نوآوری و خلاقیت
مقدمه
نوآوری و خلاقیت، نه تنها برای امور هنری که در تمامی رشتهها و حوزههای کاربردی و از جمله زمینههای فنی، امری الزامی است. در این نوشتار، سعی خواهد شد تا برخی از رویکردهای آموزشی و یادگیری که میتوانند به ارتقاء خلاقیت و نوآوری کمک نمایند، معرفی شود.
نوآوری و خلاقیت چیست؟
نوآوری را میتوان بهعنوان یک مفهوم عام و بسیار گسترده، شامل ایدههای جدید و روشهای متفاوت نگریستن، به چیزها و محصولات نوین، معرفی نمود. نوآوری، از این منظر نوعی ایده ابتکاری برای تولید و یا انجام دادن کاری متفاوت است که میتواند یک خروجی منحصربهفرد و متمایز از آنچه تاکنون وجود داشته است، ایجاد نماید.
نوآوری، نیازمند کار و کوشش طاقتفرسا است؛ بدین معنا که بسیاری از ایدههای به ظاهر خوب و دارای پتانسیلهای بالقوه، در اجرا نمیتوانند موفق شوند و همین عامل، نوعی مانع ذهنی برای پیشبرد فرآیند نوآوری ایجاد مینماید. پس یکی از مهمترین ویژگیها برای موفقیت در نوآوری و معرفی محصولات خلاقانه، پایداری و ممارست در اهداف و در اصطلاح «متعهد بودن به نوآوری» است.
یک پرسش مهم که بسیاری از افراد، بهویژه کارآفرینان و نوآوران، به آن توجه ندارند، تفاوتهای بین خلاقیت و نوآوری است. در مقیاس کلانتر، خلاقیت به چه معنا است؟ آیا همه افراد خلاق هستند یا باید مهارتهای مرتبط با آن را از طرق مختلف به دست آورد؟
خلاقیت را میتوان یک فرآیند فعال دانست که الزاماً در فرآیند نوآوری دخیل میگردد. این مفهوم، نوعی عادت یادگیری است که نیازمند مهارت و همچنین داشتن درک و شناخت کافی، در زمینهای است که باید خلاقیت در آن جریان یابد. فرآیندهای خلاقانه، در قلب نوآوری جای داشته و بدون آن، فرآیند نوآوری به نتیجه درخوری نخواهد رسید.
بسیاری از محققین، معتقدند که تفکر خلاق، به افراد کمک مینماید تا ایدههای جدید تولید نموده و با «سؤال/ فرضیه/ آزمایش» به اصلاح، جایگزینی و ارزیابی ایدههای خود بپردازند. «کافمن» و همکارانش، برای تبیین دقیق خلاقیت و الزامات آن، ۴ دسته متمایز از خلاقیت را مشخص نمودهاند که به پویایی بین سطوح متفاوت از خلاقیت کمک مینماید. در ادامه، انواع خلاقیت تشریح خواهد شد:
1- «Big-C Creativity»: این نوع از خلاقیت، برای توصیف کار یک فرد نخبه بکار میرود که توانسته است نظم موجود در حوزه خود را با تغییر و تحول عمده مواجه سازد. این نوع از کارها، عموماً نوآورانه و پیچیده محسوب شده و در هنگام معرفی، با بحثوجدل فراوان مواجه میشوند. نمونههایی از این نوع خلاقیت را میتوان در آثار علمی دانشمندان مشهور، مانند نظریه نسبیت اینشتین و نظریه تکامل داروین، آثار هنری بسیار ارزشمند، مانند نقاشیهای پابلو پیکاسو، رمان جین آستین و سمفونیهای بتهوون یافت. خلاقیتهای «بیگ سی»، عموماً در میان عامه مردم وجود ندارد و خلقکنندگان آنها، از نوابغ روزگار محسوب میشوند.
