موفقیت در کسبوکارهای مبتنی بر ایدههای دانشگاهی
مقدمه
در سالهای اخیر، در میان صاحبنظران و محققین، پیوسته از «دانشگاه نسل سوم» سخن به ميان میآید؛ دانشگاهي كه علاوه بر وظایف ذاتی خود، یعنی آموزش و پژوهش (توسعه صرف دانش از طریق تحقیقات علمی)، وارد فعاليتهاي كارآفرينانه نیز ميگردد. این امر، ناشی از تغییر و تحولات عمده در محیط کسبوکار بوده که با افزایش نقش دانش و فناوری، در ابعاد مختلف زندگی بشری تشدید شده و کارکردهای دانشگاه را به سمتوسوی مشارکت در رشد و توسعه اقتصادی جوامع سوق داده است. تجاریسازی دانش توسعه یافته در دانشگاهها، متمرکز بر چهار فعالیت شاخص، از جمله «ثبت و حفاظت از داراییهای فکری»، «انجام تحقیقات مشترک و قراردادی با صنعت»، «انتقال داراییهای فکری و یا واگذاری مجوزهای بهرهبرداری از آن» و «تشکیل شرکتهای انشعابی دانشگاهی» است که در این نوشتار بر دسته چهارم متمرکز خواهیم بود.
تجاریسازی کارآ و اثربخش یافتههای پژوهشی دانشگاهی، به عوامل و شاخصهای گوناگونی وابسته است که یکی از مهمترین آنها، چگونگی تعریف ایده کسبوکار است. از ديدگاه پژوهشگران، در عصر حاضر، شناسايي، ايجاد و تجاريسازي داراييهاي فكري، به اهداف نهادي بسياري از دانشگاههای معتبر در سطح جهان بدل گردیده است. محققان، تعاريف گوناگوني از كارآفريني دانشگاهي ارائه نمودهاند كه هر يك از آنها، به جنبههايي از اين پديده، اشاره دارد. برخي از پژوهشگران، در تعريف كارآفريني دانشگاهي، خارج از وظايف عادي آموزشي و پژوهشي، به كليه فعاليتهاي تجاريسازي اشاره نمودهاند؛ در حالي كه برخي ديگر، بر فعاليتهاي نوظهور دانشگاهها، بهویژه ايجاد شركتهاي زايشي، تأكيد بيشتري دارند. در این مطالعه، سعی شده تا با تمرکز بر موضوع ایدهپروری، به تحلیل دقیق فرآیند «ایده تا بازار» در استارتآپهای دانشگاهی پرداخته شود.
استارتآپهای دانشگاهی؛ راهی بهسوی تجاریسازی و کارآفرینی دانشگاهی
یکی از عوامل اثرگذار بر رشد و توسعه اقتصادی که از سوی بسیاری از محققین و صاحبنظران حوزه کارآفرینی و اقتصاد به رسمیت شناخته شده است، انتقال دانش فنی از محیطهای دانشگاهی به بازار بوده که میتوان آن را تجاریسازی یافتههای تحقیقاتی، عنوان نمود. این فرآیند، میتواند از نوآوریهای فناورانه پشتیبانی نموده و موجب ارتقاء نرخ نوآوری در جوامع گردد.
تجاریسازی نتایج پژوهشی در دانشگاهها، دارای مکانیسمهای متعددی است که یکی از آنها، راهاندازی شرکتی است که بهطور خاص، برای بهرهبرداری از دانش فنی توسعه یافته در دانشگاه، تأسیس میگردد. تعریف عمومی فوق از یک شرکت زایشی (اسپینآف)، شامل تجربیاتی است که در آن، مؤسسین دانشگاهی، یک شرکت را بر اساس یک فناوری تحت قرارداد دانشگاه (اخذ مجوز برای بهرهبرداری از فناوری پتنت شده) و یا مجموعهای از حوزههای دانشی و فناورانه بدون عقد قرارداد با دانشگاه، تأسیس مینمایند. همچنین، دانشگاه میتواند فناوری متعلق به خود را، در اختیار یک کارآفرین خارجی غیر وابسته (مؤسسین غیرآکادمیک) که یک شرکت جدید را راهاندازی مینمایند، قرار دهد. این نوشتار، بر رویکرد نخست بهعنوان کارآفرینی دانشگاهی متمرکز شده و سعی خواهد شد تا عوامل و فاکتورهای مؤثر بر آن تشریح شوند.
