از دانش باز بهسوی نوآوری باز
مقدمه
یکی از پدیدههایی که روند گسترش دانش جدید را با تغییر و تحول مواجه نموده، موضوع «دانش باز» یا «Open Science» است. دانش باز، متمرکز بر انتشار سریع دانش بوده و توسعه همکاریها در تحقیقات علمی را یک اصل فراگیر میداند. این ویژگیها، به تعمیق هر چه بیشتر دانش، ارتقاء کیفیت و انتشار بیشازپیش آن کمک مینماید.
نکتهای که باید به آن دقت داشت، این است که با وجود خصوصیات ارزشمند دانش باز، در گامهای بعدی، تجاریسازی دانش تضمینشده نیست. حتی در برخی موارد، ممکن است اصول دانش باز، مانع تجاریسازی دانش هم بشود. همین امر، باعث شده است تا مفهوم نوین دیگری در زمینه توسعه دانش و تجاریسازی آن مطرح گردد که بر انتقال ثمرات دانش باز و تفسیر و توسعه یافتههای علمی تأکید دارد. این پدیده نوظهور که آن را اصطلاحاً «نوآوری باز» یا «Open Innovation» مینامند، تعامل و مشارکت در فرآیند نوآوری را برای ارتقاء بهرهوری صنایع و تجاریسازی دانش، پیشنهاد میکند.
نظر به اهمیت بحث نوآوری و روند فزاینده استقبال از نوآوری باز از سوی شرکتها و صنایع مختلف، در این نوشتار سعی خواهد شد تا ارتباط بین دانش باز و نوآوری باز تبیین گردد. علاوه بر این، با توجه به لزوم توسعه مدلهای کسبوکار جدید برای بهرهمندی از نتایج نوآوری باز، مروری اجمالی بر مدلهای کسبوکار فوق خواهیم داشت. در این راستا، نقش مالکیت فکری در تجاریسازی دانش و نوآوری، بررسی و تجزیهوتحلیل خواهد شد. گفتنی است، تحقیقات علمی، پیش از ورود به عرصه رقابت، میتوانند با حقوق مالکیت فکری همراه شده، تا قابلیتهای دانش باز، با سطوحی از ریسکپذیری در فضای کسبوکار، در کنار هم قرار گیرند. بدین ترتیب، شرکتها میتوانند نشان دهند که چگونه نوآوری باز، در تعامل با دانش باز، منجر به فرصتهای جدید برای کسبوکار میگردند.
دانش باز چیست؟
فراگیری دانش، قدمتی به اندازه نسل بشر دارد؛ اما کشفیات علمی بهصورت نظاممند و مبتنی بر یک ساختار مشخص، با شکلگیری نهادها و مؤسسات آغاز شد، در حالی که تا قبل از آن، محققین بهصورت فردی کار میکردند و توسط حامیان ثروتمند، پشتیبانی میشدند. «رابرت مرتون»، یکی از افرادی است که تحلیلهایش در زمینه توسعه دانش، اثرات عمیقی به جای گذاشته است. وی مجموعهای از اصول رفتاری، تحت عنوان «CUDOS» معرفی نموده که میتواند به رشد و بهبود کیفیت دانش، کمک نماید. این اصول عبارتند از:
1- اشتراکگذاری «Communalism»: اشتراک یافتهها با دیگران، که در آن محقق در برابر قدردانی اجتماع، از حق مالکیت فکری خود صرفنظر مینماید.
2- جهانیسازی «Universalism»: ادعاهای علمی بر اساس معیارهای جهانی بررسی شده و بایستی تحت همان شرایط، قابل بازسازی توسط دیگران باشند.
3- بیطرف بودن «Disinterestedness»: محقق بایستی بیطرف بوده و شواهد را بدون توجه به اینکه پیامد آن برای وی چیست و آیا منافعی برایش دارد یا خیر، دنبال نماید.
4- اصالت «Originality»: نتایج تحقیق باید به فهم مسائل کمک نماید.