2- «Pro-C Creativity»: این نوع از خلاقیت، نیازمند تلاش و کوشش مستمر، در یک بازه زمانی طولانیمدت (حداقل 10 سال) است. در مدت زمان یادشده، مهارت و تسلط کافی برای خلق یک مفهوم جدید، در فرد ایجاد شده و پرورش مییابد. بهترین مثال برای این نوع از خلاقیت، کودکی است که شروع به آموزش موسیقی مینماید و پس از سالها تمرین و آموزش، به سطحی میرسد که توانایی تدریس، نواختن موسیقی و اجرای زنده را خواهد داشت. فیزیکدانی که در یک دانشگاه مشغول فعالیتهای تحقیقاتی است و نتایج حاصل از مطالعات علمی خود را به دیگران آموزش میدهد، از دیگر مثالهای مرتبط با این دسته از خلاقیت است.
3- «Little-C Creativity»: این نوع از خلاقیت، در ارتباط با عمل همراه با انعطافپذیری و هوش و ابتکار در امور روزمره بوده و عموماً موجب پیدایش یک مفهوم، ابزار، محصول یا خدمت جدیدی میشود که اصیل و معنیدار است. خلاقیتهای اینچنینی را میتوان در افرادی یافت که به دنبال حل یک مشکل پیچیده در محیط کار و یا زندگی خود هستند. خلاقیتهای کوچک، مبتنی بر عملگرایی است و ممکن است در یک دوره زمانی به نسبت طولانی توسعه یابد. اینترنت، یک زیرساخت بسیار مطلوب برای توسعه بیش از پیش این نوع از خلاقیت است که به افراد خلاق کمک نموده تا ایدههای منحصربهفرد خود را از طریق وبسایتهایی مانند «یوتیوب» و «اینستاگرام» با دیگران به اشتراک بگذارند.
4- «Mini-C Creativity»: خلاقیت، لزوماً به معنای ساخت یک محصول جدید، یا ارائه یک خدمت منحصربهفرد به بازار هدف نیست. برخی اوقات، یک تفسیر جدید و معنادار از تجربیات، اعمال و وقایع پیرامونی، میتواند بهعنوان یک ایده خلاقانه مطرح شود. «مینی سی» بیانگر نوعی انعطافپذیری، هوش و نوآوری در تفکر انسان است که معمولاً برای کودکان کاربرد داشته و البته لزوماً محدود به این امر نیست. در این خصوص، «ویگوتسکی» میگوید: «هر عمل انسانی که منجر به ایجاد چیز جدیدی میشود، یک عمل خلاقانه خواهد بود، صرفنظر از آن که چه چیزی ایجاد شده است. خروجی میتواند یک جسم فیزیکی، یک ساختار ذهنی و یا حتی یک احساس عاطفی ویژه باشد». کاربرد دیگر این نوع از خلاقیت، دستاوردهای یادگیرنده است که به فرد کمک مینماید تا مثلاً به حل یک مشکل پیچیده ریاضی ورود نمایند. ایجاد ارتباط بین دانش موجود و بخش جدیدی از اطلاعات در دست که میتواند به درک بهتر موضوع منجر شود، از دیگر کارکردهای خلاقیتهای «مینی سی» است.
مرز بین انواع مختلف خلاقیت، آنچنان واضح نیست و به همین دلیل، نمیتوان گفت که هر فرد با سن و ساختار محیطی مشخص، از چه نوع خلاقیتی برخوردار است. حتی یک فرد، میتواند تلفیقی از انواع خلاقیت را بهصورت توأمان در خود داشته باشد. برای مثال، یک سرآشپز را در نظر بگیرید؛ وی غذاهای خود را در حد یک «Pro-C» تولید مینماید و در کنار آن، ممکن است که در یک کلاس نقاشی آبرنگ، آثاری در حد یک «Little-C» ایجاد کند.