استارتآپهای دانشگاهی، یکی از مقولاتی است که در ادبیات حوزه کارآفرینی، بسیار بر آن تکیه شده است. با توجه به اینکه اکوسیستم استارتآپی، طیف وسیعی از بازیگران، شامل محیط صنعت، روابط بین مؤسسات تحقیقاتی، فرصتهای فناوری و بازار، شرکتهای صنعتی و ... را در بر میگیرد، اغلب مطالعات پیشین، بر سیاستگذاری علم و فناوری و چگونگی ترویج کارآفرینی دانشگاهی متمرکز شده است و به فرآیند راهاندازی استارتآپهای دانشگاهی و خلق ایده در آنها، با هدف تجاریسازی فناوریهای دانشگاهی، توجه جدی نشده است. این در حالی است که این فرآیند، میتواند یکی از مهمترین راهکارهای تجاریسازی فناوری و تقویت پارادایم «دانشگاه کارآفرین» به شمار رود که در نهایت، به ایجاد ارزشافزوده و خلق ثروت در این نهاد میانجامد. دو پرسش کلیدی که در این راستا میتواند مطرح شود، عبارتند از:
1. عوامل سازمانی اثرگذار بر فرآیند ایجاد یک سرمایهگذاری دانشگاهی جدید چیست؟
2. چگونه این عوامل سازمانی، بر موفقیت استارتآپهای دارای مخترع و کارآفرین دانشگاهی اثر میگذارد؟
با توجه به معیار مهم میزان موفقیت شرکتهای استارتآپی، دو نگاه متفاوت نسبت به خصوصیات و ویژگیهای ایده کسبوکار «BI» وجود دارد:
- «BI Articulation»: دقت به جزئیات در ایدهپروری و اطلاعرسانی در مورد مأموریت استارتآپ؛
- «BI Market Attractiveness»: ظرفیت ایده، برای ایجاد جذابیت در بازار هدف؛
به نظر میرسد که این شاخصههای پیشبینیکننده موفقیت، تحت تأثیر فاکتورهای سازمانی، شامل «تفسیر نقشها»، «ارتباطات و شبکهسازی»، «گرایش بازار گروه تحقیقات» و «تجارب مشترک پیشین» قرار دارد. به همین دلیل، میتوان با بررسی ارتباط بین آنها در برخی محیطهای دانشگاهی نمونه، میزان اثرگذاری را بهطور دقیق مورد بررسی قرار داد.
فاکتورهای سازمانی مؤثر در ایجاد استارتآپهای دانشگاهی
بنا بر آمار، در اغلب اختراعات علمی که از طریق اسپینآف تجاریسازی شده و در مراحل اولیه توسعه خود قرار دارند، نقش مخترعین در فرآیند تکمیل و توسعه آن، حتی پس از اعطای مجوز نیز بسیار کلیدی خواهد بود. مبادرت افراد دانشگاهی به یک اقدام پرریسک، همچون سرمایهگذاری و راهاندازی یک شرکت جدید برای توسعه و تجاریسازی یک فناوری اولیه، فرآیندی بوده است که میبایست آن را به دو فاز «اختراع» و «بهرهبرداری تجاری» تقسیم نمود. «کام و نوریچ» معتقدند که در این فرآیند، یک ایده و مفهوم اولیه کسبوکار، به یک محصول یا خدمت آماده برای عرضه به بازار تبدیل میشود و در عین حال، گروهی اجتماعی اولیه و غیررسمی نیز به یک تیم کارآفرین رسمی، تغییر هویت میدهد.