5- شک «Skepticism»: تمام ایدهها به جامعهای قدرتمند که به بررسی موشکافانه مسائل میپردازند، ارائه خواهد شد.
با پیدایش اینترنت و تسهیل دسترسی به اطلاعات، اصول مرتون در مؤسسات و نهادهای جدید تجلی پیدا کرد و دوباره حجم وسیعی از دانش را به وجود آورد که با سرعتی بیشتر، انتشار مییافت. یک مثال ملموس، نرمافزارهای متنباز «Open Source» است که روشی کارا برای توسعه نرمافزارهای کامپیوتری، مبتنی بر دسترسی آزاد به کدهای توسعه داده شده، محسوب میشود. این کدها، توسط تعداد زیادی توسعهدهنده و تست کننده مستقل، امتحان شده و با یافتن باگهای موجود، اصلاح میشود.
اخیراً با افزایش میزان دسترسی به اطلاعات، اصول دانش باز در پروژهها موضوعیت بیشتری یافته است. سامانه «Open Science Grid» در آمریکا، مثال خوبی برای این پدیده است که با دسترسی ارزان، وسیع و سریع به دانش، درک سریع، انتشار و بهکارگیری از آن را باعث میشود. حرکت دسترسی آزاد به دانش، توسط مقالات علمی مختلف منتشر شده در مجلات علمی نیز دنبال میشود. گفتنی است، دانش باز، به ابتکاراتی مانند یکپارچهسازی دادههای تحقیقاتی، برای به اشتراکگذاری دادههای جمعآوری شده در فرآیندهای علمی، منجر شده است.
هرچه نیاز به دسترسی به اطلاعات و ابزارهای باکیفیت افزیش پیدا میکند، علمآموزی نیز گسترش مییابد. در این میان، زیرساختهای سازماندهی و مدیریت دسترسی نیز با تغییر و تکامل روبرو بوده که خود عاملی برای تشدید فرایند علمآموزی شده است. تمامی موارد یادشده، منجر به حرکت به سوی عصر دانشی شده که در آن کمکهای بزرگ علمی، توسط مردم عادی، از سرتاسر جهان انجام میگیرد. برای مثال، در علم ستارهشناسی، ستارهشناسان تازهکار نیز ستارهها و سیارات جدید کشف میکنند. در بیولوژی، برنامههایی مثل «Fold It»، در حال کمک گرفتن از افراد معمولی برای حل مسائل بیولوژیکی است. یکی دیگر از مصادیق بهکارگیری دانش باز، مشکلات بزرگ و به نظر لاینحل، مانند تغییرات اقلیمی جهان است که مشارکت محققین برای رفع این معضل به خوبی در جریان است.
سازمان تحقیقات اتمی اروپا «CERN»، تجربیات زیادی در زمینه دانش باز داشته است. تجربیات این سازمان، مثال خوبی برای قدرت دانش باز در مقیاس بزرگ است (وقتی توسط چندین مؤسسه به کار گرفته میشود). این سازمان را میتوان زادگاه وب دانست که به توسعه محاسبات شبکهای مانند پروژه اتصال شتابدهنده ذرات به 170 آزمایشگاه جهانی (WLCG) و یا پروژه اتصال چندین آزمایشگاه اتحادیه اروپا به یکدیگر در زمینههای کاری متفاوت (EGI)، کمک نموده است. این سازمان، از آغاز، به انتشار نتایج تحقیقاتش میپرداخت و امکان دسترسی آزاد به آنها را فراهم مینمود. این سازمان از سراسر دنیا افرادی را برای شرکت در پروژههایش دعوت میکند و حتی مقالاتی با قریب به 6000 نفر نویسنده دارد!