با توجه به نقش آموزش و یادگیری در فرآیند نوآوری و احتمال موفقیت آن، دستههایی از خلاقیت که با فرآیندهای آموزشی بیشتر مرتبط میشوند، ممکن است اثرگذاری بسیاری در موفقیتهای آتی افراد داشته باشند. دو نوع خلاقیت «Little-C» و«Mini-C»، با مدارس و سنین کمتر، بیشتر مرتبط بوده و از این منظر، میتواند نوعی بینش مثبت نسبت به نوآوری را از سنین کودکی در افراد ایجاد نماید. گفتنی است، یکی از مهمترین و ضروریترین بخشها در فرآیند یادگیری، شکلدهی قابلیت چگونه یادگرفتن است که در ارتقاء مهارت خلاقیت، نقش بسزایی دارد.
از دیگر ویژگیهایی که نوآوری و خلاقیت به آنها وابسته است، همکاری و حس مسئولیت است. خلاق بودن، مستلزم پاسخگویی، تعامل و همکاری نزدیک و احساس مسئولیت است که توان بالقوه افراد برای مقابله با موانع فیزیکی و ذهنی را افزایش میدهد. «کرافت» در مطالعات خود به این نکته اشاره مینماید که درک افراد از نوآوری و خلاقیت، در طول زمان پیشرفت نموده و گسترش مییابد. این اعتقاد، در نقطه مقابل اعتقاد عمومی اوایل قرن بیستم قرار دارد که خلاقیت را یک مهارت کیفی ذاتی میدانست که افراد با آن متولد میشوند. دیگر تفاوت مهم پارادایم خلاقیت در سالهای اخیر با دهههای گذشته، روند رو به افزایش آن است. در گذشته، خلاقیت منحصر به هنر بوده و در دیگر حوزهها، بهویژه رشتههای فنی، برای آن جایگاهی متصور نمیشد. امروزه وضعیت تغییر نموده و علم و فناوری و بسیاری دیگر از حوزهها را میتوان تحت تأثیر مفهوم خلاقیت و نوآوری دانست.
ارتباط بین یادگیری، نوآوری و خلاقیت
یادگیری، یک فرآیند ترکیبی، شامل چالش، تصحیح و بهبود ادراک است که برای درک مفاهیم جدید و گسترش دیدگاهها، نیاز به حداقلی از خلاقیت و ابتکار دارد. از سوی دیگر، مهارت خلاقیت، میتواند طی یک فرآیند یادگیری آگاهانه در فرد تقویت شده و پرورش یابد که در نهایت، موجب ارتقاء نوآوری خواهد شد. این سخنان، به این معنا است که یادگیری و خلاقیت، دارای یک رابطه دوطرفه و کاملاً پیچیده بوده که با توجه اثرگذاری بسیار زیاد هر یک از این دو پدیده، در عملکرد فردی و گروهی، ایجاد یک چهارچوب نظاممند و بهینه برای تعامل بین آنها، ضروری به نظر میرسد. این امر، بهویژه در استارتآپها و کسبوکارهای مبتنی بر دانش و فناوریهای پیشرفته که به نوآوری و خلاقیت نیاز مبرم داشته و یادگیری اثربخش نیز از الزامات موفقیت در آنها محسوب میشود، بسیار مهمتر خواهد بود.
اشتباهات رایج در مورد خلاقیت
مهمترین اشتباه رایج در بین عموم مردم، این است که خلاقیت را یک استعداد طبیعی و ذاتی میدانند که آن را به هیچ عنوان نمیتوان آموزش داد. این در حالی است که مطالعات متعدد، نشان داده است که مهارت تفکر خلاق را با انتخاب ورودیهای مناسب، میتوان بهبود بخشید. به عبارت دیگر، خلاقیت مهارتی است که بهصورت اکتسابی نیز میتواند ارتقاء یابد.
از دیگر اشتباهات رایج، محدود نمودن انواع خلاقیت است. بسیاری از افراد، تصور مینمایند که خلاقیت به معنای یک ایده بر هم زننده نظم فعلی است که موجب تغییرات بسیار عظیم خواهد شد. این مفهوم در ادبیات نوآوری و فناوری، تحت عنوان «نوآوریهای رادیکال» و یا «فناوریهای برافکن» شناخته میشود. باید گفت که این تصور کاملاً اشتباه است و خلاقیت میتواند در مهارت چگونه فکر کردن تجلی یابد. تفکر خلاق، بنیان و شالوده اصلی افراد نوآور است که به تولید پیوسته و مداوم ایدههای جدید، منجر خواهد شد.