اگر مدل تشریح شده از سوی کام و نوریچ را بپذیریم، همانگونه که روند توسعه فناوری، به بهرهبرداری از آن منجر میشود، بازیگران دخیل در این فرآیند نیز، ممکن است تغییر یابند. این مجموعه از بازیگران را، میتوان به دو گروه تحقیقاتی اولیه و بنیانگذاران شرکت تقسیم نمود که هر یک از این گروهها، دارای مشخصههای سازمانی متفاوتی خواهند بود. گروه اول، بهطور عمده بر خلق ایده و انجام فعالیتهای تحقیق و توسعه برای ایجاد یک فناوری جدید مبتنی بر آن، متمرکز بوده و تمامی فعالیتهای آنها، تا پیش از راهاندازی استارتآپ، به پایان خواهد رسید. گروه دوم را میتوان، تیم کارآفرینی دانست که مسئولیت تبدیل فناوری به محصول و تجاریسازی را بر عهده خواهند داشت و لزوماً متشکل از تمامی افراد گروه پیشین نخواهند بود. بخشی از اعضای گروه اول (حداقل یک نفر)، وارد حوزه تبدیل ایده کسبوکار به محصول قابلعرضه به بازار شده و سایر شرکا، عموماً غیردانشگاهی هستند. این مدل را میتوان یک مدل موفق از تجاریسازی ایدههای مبتنی بر یافتههای تحقیقاتی دانست که در عین همراهی مخترع یا محققین اصلی در فرآیند تجاریسازی محصول، از متخصصین غیردانشگاهی نیز بهره میبرد. بدیهی است که تأکید اشتباه بر حفظ یک تیم تماماً دانشگاهی، میتواند به شکست پروژه بینجامد و البته از سوی دیگر، واگذاری فناوری اولیه به یک تیم کاملاً غیردانشگاهی و عدم همراهی محققین و مخترعین اولیه نیز، مشکلاتی را در بر خواهد داشت. مدل معرفی شده، میتواند هر دو چالش یادشده را، به خوبی مرتفع سازد.
با توجه به اهمیت فرآیند تجاریسازی و نقش مجموعهای از عوامل در این فرآیند، در این تحقیق سعی شده است تا بر افراد دانشگاهی فعال در فاز بنیانگذاری شرکت استارتآپی متمرکز شود. بر این اساس، فاکتورهای سازمانی که میتواند بر این بنیانگذاران و فعالیتهای کارآفرینانه آنها اثرگذار باشد، به شرح زیر خواهد بود:
الف) تعهد به نوآوری: نوآوری، مستلزم انرژی و شور و شوق قابل توجه، برای غلبه بر موانع اولیهای است که ممکن است در سازمانها و شرکتها رخ دهد. ایدههای خلق شده در فاز اولیه، صرفاً از منظر فناورانه مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفته و یک فناوری اولیه، در دسترس خواهد بود. این ایده کسبوکار، در فاز کارآفرینی و پس از راهاندازی استارتآپ، با چالشهای گوناگونی مواجه میشود و رسیدن به یک محصول قابل عرضه به بازار، مستلزم مواجهه با این چالشها و پا پس نکشیدن از فعالیت است. در نتیجه، تعهد قوی به نوآوری، یکی از مهمترین عوامل و فاکتورهای سازمانی است که بهویژه بنیانگذاران دانشگاهی به آن نیاز خواهند داشت.
ب) افراد کلیدی: چندین نقش کلیدی در مدیریت پیچیدگیهای خلق یک فناوری جدید مؤثر هستند که برای موفقیت در تجاریسازی یک ایده نو، باید شناخت مناسبی از آنها وجود داشته باشد. پنج نقش محوری در این زمینه، عبارتند از «خالق ایده»، «کارآفرین داخلی»، «رهبر پروژه»، «دروازهبان فناوری» و «حامی پروژه».
- خالق ایده «Idea Generator»، همان مخترع و ابداعکننده مفهوم اولیه کسبوکار است. این نقش، در موفقیت نهایی کسبوکار جدید بسیار مهم بوده و حتماً باید در فاز بهرهبرداری (پس از راهاندازی استارتآپ) نیز در تیم حضور داشته باشد.
- کارآفرین داخلی «Internal Entrepreneur»، بخشی از فرآیند کارآفرینی است. وی یک فرد کارآفرین بوده که مسئولیت تبدیل ایده به محصول نهایی سودآور از طریق ریسکپذیری و نوآوری را بر عهده میگیرد. تا حدی میتوان این نقش را، به نقش رهبری نوآوری نزدیک دانست.