دانش باز و ارتباط آن با نوآوری
با وجود اینکه دانش باز در دو دهه اخیر پیشرفت فراوانی داشته است، اما نمیتوان ادعا نمود که دانش باز، به همان میزان باعث ایجاد نوآوری شده است. این نگرانی وجود دارد که مجموعه دانش توسعهیافته حاصل از پدیده «دانش باز»، کاربردی نشده و به صنعت راه پیدا نکند. برای رفع این نگرانی، در کنار مؤسساتی که دانش باز را رواج میدهند، میبایست نهادها و مؤسساتی برای تسهیل در تجاریسازی علوم نیز وجود داشته باشد.
دلایل روشنی برای اینکه چرا دانش باز بهخودیخود تبدیل به نوآوری نمیشود، وجود داد. هنگامی که اکتشاف جدیدی اتفاق میافتد، ارزش و اهمیت آن برای کسانی که به آن دست یافتهاند، مشخص نیست. آنها نمیدانند که چگونه یافتههای خود را عملی کنند. یک مثال قدیمی در این مورد، لیزر است؛ مفاهیم فیزیکی پشت اصول لیزر، در ابتدا برای مطالعات ساختار مولکولها توسعه داده شد. اما دههها به طول انجامید تا این دانش را کاربردی نموده و از آن در صنعت استفاده شود. عدم تبدیل دانش باز به نوآوری، ممکن است در نتیجه دلایل مختلفی باشد که در اینجا چند مورد از آنها ارائه میگردد:
الف) زمینه و انگیزههای متفاوت در دانش باز:
کاربرد دانش، دارای زمینه، انگیزه و مکانیسمهای متفاوتی است. تأیید و تکثیر دانش، یک قسمت مهم فرآیندهای علمی به شمار میرود که اصول دانش باز، انتشار دانش جدید را آسان میکند و باعث دریافت اطلاعات مکمل و درک دانش توسط جامعه علمی میشود. با این وجود، زمینه مناسب برای کاربردی نمودن دانش جدید، مبهم است. این علوم کاربردی، ممکن است به اندازه علوم پایه برای محققش اعتبار ایجاد نکند؛ برای کاربردهای دانش، جایزه نوبل وجود ندارد. در عین حال، مشخص نیست که کسانی که به دنبال کاربردی نمودن دانش هستند، آیا میخواهند دیگران سریعاً این نتایج را آزمایش و تأیید نمایند؟ این مسئله،خصوصاً زمانی که افراد به دنبال منافع اقتصادی دانش هستند، حادتر خواهد بود.
از طرف دیگر، محققین علمی، معمولاً نسبت به زمینه کاربرد و محدودیتها و اولویتهایی که باید در کاربرد دانش رعایت شود، بیتوجه هستند. علاوه بر این، امکان اینکه دانش تولید شده بهطور گسترده به اشتراک گذاشته شود وجود ندارد، مگر اینکه افراد از ابتدا در فرآیند تولید دانش حضور داشته باشند.
ب) تأمین سرمایه:
مسئله مهم دیگر، تأمین سرمایه لازم برای توسعه دانش است. معمولاً تحقیقات اولیه، توسط سازمانهای عمومی تأمین مالی میشوند که شامل یک فرآیند طولانی بررسی خواهد بود. این تأمین مالی، بعد از رسیدن به نتیجه و انتشار آن، قطع میشود و سازمانهای عمومی معدودی وجود دارند که بعد از این مرحله، به توسعه و کاربردی نمودن دانش کمک میکنند. بخش خصوصی، برای تخصیص منابع با هدف کاربردی نمودن دانش، موقعیت بهتری دارد که البته بحث بازگشت سرمایه و منافع خاص این سرمایهگذاری نیز مطرح خواهد بود. این موضوع، نیازمند ارزیابی دقیق ریسکها و فرصتها در کاربردی نمودن دانش است. کشفیات جدید در مقیاس آزمایشگاهی و با دادههای دقیق، در گام اول توسعه قرار دارند و ممکن است نتایج اولیه جالبی ارائه دهند؛ با این وجود، تبدیل این نتایج اولیه به نوآوری در مقیاس تجاری، نیازمند سرمایهگذاری و پذیرش ریسک بالایی است. چالش تأمین سرمایه، نشان میدهد که بین انتشار نتایج دانش باز و کاربردی نمودن و تجاریسازی آن به صورت سود ده، مسیر پرپیچوخمی، وجود دارد.