تصور اشتباه دیگری که بسیاری بر آن اصرار دارند، عدم نیاز به تسلط بر دانش پیشین در فرآیند خلاقیت است. بسیاری از محققین، بر این نکته اتفاق نظر دارند که داشتن حداقلی از دانش و مهارت در آن زمینه که قرار است فرآیند خلاقیت و نوآوری رخ دهد (برای مثال، ایده پردازی خلاقانه در یک رشته فنی)، ضروری است.
در کنار موارد مذکور، برخی دیگر از اشتباهات کوچک نیز در مورد خلاقیت وجود دارد که از آن جمله، میتوان به «تفریح و سرگرمی دانستن خلاقیت» اشاره نمود. خلاقیت به معنای تلاش و ممارست بسیار بوده و کاری همراه با زحمت زیاد است که میتواند به ارزشافزوده قابل توجه منجر شود. پس نگریستن به آن، بهعنوان نوعی سرگرمی جذاب و عدم تلاش برای آن، نمیتواند نتیجه درخوری به همراه داشته باشد.
پرورش تفکر خلاق با استفاده از سؤالات
روش بکار گرفته شده توسط سقراط، یکی از بهترین مثالها، برای استفاده از تکنیک سؤال پرسیدن در جهت کشف ایدهها و فهم بهتر مباحث است. وی با طرح پرسشهای ظریف و ماهرانه، سعی داشت تا خلاقیت موجود در افراد را تحریک نموده و از آن، در فرآیند یادگیری مؤثر استفاده نماید. امروزه این تکنیک را «Socratic Questioning» یا طرح سؤال سقراط مینامند.
برای آموزش چگونه فکر کردن (با تأکید بر خلاقیت)، میتوان از راهکارهای زیر استفاده نمود:
- ایجاد کنجکاوی پیرامون یک موضوع خاص؛
- دعوت به مشارکت کلیه افراد در مباحث و گفتگوها؛
- تحریک یادگیرندگان به «تفکر عمیق» در مورد موضوع؛
- مشخص نمودن یک هدف یا برنامه مشخص و شفاف؛
- طرح جوانب و ابعاد مختلف موضوع و بررسی دیدگاهها؛
- الهام بخشیدن به افراد از طریق افکار احتمالی.
یکی از مواردی که در آموزش تفکر خلاق و بهویژه تکنیک سؤال پرسیدن میتواند مورد استفاده قرار گیرد، تفکر احتمالی «Possibility Thinking» است. افراد را طوری با طرح سؤال به سمت کشف ایدهها و استفاده از تخیل سوق دهید که برای هر پرسش، مجموعهای از پاسخها از سوی آنها ارائه شود. در این فضا، هر فرد احساس مینماید که منحصربهفرد بوده و همین عامل، موجب میشود تا استقبال از فرآیند تفکر خلاق، بیشتر شده و مشارکت بهصورت واقعی شکل گیرد.
یکی از طرحهای بسیار جالب برای پرورش خلاقیت و آموزش تفکر خلاق، از سوی دانشگاه هاروارد و تحت عنوان «Harvard Project Zero» ارائه شده است. این پروژه که بر رویههای ذهنی کارآ تأکید دارد، از سه فاز اصلی «مشاهده»، «تعجب» و «اتصال» تشکیل میشود. در فاز اول، سعی شده تا یک عکس یا شیء مرتبط با یک مکان مشخص و یا یک اثر هنری به افراد نشان داده شود. پس از آن، فرآیند طرح سؤال آغاز میشود: «چرا؟ ... چه میشود اگر؟ ... تعجب میکنم اگر؟ ... اگر میخواهی متفاوت باشی؟ ... اگر ما بدانیم؟ ... اگر بتوانم از صاحب اثر بپرسم؟ ...»