- رهبر پروژه «Leader of Project»، صرفاً یک مدیرعامل استارتآپ نیست. وی رهبری یک فرآیند نوآورانه که توسط تیمی از افراد مختلف انجام میگیرد را بر عهده داشته و سعی در جاریسازی فرهنگ نوآوری در تیم خود خواهد داشت.
- دروازهبان فناوری «Technological Gatekeeper»، یک فرد کلیدی در فرآیندهای ارتباطی نوآوری است که دانشمندان و مهندسین بخش تحقیق و توسعه صنعتی را به صورت غیررسمی با اطلاعات حاصل از منابع خارجی مرتبط میسازد.
- حامی پروژه «Project Sponsor» که عملاً نقش سرمایهگذار را در پروژه توسعه ایده و تجاریسازی محصول نهایی بر عهده خواهد داشت.
موفقیت در فرآیند نوآوری، کاملاً وابسته به وجود پنج نقش فوق در تیم نوآوری است که در فناوریهای دانشگاهی، با مسائل متفاوتی همراه است. یک تیم کارآفرین دانشگاهی، باید بداند که تمامی این پنج نقش، در موفقیت پروژه مهم بوده و لزوماً در تیم فعلی، تمامی آنها وجود ندارد؛ بنابراین، پرورش مهارتهای لازم برای تصدی این نقشهای پنجگانه و جذب نفراتی برای انجام برخی از آنها، میتواند احتمال موفقیت در تجاریسازی ایده را به شکل قابل توجهی افزایش دهد.
ج) ارتباطات گسترده و شبکه روابط خارجی: تعریف برخی مکانیسمهای توسعهای، با هدف بهبود تعاملات با بازیگران بیرونی، یکی از موارد دیگری است که برای موفقیت نوآوری لازم خواهد بود. خلق ایده و توسعه آن و در نهایت، عرضه موفق آن به بازار، نیازمند مجموعه وسیع و پیچیدهای از دانش و مهارت است که بایستی در سرتاسر سازمان گسترده شود و در این میان، بخشی از آن نیز، میبایست از طریق روابط بیرونی به دست آید. با توجه به ضعف محیطهای دانشگاهی در کارآفرینی و تجاریسازی و عدم وجود برخی مهارتهای مرتبط، استارتآپهای دانشگاهی میبایست شبکه گستردهای از ارتباطات با بازیگران خارجی را در دستور کار خود قرار دهند و به موازات آن، روابط درون دانشگاهی خود را نیز تقویت نمایند. یک مهارت بسیار کلیدی که بسیاری از استارتآپهای دانشگاهی از نبود آن رنج میبرند، صلاحیتهای مدیریتی است که به توانایی و قابلیتهای کارآفرینان در پیادهسازی و اجرای کسبوکار اشاره دارد. این مهارت، میتواند از طریق تعامل با کارآفرینان موفق و یا سازمانهای دارای قابلیت مدیریت کسبوکار، به دست آید. لازم به تأکید است که این امر، برای دانش فنی نیز با احتمال کمتری صادق خواهد بود. یکی از ویژگیهای استارتآپهای دانشگاهی، حضور در مراحل آغازین دوره عمر و نیاز به منابع علمی و فنی، جهت تکمیل و بهبود فناوری است. تمامی این موارد، نشان میدهد که یک استارتآپ دانشگاهی، به مجموعه گستردهای از ارتباطات داخلی و خارجی نیازمند است که با تعامل و شبکهسازی دقیق میتواند رفع شود.