ج) مالکیت فکری:
مورد دیگری که باید در نظر گرفته شود، بحث مالکیت فکری است. در دانش باز، مالکیت یک یافته علمی، با تأیید و انتشار سریع، بهطور صریح نادیده گرفته میشود. ثبت مالکیت فکری در خلال فرآیند تحقیق، دانش باز را از کار باز میدارد و از تبادل ایدهها و تحقیقات برای دستیابی به نتایج بهتر و سریعتر جلوگیری میکند. این در حالی است که در هنگام تبدیل دانش جدید به نوآوری و کابردی نمودن آن، مالکیت فکری نقش مهمی دارد. در دورهای از چرخه تجاریسازی دانش، درجاتی از حمایت و محافظت از مالکیت فکری الزامی است، تا سرمایهگذار بخش خصوصی را برای صرف سرمایه و زمان ترغیب نموده و افراد درگیر را به نوآوری تشویق کند. باید نوعی تعادل بین مشوقها و انگیزه برای نوآوری اولیه و نیز، مشوقها و انگیزه برای بهبودهای بعدی ایجاد شود. داشتن ایده روشن در مورد اینکه فناوری در کجا میتواند بهصورت سودآور پیادهسازی و اجرا شود، چشمانداز ثبت اختراع را روشن میکند. از آن به بعد، دانش توأم با یک کاربرد خاص، مورد حفاظت قرار میگیرد و دانش وسیع پیشین، بهصورت دانش باز در اختیار جامعه علمی قرار میگیرد.
نوآوری باز چیست؟
برای ایجاد نوآوری از دانش باز، مجموعهای از نهادهای هماهنگ با نوآوری باز مورد نیاز است. برخلاف مؤسسات و شرکتهای فعال در زمینه دانش باز، مؤسسات فعال در حوزه نوآوری باز، به روش و زمینهای که نوآوری در حال اتفاق است، وابستگی دارند. احتمالاً تفسیر دانش علمی، در آمریکا، با تفسیر آن در چین، فنلاند و ... متفاوت است. در ادامه، به منظور درک بهتر فرآیند نوآوری باز و ارتباط آن با توسعه دانش و تجاریسازی آن، مروری اجمالی بر تاریخچه تحقیق و توسعه در صنعت و نوآوری بسته موجود در آن زمان، خواهیم داشت. گفتنی است، واحدهای تحقیق و توسعه اولیه که وسیع، داخلی و کاملاً مجتمع بودند، با واحدهای تحقیق و توسعه امروزی که به نسبت پراکنده و باز هستند، به کلی تفاوت دارند.
1- نوآوری بسته:
مفهوم دانش خارج سازمانی، بهصورت وسیع در قرن نوزدهم گسترش یافت. تا اوایل سال 1900 میلادی، دانشمندان در مورد میکروب، اشعه ایکس، ساختار پایه اتم، الکتریسته و نسبیت، به نتایجی رسیده بودند. همچنین در مورد پیشبرد سیستماتیک تحقیقات علمی چیزهایی آموخته بودند. به گفته « آلفرد نورث وایتهد»، بزرگترین اختراع بشر در قرن نوزدهم، خود روشهای اختراع بود. با وجود اینکه پیشرفتهای علمی برای بسیاری از صنایع در قرن نوزدهم رخ میداد و بسیاری از علوم جدید در حال ظهور بودند، اما تجاریسازی آنها دور از واقع به نظر میآمد. علاوه بر این، هنجارهای علمی آن زمان، بیان میداشت که استفاده عملی از این علوم، باید بدوننیاز به خود دانشمندان صوت گیرد. دانشگاههای برتر آلمان و دانشمندان آمریکا، از این هنجارها پیروی میکردند و علوم کاربردی را علوم سطح پایین میشمردند. میان علومی که در کلاسهای درس دانشگاهها ارائه میشد و بهرهبرداری تجاری از مفاهیم و علوم، فاصله زیادی وجود داشت. همچنین دانشگاهها برای انجام آزمایشات بزرگ و مهم، از بابت منابع مالی در تنگنا بودند. دولتها هم برای پر کردن این فاصله کاری انجام نمیدادند. قدرت مالی دولتها، در گذشته بسیار ضعیفتر از حالا بود و دولتها در تحقیقات علمی تقریباً نقشی نداشتند. فقط اقدامات کمی، از جمله ایجاد سیستم ثبت اختراع، تحقیق در مورد اندازهها و اوزان، مواد اولیه نظامی، مثل باروتهای بهبود یافته و یا اهدای زمین به دانشگاهها برای انجام مطالعات کشاورزی (در آمریکا)، از سوی دولتها انجام میگرفت.