پاسخ به این پرسشها، نوعی تحریک و تعجب ذهنی را پدید آورده و فرد برای خلق ایدههای جدید، کاملاً آماده میشود. حالا زمان آغاز فاز نهایی است. کارهای هنری فوق را با دیگران مقایسه نموده و شباهتها و تفاوتهای آنها را به بحث بگذارید. چه چیزهایی میتواند در آنها تغییر نموده و یا بهبود یابند. پاسخ به این پرسشها، نوعی اتصال و همذاتپنداری بین فرد و اثر مورد بررسی ایجاد نموده که موجب پرورش تفکر خلاق و تولید ایدههای جدید خواهد شد. بدیهی است، این طرح میتواند در حوزههای مختلف، اعم از یک مشکل اجتماعی، یک محصول فناورانه و یا یک مفهوم صنعتی اجرا شود و لزوماً منحصر به آثار هنری و موارد مشابه نیست.
علم و رابطه آن با خلاقیت
برخی تصور میکنند که علم، تنها بخشی از یک بدنه دانشی است که میتوان آن را درک نموده و یاد گرفت. این در حالی است که در مقیاس کلانتر، علم نمایانگر روشی بسیار قدرتمند، برای حل مسائل از طریق ترکیب برخی اجزا بهصورت خلاقانه و ابتکاری نیز میباشد. برای رسیدن به یک ایده نوین و جالبتوجه، بایستی یک سلسله از فرآیندها را از مجموعهای از دانش موجود بکار گرفت که به ترتیب عبارتند از:
- کنجکاوی مبتنی بر دانش موجود؛
- فرموله کردن فرضیههای علمی؛
- مشاهدات سیستماتیک؛
- اندازهگیری و آزمایش.
لازم به ذکر است که علاوه بر علم، از هنر نیز میتوان در راستای پرورش خلاقیت و تفکر خلاق استفاده نمود که بیشتر مبتنی بر نوعی مهارت خود انگیزشی برای بهبود خلق ایده در افراد است. به عبارت دیگر، فرد طی یک فرآیند یادگیری، مشاهده و آزمایش که همراه با نوعی تخیل و الهام است، ایدههای جدید برای آفرینش یک اثر هنری جدید، اعم از موسیقی، طراحی جالب و یا یک نقاشی منحصربهفرد، خلق مینماید.
نقشه ذهنی؛ راهکاری مؤثر برای تفکر خلاق
نقشههای ذهنی «Mind Maps»، یکی از پرکاربردترین روشهای یادگیری حال حاضر در جهان بوده که تحت عنوان نقشههای مفهومی «Concept Maps» و یا دیاگرامهای عنکبوتی «Spider Diagrams» نیز نامیده میشود. اصل و اساس این تکنیک مشهور که در اواخر دهه 1970 میلادی از سوی «تونی بوزان» و در کتاب «The Mind Map Book» معرفی شده است، مبتنی بر بهکارگیری کلمات کلیدی، رنگ، تصاویر، شماره، حروف، ریتم و هر آن چیزی است که میتواند یک ساختار اطلاعاتی، از مفاهیم کلیدی موجود در ذهن را پدید آورد.
نقشههای ذهنی را میتوان یک ابزار قدرتمند و انعطافپذیر، برای تفکر خلاق و پروش آن دانست. برای اینکه بدانیم این مفهوم، دقیقاً چیست و چگونه به اجرا در میآید، بهتر است در ابتدا با چند مثال شروع کنیم. تصور نمایید که میخواهید مطلبی را خلاصهنویسی نموده و به خاطر بسپارید. ایدهای به ذهنتان خطور مینماید و میخواهید آن را ثبت و پس از بررسی، بسط و توسعه دهید. مجموعهای از اطلاعات موجود در ذهن خود را منظم نموده و در یک ساختار جدید، طبقهبندی کنید. در تمامی این موارد، یادداشتبرداری بهعنوان یک روش سنتی به ذهن خطور میکند. نقشه ذهنی، نوعی راهکار جایگزین برای یادداشتبرداریهای قدیمی است که طی یک فرآیند ترسیمی، میتواند ما را در رسیدن به نوعی تفکر خلاق کمک نماید.