د) تمرکز بازار / نگرش بیرونی: یکی از خصوصیات و ویژگیهای سازمانی شرکتهای نوآور موفق، این است که در برابر محرکهای جدید بیرونی، یک جهتگیری کاملاً باز انتخاب مینمایند. به عبارت دیگر، تمرکز بر بازار، موجب میشود تا فناوری یا دانش فنی، بر مبنای تقاضا و نیاز بازار توسعه یافته و پتانسیل تجاریسازی در آن وجود داشته باشد. این عامل، برای بنیانگذاران دانشگاهی نیز از اهمیت فراوانی برخوردار است؛ بهویژه اینکه بنیانگذاران دانشگاهی در یک محیط آکادمیک و مبتنی بر تحقیق و پژوهش قرار داشته و اصولاً به بازار و نیاز مشتری، توجه چندانی ندارند. در واقع، میتوان محققین دانشگاهی را افرادی دانست که در فضایی انتزاعی و به دور از جهان واقعی، به توسعه دانش مشغول هستند که البته این امر، ذاتاً چیز بدی نیست. مشکل موقعی پدید میآید که این افراد، وارد فرایند تجاریسازی دانش یا فناوری و به عبارتی، فاز کارآفرینانه میشوند. بر عهده گرفتن این نقش، به معنای الزاماتی همچون توجه به گرایشهای بازار و پتانسیل تجاریسازی برای فناوری است. در غیر این صورت، نمیتوان در پیشبرد کسبوکار راهاندازی شده، موفق بود. در مجموع، برای درک بهتر از کاربردهای بالقوه فناوری، وجود یک دیدگاه و نگرش بیرونی و ارتباط با بازار و دنیای واقعی، بسیار ضروری است.
ایده کسبوکار و موفقیت استارتآپها
یک نکته بسیار مهم در پیشبینی احتمال موفقیت یک شرکت استارتآپی، این است که از شاخصهای سنتی، همچون رشد گردش مالی، سهم بازار، بازده سرمایهگذاری و ... نمیتوان برای این هدف استفاده نمود. این شاخصها که پیش از این، برای برآورد میزان موفقیت و دستیابی شرکتهای بزرگ و کوچک به اهداف تعیین شده مورد استفاده بودهاند، در دنیای کنونی که فضای رقابتی بسیار شدیدتر بوده و فناوری نیز به یکی از ارکان اصلی رقابت میان شرکتها بدل شده است، کارایی گذشته را نخواهد داشت. در مقابل، ارزیابی ایده کسبوکارهای فناورانه جدید، شامل شاخصها و فاکتورهایی کاملاً جدید است. امروزه، سرمایهگذاران برای ارزیابی ایدههای متقاضیان جذب سرمایه، از شاخصهایی مانند ویژگیهای بازار فناوری یا محصول، محیط خارجی کسبوکار، فناوریهای کلیدی و تیم بنیانگذار استارتآپ استفاده مینمایند.
«ایده کسبوکار»، این ویژگیها را به طور کامل بیان مینماید. در واقع، با ایده کسبوکار، میتوان به مجموعهای از محصولات، خدمات، دانش و شایستگیهای محوری استارتآپ، بازار هدف و فناوریهایی که برای اجرای ایده مورد نیاز خواهد بود، دست یافت. بهنوعی، میتوان یک ایده کسبوکار را، سیستمی متشکل از مجموعهای از عناصر پیچیده دانست که معرف یک فرصت ارزشمند در بازار و نحوه رسیدن به موفقیت و خلق ارزشافزوده از طریق بهکارگیری فناوری یا مجموعهای از فرآیندهای ابتکاری است. بر همین اساس، از ایده کسبوکار میتوان، بهعنوان یک پدیده مشخصکننده احتمال موفقیت استفاده نمود.
همانگونه که در سطور پیشین اشاره شد، دو ویژگی ایده کسبوکار که میتواند بهعنوان پیشبینی کننده موفقیت کسبوکار مورد استفاده قرار گیرد، «جزئیات و تفسیر ایده» و «جذابیت بازار» است. جذابیت بازار، به ظرفیت ایده کسبوکار در ایجاد جذابیت برای مشتریان بالقوه اشاره دارد، چرا که به نظر میرسد، الزامات مرتبط با یک تقاضای موجود در بازار را برآورده مینماید و یا اینکه بیانگر پتانسیل ایجاد یک تقاضای جدید است. این ویژگی، از مهمترین مواردی است که صندوقهای سرمایهگذاری در رد یا پذیرش یک ایده کسبوکار، مورد استفاده قرار میدهند. بر این اساس، میزان پذیرش بازار محصول یا خدمت جدید، ظرفیت کسبوکار برای ایجاد یک بازار جدید یا تحریک یک بازار موجود و نیز هدف قرار دادن بازارهای با نرخ رشد قابلتوجه، از شاخصهای کلیدی مدنظر سرمایهگذاران محسوب میشود.