در مقابل، صنایع بزرگ، نقشی کلیدی در تأمین مالی تحقیقات، برای استفاده تجاری از دانش، داشتند. بهنوعی میتوان آزمایشگاههای تحقیق و توسعه کارخانجات را نخستین مکان برای تحقیقات صنعتی دانست. برای مثال، پتروشیمیها به واسطه شناخت ویژگی نفت، سرعت تولید محصولات پالایششده خود را بهبود میدادند و در فرآیندهای پالایش، محصولات جدیدی تولید میکردند.
اگر از دیدگاه تأمین سرمایه برای تحقیقات علمی و توسعه دانش به موضوع بنگریم، تنها کارخانجات بزرگ توانایی مالی کافی برای سرمایهگذاری در تحقیق و توسعه را داشتند. این مسئله، برای دیگر واحدها، یک مانع بزرگ جهت ورود به عرصه رقابت ایجاد میکرد و عملاً به تقویت شرکتهای بزرگ منجر میشد. شرکتهای با نوآوری بسته، بر اساس این واقعیت شکل گرفتند.
نظریهای که اقتصاددان بزرگ «کنت ارو» در این رابطه دارد، مبتنی بر این مسئله است که منافع تحقیق و توسعه، به بقیه افراد جامعه نیز میرسد. بنا به این نظریه، منافع تحقیق و توسعه برای جامعه، بیشتر از منافعی است که به شرکت انجام دهنده این تحقیقات باز میگردد. بر این اساس، تعداد تحقیقاتی که جامعه از نتایج آن منتفع میشود، کمتر از میزانی است که به آن واقعاً نیاز دارد. بدین منظور، برای شرکتها جهت انجام فعالیتهای تحقیقاتی، معافیتهای مالیاتی وضع شده است.
به خاطر بسیج علم در جنگ جهانی، کشورها تصمیم به اختصاص بودجه و مساعدتهای بیشتری برای آژانسهای تحقیقاتی دولتی گرفتند. در ادامه و پس از پایان جنگ، حمایتهای مالی دولت از تحقیقات علمی گسترش یافت.
پدیده اثرگذار دیگر، گسترش بحث مالکیت فکری بود. شرکتهای بزرگ، میتوانستند در قالب مالکیت فکری، با یکدیگر جهت به کار بردن نتایج تحقیقات به مذاکره بپردازند و توافقنامههای اعطای لیسانس منعقد نمایند. بحث مالکیت فکری برای شرکتهای بزرگی که در زمینه خاصی فعالیت میکردند، این امتیاز را داشت که برای ورود شرکتهای جدید به این عرصهها، مانع ایجاد کنند. ایجاد دادگاه فدرال مالکیت فکری، باعث تقویت و استاندارد نمودن حمایت از مالکیت فکری در آمریکا شد که این الگو، بعدها توسط اروپا نیز استفاده گردید.