تونی بوزان، سبک یادداشتبرداری و یادگیری انسانها را «خطی» میداند و معتقد است که سبک «شعاعی»، میتواند چگونگی تفکر و استفاده از دادههای ذهنی را دچار تغییر و تحول جدی نماید. نقشه ذهنی، صرفاً یک تغییر بصری نیست، بلکه شکل متفاوتی از درک مفاهیم است. ترسیم شعاعی دیاگرامها و فکر کردن به این شیوه، شکل متفاوتی از یادگیری و تحلیل را ایجاد مینماید که خلاقیت و نوآوری، نمود بسیار پررنگی در آن خواهد داشت.
باید توجه داشت که در حالت کلی، نقشههای مفهومی با نقشههای ذهنی متفاوت هستند. ویژگی کلیدی در نقشههای ذهنی، ساختار شعاعی است که بر مبنای آن، شما یک موضوع کلیدی را از جنبههای مختلف ثبت و ارزیابی مینمایید. حال اگر ساختار شعاعی رعایت نشده و تعدادی مفهوم مرتبط با یکدیگر (بدون تأکید بر یک مفهوم اصلی) ترسیم شوند، عملاً یک نقشه مفهومی شکل میگیرد. برخی نقشههای ذهنی، بسته به محتوای خود، میتوانند نوعی نقشه مفهومی هم بهحساب آیند، اما در حالت کلی، نقشه مفهومی دارای ساختاری پیچیدهتر از یک نقشه ذهنی است.
با توجه به کاربرد بسیار زیاد نقشههای ذهنی، نرمافزارها و اپلیکیشنهای متعددی برای ترسیم آنها توسعه یافته و به بازار عرضه شدهاند که از مهمترین آنها میتوان به «Mindjet MindManager»، «Concept Draw» و «Mind Mapper» اشاره نمود.
تکنیک «CATWOE»؛ راهی برای بروز خلاقیت
یکی از ابزارهای تعریف مسئله و پیادهسازی راهکار، تکنیک «CATWOE» است. این تکنیک، مخفف عبارات مشتریان «Customers»، بازیگران «Actors»، فرآیند تبدیل «Transformation Process»، دیدگاه جهانی «Weltanschauung» یا «World View»، مالک «Owner» و محدودیتهای محیطی «Environmental Constrains» است و عموماً برای تحریک تفکر خلاق و پیادهسازی ایدههای نوآورانه، مورد استفاده قرار میگیرد.
این ابزار، نوعی چکلیست ساده از مهمترین مواردی است که برای ایدهپردازی خلاق و یافتن راهکار عملی برای حل یک مسئله مشخص، اثرگذار هستند. در ادامه، با برخی از مهمترین سؤالات مرتبط با این چکلیست، آشنا خواهیم شد.
