگ میبازند و در نتیجه، امکان رشد در چنین سازمانهایی، فقط برای تعداد اندکی از کارکنان فراهم میشود. اما در شرکتهای کوچک و نوپا، با وجود محدود بودن امکان رشد و تعالی در درون شرکت، امکان جهش و جذب کارکنان نخبه توسط سایر شرکتها بیشتر است.
8) تحول در استارتآپها بسیار محتملتر است.
انگیزه اصلی بسیاری از افراد برای پیوستن به یک شرکت و فعالیت در آن، نه صرفاً دلایل مالی، بلکه داشتن آزادی عمل برای تغییر دادن شرایط و منشأ اثر بودن است. شرکتهای کوچک، به واسطه ساختار زندهتر و متغیری که دارند، بستر مناسبتری برای فعالیت علاقهمندان به تغییر و اثرگذاری محسوب میشوند.
9) رسالت اجتماعی در استارتآپها، بیشتر مورد توجه است.
رسالت و هدف اصلی بسیاری از شرکتهای بزرگ، کسب رضایت سهامداران و سودآوری بیشتر است و در مقابل، کسبوکارهای نوپا، ارزشها و ایدهآلهایی نظیر توجه به محیطزیست و مسئولیت اجتماعی را در اولویتهای بالاتری قرار میدهند.
10) امنیت شغلی در شرکتهای کوچک، بیشتر است.
شرکتهای کوچک و استارتآپها، محیط امنتری برای فعالیت افراد محسوب میشوند و معمولاً امنیت شغلی در چنین محیطهایی بیشتر است. اخراج کردن یک کارمند در یک استارتآپ، یک تصمیم دشوار و پدیدهای مشابه با از دست دادن عضوی از اعضای خانواده است و به همین دلیل، تا حد امکان از آن اجتناب میشود. در حالی که اخراج کارکنان و تعدیل نیرو در شرکتهای بزرگ، امری عادی و پیش پا افتاده محسوب میشود که به شدت از امنیت شغلی کارکنان میکاهد.
مرجع: «entrepreneur»
هنوز نظری وارد نشده است!
نظر خود را ارسال نمایید
پست الکترونیکی شما انتشار پیدا نمی کند.