فاکتور اثرگذار دیگر، پیدایش قهرمانان صنعت «Industrial Champions»، بهعنوان شرکتهای ایجادکننده فناوری و دانش فنی در جامعه بود. این شرکتها، برای سرمایهگذاری در زمینههایی با آینده روشن، همکاریهای زیادی با آژانسهای دولتی داشتند.
مجموعه این مسائل، منجر به ایجاد انحصار در دانش شد. منطق حاکم بر شرکتهای با نوآوری بسته، این بود که شما به جای خوب بودن در تحقیق و توسعه، باید بزرگترین در این زمینه باشید و نوعی انحصار ناشی از برتری فناورانه ایجاد نمایید. بر اساس این مدل، یک شرکت باید تمامی کارها، از جمله تولید مواد، ابزار، طراحی، تولید، فروش و پشتیبانی را خودش انجام دهد. در این دوران، انتقال دانش محض به دانش کاربردی توسط قهرمانان صنعت که از قدرت بالای اقتصادی برخوردار بودند، انجام میشد.
2- حرکت بهسوی نوآوری باز:
با رشد پایگاههای داده علمی، مجلات آنلاین و مقالات، در کنار سهولت دسترسی به اینترنت و سرعت بالای آن، دسترسی جامعه به یافتههای علمی به آسانی صورت میگیرد، امری که در دوران نوآوری بسته، بسیار پرهزینه و زمانبر بود. مواردی که تبدیل به هنجارهای نادرست در جامعه علمی شده بودد، اصلاح گردید. در کنار توجه به علوم پایه، به علوم کاربردی نیز بها داده شد. در دانشگاهها، بسیاری از اساتید و دانشجویان، در کنار تولید دانش، نسبت به کاربردی نمودن آن و رفع مشکلی در صنعت به وسیله این دانش، اقدام میکردند. رسوم رایج در شاخههای مهندسی و علوم پایه تغییر نمود و رؤسای دانشگاهها، برخلاف رؤسای سابق، به کاربردی نمودن علوم، بها میدادند.
گسترش تحقیقات علمی و کشاندن آنها به مرحله کاربردیسازی، باعث خاتمه دادن به دوران انحصار دانش توسط واحدهای تحقیق و توسعه متمرکز در سازمانهای با نوآوری بسته شد. دانش امروزه، در مقایسه با 40 سال قبل، بسیار وسیعتر گستردش مییابد. افزایش تعداد ثبت اختراعات، گواهی بر این موضوع است. پتنت، یکی از خروجیهای تولید دانش است و با سپاس از سازمانهای جهانی ثبت اختراع، دادههای خوبی در رابطه با تعداد ثبت اختراعها در دسترس است. در دهه 1990 میلادی، بیش از 400000 پتنت، توسط «USPTO» منتشر شده است و 20 شرکت برتر دنیا، فقط 11 درصد از مجوزهای ثبت اختراع را دریافت کردهاند. درصد تعداد پتنتهای شرکتهای کوچک یا افراد غیر وابسته، از 5 درصد در سال 1970 به بیش از 20 درصد در سال 1992 رسیده است. سند دیگری که افزایش انتشار دانش را تأیید میکند، آمارهای مربوط به تحقیق و توسعه در شرکتها و وسعت این شرکتها در آمریکا است. تحقیق و توسعه در صنایع، یک فرآیند کلیدی است که منجر به تولید ایده و استفاده از آن میشود. سهم شرکتهای با کمتر از 1000 پرسنل، بهطور چشمگیری از سال 1981 تا سال 2008، در تحقیق و توسعه افزایش یافته و در عوض، سهم شرکتهای بزرگ و با بیش از 1000 نفر پرسنل، از 70 درصد کل هزینههای تحقیق و توسعه در سال 1981 میلادی، به کمتر از 35 درصد در سال 2008 رسیده است.
منطقی که پشت نوآوری وجود داشت، در حال تغییر اساسی است. در چشمانداز وسیع دانش، میتوان در یک زمینه خاص، دستاورد بزرگی داشت، بدون آنکه تمام کارهای مربوط به آن را خودمان انجام دهیم.