الف) مشتریان:
مشتریان، ذینفعانی هستند که کاربر سیستم یا فرآیند مرتبط با مسئله هستند؛ هرگونه تغییر در سیستم یا فرآیندهای تأثیر گرفته و ایدههای جدید خلقشده، میتواند مزایایی برای آنها به همراه داشته باشد. اولین گام در آنالیز «CATWOE»، شناسایی این مشتریان و درک مطلوب از چگونگی تأثیر فرآیندها یا سیستم بر روی آنها است. پرسشهای کلیدی برای دستیابی به این شناخت، عبارتند از:
- دریافتکننده خدمت نهایی و فرد یا افرادی که حل مسئله بر آنها تأثیر میگذارد، چه کسانی هستند؟
- آنها چه مشکلات بالقوهای دارند؟
- واکنش آنها در برابر ایده جدید چیست؟
- برندگان و بازندگان نهایی چه کسانی هستند؟
ب) بازیگران:
منظور از بازیگران، افرادی هستند که به نحوی در اجرا و پیادهسازی تغییرات سیستمی دخیل میشوند. از مهمترین سؤالات پیرامون بازیگران، میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
- بازیگران اصلی چه کسانی هستند؟
- این ایده، چه تأثیری بر آنها دارد؟
- واکنش آنها چه خواهد بود؟
ج) فرآیند تبدیل:
آنالیز «CATWOE»، بر تغییرات سیستمی و فرآیندی ناشی از خلق و پیادهسازی ایده متمرکز است. بر این اساس، شناسایی فهرست ورودیها و ماهیت آنها و نیز فرآیند تبدیل به خروجی، میبایست مورد بررسی و تجزیهوتحلیل قرار گیرد. پرسشهای مفید در این حوزه، عبارتند از:
- فرآیند تبدیل ورودی به خروجی نهایی چگونه است؟
- چه نوع ورودی مورد نیاز بوده و چگونه میتوان آنها را تأمین نمود؟
- خروجی شامل چه چیزهایی است و در کجا مصرف میشود؟
- مجموعه مراحل و فرآیندهای لازم برای تبدیل ورودی به خروجی کدامند و نحوه ارتباط آنها با یکدیگر به چه صورت است؟
د) دیدگاه جهانی:
این شاخص، بر یک تصویر بزرگ از تأثیرات جهانی تغییر سیستمی یا فرآیندی انجامگرفته متمرکز بوده و در آن، تمامی اثرات مثبت و منفی لحاظ میشود. تقریباً میتوان گفت که این گام، مهمترین مرحله از آنالیز «CATWOE» به شمار میآید که موجب شفافسازی، پیرامون تفاوتهای کلیدی بین رویکردهای مختلف ذینفعان در مورد مسئله مطرحشده است. پرسشهایی که میبایست در این گام مورد توجه قرار گیرد، عبارتند از:
- بزرگترین تصویر از چشمانداز مسئله در آینده چیست؟
- راهکارها و ایدههای خلقشده برای حل چه مسئله کلیدی توسعه یافتهاند؟
- بزرگترین اثرات هر یک از ایدههای پیشنهادی چیست؟
ه) مالک:
منظور از مالک، تصمیمگیرانی هستند که دارای اختیارات برای متوقف نمودن پروژه و یا اتخاذ سیاستهای جدید برای ادامه مسیر میباشند. از جمله پرسشهای مهم در این زمینه، موارد زیر خواهند بود:
- مالک اصلی فرآیند فعلی که ایده جدید ممکن است آن را با تغییر مواجه نماید، کیست؟
- آیا مالک از فرآیندهای پیشنهادی شما پشتیبانی مینماید و یا ممکن است به دلایل مختلف، شما را متوقف نماید؟
- عوامل بالقوه که میتواند مالک را همراه و یاور ایده جدید نماید، کدام است؟
و) محدودیتهای محیطی:
محدودیتهای محیطی، میتوانند بر موفقیت نهایی راهکار پیشنهادی اثرگذار باشند. بر این اساس، باید تمامی محدودیتهای بیرونی که به نحوی با مسئله و ایدههای خلقشده برای حل آن مرتبط هستند را شناسایی نموده و آنها را بهخوبی تجزیهوتحلیل کنیم. پرسشهای مهم به شرح زیر هستند:
- بزرگترین محدودیتهای محیطی مرتبط با مسئله و ایده خلقشده کدام است؟
- مجموعه قوانین و مقررات، محدودیتهای اخلاقی و اجتماعی، محدودیتهای مالی و نیز محدودیت در منابع لازم برای پیادهسازی ایده کدمند؟
- این محدودیتها، چه تأثیری بر فرآیند توسعه و پیادهسازی ایده داشته و تا چه حد میتوانند آن را متوقف نمایند؟
- چگونه میتوان این محدودیتها را رفع نمود؟
مرجع: «Innovation and Creativity»
هنوز نظری وارد نشده است!
نظر خود را ارسال نمایید
پست الکترونیکی شما انتشار پیدا نمی کند.