مدل نوآوری باز
اساس نوآوری باز، فراوانی و سهولت دسترسی به دانش است. نوآوری باز را میتوان بدین صورت تعریف نمود: «استفاده سودمند و مبتنی بر هدف، از جریانهای ورود و خروج دانش، برای تسریع نوآوری داخل سازمانی و توسعه بازار برای کاربردهای خارج سازمانی این نوآوری».
یکی از مفروضات مدل نوآوری باز، این است که شرکتها و مؤسسات نوآور، میتوانند از ایدههای خارج سازمانی، به خوبی ایدههای درون سازمانی استفاده نمایند و همچنین، از فرصتهای داخل و خارج سازمان، برای پیاده کردن نوآوری استفاده کنند. فرآیند نوآوری باز:
- ایدههای داخلی و خارجی را در یک سیستم و بستر، همراه میکند؛
- از مدلهای کسبوکار استفاده نموده، تا نیازهای این سیستم را تعیین نماید؛
- در کنار تعریف مکانیسمهای درون سازمان، از ایدههای داخلی و خارجی استفاده نموده، تا ارزش ایجاد کند.
دو نوع نوآوری باز وجود دارد: از داخل به خارج و از خارج به داخل. نوآوری باز از خارج به داخل، به معنای باز گذاشتن فرآیندهای نوآورانه سازمان، به روی مشارکتکنندگان و ورودیهای خارجی متعدد است. این جنبه از نوآوری باز، توجهات زیادی را از جانب صنعت و تحقیقات دانشگاهی، به خود جلب نموده است. زیرساختهای بزرگ تحقیقاتی، از جمله «CERN»، همانند یک هاب برای شبکههای عظیم عمل میکنند. این موضوع، در پروژه بزرگ برخورددهنده هاردون (Hardon collider) و نتایج علمی عظیمی که از این اقدام گرفته شده است، مشاهده میشود.
نوآوری باز از داخل به خارج، ایجاب میکند که سازمان، ایدههای بکر و در حال استفاده را به خارج از سازمان، جهت استفاده دیگران در کسبوکارشان، هدایت نماید. برخلاف شاخه قبلی نوآوری باز، یعنی نوآوری از خارج به داخل، این قسمت از مدل نوآوری، نزد محققان دانشگاهی و صنعت کمتر جا افتاده است.
کسبوکارهای مبتنی بر نوآوری باز، تفاوت چشمگیری با کسبوکارهای با نوآوری بسته دارند. همکاریها در نوآوری باز، در راستای به دست آوردن بازار، تبادل دانش، مسائل مالکیت معنوی و همچنین ایجاد استارتآپها هستند. شرکتهای بزرگ، نقش کلیدی در نوآوری باز دارند، اما این نقش، با آنچه در دوران نوآوری بسته وجود داشت، متفاوت است. چون فرض بر این است که دانش مورد نیاز وجود دارد، تمام اقدامات در نوآوری باز، با مرور موارد موجود شروع میشود. به جای اختراع مجدد چیزهای موجود، نوآوری باز به دنبال استفاده حداکثری از دانش خارج از سازمان و توسعه بر اساس آن است. در عصر انفجار اطلاعات، ارزش بالا، تولید یک فناوری جدید نیست، بلکه در یافتن راهی برای اجتماع چندین فناوری در قالب یک سیستم یا راهحل است. اجتماع فناوریها در چشمانداز نوآوری باز، به شرکتهای بزرگ، کمک بزرگی مینماید. انحصار دانش در دوران قبل، باعث تقسیم و پراکندگی گسترده نیروی کار نوآور شده بود. دانشگاهها، مکانی برای کشفیات و تولید دانش بودند. اما یافتن راهی برای کاربردیسازی و بهرهبرداریهای بعدی بر اساس مدلهای کسبوکار، بر عهده اعضای دیگر زنجیره نوآوری بود. این در حالی است که اکنون، استارتآپها و کسبوکارهای کوچک، قادر به راهاندازی پروژههای تحقیقاتی هستند. این کار را میتوانند با همکاری یک محقق دانشگاهی، جهت مشاوره و حمایتهای علمی انجام دهند. موفقیتهای بعدی و بقای این شرکتها، در اثر خریدشان توسط شرکتهای بزرگ و تقویت فعالیتهای نوآورانه داخلی آنها، حاصل میشود.
بحث مالکیت فکری، در مورد فناوریهایی که از آزمایشگاه به بازار روانه میشوند، بسیار مهم است. در شکلگیری اولیه یک شرکت زایشی، میبایست موارد مربوط به مالکیت فکری این شرکت و شرکت مادر تعیین تکلیف شود. هر سرمایهگذار خارجی، انتظار دارد که محافظتهای کافی از ایدهای که در حال تجاریسازی است، انجام شود. تملک این شرکتها توسط شرکتهای مادر، نیازمند این است که تمام حقوق مالکیت فکری ایجادشده توسط شرکت مذکور، به شرکت مادر انتقال بیابد.
نهادهای جدید برای ارتباط بین دانش و نوآوری باز
اخیراً، طرحها و اقدامات فراوانی، جهت ایجاد ارتباط میان دانش باز و نوآوری باز، آزمایش و پیادهسازی شده است. بسیاری در اروپا، پیشگام در این موضوع هستند و شاید دلیلش، اعتقاد سیاستگذاران اتحادیه اروپا، به آسیب دادن این اتحادیه، از فاصلهای که در نوآوری نسبت به آمریکا دارند، باز میگردد. از طرف دیگر، چین هم چالشی جدید برای این اتحادیه محسوب میشود و به همین جهت، باید روشهای جدیدی برای موفقیت در رقابت اقتصادی ایجاد نمایند.
مؤسسه «IMEC»، نمونه شناخته شدهای در این رابطه است. این مؤسسه، در سال 1974 میلادی، در دانشگاه «Leuven» بلژیک تأسیس شد. از آن زمان تاکنون، در جمعآوری تحقیقات دانشگاهی پایه، در زمینه میکرو و نانو الکترونیکها و انتقال و توسعه آنها در فناوری نیمههادی، بسیار موفق عمل نموده است. فناوریهای این مؤسسه، توسط بزرگترین شرکتهای سازنده پردازنده و میکروچیپ استفاده میشود.
چندین دولت اروپایی، اقدامات مشابهی برای حمایت از سازمانهای تخصصی تحقیق و توسعه ملی داشتهاند و در تعامل با شرکتهای خصوصی، توسعه محصول جدید و یا حل مسائل موجود را در برنامه خود دارند. بزرگترین و شناختهشدهترین این سازمانها، فرانهوفر آلمان است که در زمینههای بسیار متنوع، از ساخت تجهیزات و ابزارآلات، تا انرژی خورشیدی، با صنایع تخصصی همکاری میکند. علاوه بر این، کمسیون اروپا در سال 2008 میلادی، یک برنامه کاملاً جدید برای نوآوری باز، تحت عنوان اسنتیتوی اروپایی نوآوری و فناوری «EIT»، تدوین نمود. این برنامه، مؤسسات اروپایی را به نوآوری فرا خوانده و با تجمیع صنایع کوچک و دانشگاهها از سراسر اروپا، در قالب كنسرسيوم چندملیتی، بهطور همزمان بر تجاریسازی تحقیقات دانشگاهی متمرکز است. فعالیتهای این نهاد، موجب شده است تا برای ورود محصولات مبتنی بر یافتههای علمی دانشگاهی به بازار، نسلی از کارآفرینان تربیت شوند.
مرجع: «From Open Science to Open Innovation»
هنوز نظری وارد نشده است!
نظر خود را ارسال نمایید
پست الکترونیکی شما انتشار پیدا نمی کند.