همچنین، درجه جزئیات ایده و چگونگی اشاره آن به مأموریت و اهداف، از مواردی است که میتواند پیشبینی دقیقی از احتمال موفقیت کسبوکار فراهم آورد. بسیاری از مطالعات انجامگرفته در زمینه کارآفرینی و استارتآپهای مبتنی بر فناوری، بر این نکته تأکید دارند که مشخص بودن جزئیات کسبوکار جدید، بهطوری که یک فرآیند برنامهریزی دقیق، گسترده و واضح، از آن پشتیبانی نماید، تأثیر مثبتی بر موفقیت استارتآپها خواهد داشت. بهطور مشابه، عدم وجود برنامهریزی و یا ضعف در تعریف جزئیات، میتواند به شکست ایده بینجامد. یکی از مواردی که سرمایهگذاران به آن دقت ویژهای دارند، نحوه تعریف اهداف کسبوکار و چگونگی ارتباط ایده اولیه با این اهداف است. در واقع، عملکرد شرکت، در گرو داشتن درکی روشن از مأموریت و اهداف و چگونگی دستیابی به آنها است.
به نظر میرسد که هر دو ویژگی ایده کسبوکار، برای استارتآپهای دانشگاهی مهم باشد. این دسته از استارتآپها، تا حدی از منظر صلاحیتهای فنی اولیه، واجد شرایط بوده و میتوان گفت، سرمایهگذاران معمولاً نگرانی از روند فنی توسعه محصول نخواهند داشت. البته این امر، منوط به همراهی محقق یا مخترعین اولیه در تمامی مراحل توسعه و تجاریسازی محصول است. نگرانی بزرگ، پیرامون پتانسیل بازار، برآوردهای مالی و جذب سرمایه، چگونگی تعریف یک محصول با پتانسیل بازار مناسب و نیز نحوه بازاریابی و فروش آن است که ممکن است تیم بنیانگذار دانشگاهی، دقت لازم را در تعریف جزئیات آن نداشته باشد. بدیهی است که تعریف ایده کسبوکار، یک پایه اساسی است که موفقیت کسبوکار، بر مبنای آن شکل میگیرد و تمامی موارد مذکور، میبایست در آن لحاظ شده باشد.
تأثیر ویژگیهای سازمانی تیم بنیانگذار بر ایده کسبوکار
با توجه به ویژگیهای استارتآپهای دانشگاهی و بهطور خاص، بنیانگذاران آنها، که بهعنوان اعضای هیئتعلمی دانشگاهی، هم در خلق فناوری و هم در بهرهبرداری از آن دخیل هستند، ویژگیهای سازمانی این تیم آکادمیک (قبل و بعد از راهاندازی استارتآپ)، میتواند برای توسعه موفق ایدههای کسبوکار، بسیار حیاتی باشد. در میان این ویژگیها، جهتگیری بازار این گروه، بسیار کلیدی بوده و اهمیت بیشتری خواهد داشت. دلیل عمده این امر، اهمیت طرف تقاضا در بسیاری از فرآیندهای نوآورانه است که میتواند محرکها، فرصتهای فناورانه و ... را پیش روی استارتآپ قرار داده و بر ایده کسبوکار اثرگذار باشد. در نتیجه، داشتن درک مناسبی از نقش بازار و تأکید بر مواردی همچون رضایت کاربر نهایی، ارتباط با مشتریان کارآمد و مشارکت آنها در فرآیند توسعه فناوری یا محصول، میتواند معیاری کلیدی برای موفقیت یک نوآوری صنعتی محسوب شود.
علاوه بر این، حتی هنگامی که محرکهای اصلی برای راهاندازی یک کسبوکار مخاطرهآمیز، از بازار ناشی نمیشوند، در دسترس بودن دانش و فناوری با پتانسیل بالقوه و قوی بازار، بسیار ضروری است. پس در هر صورت، باید بر روی جذابیت بازار ایده کسبوکار و داشتن یک رویکرد مبتنی بر آن، دقت داشته باشیم. «تید»، بهعنوان یکی از متفکرین مشهور در حوزه نوآوری، فناوری و کارآفرینی، همواره بر این نکته تأکید داشته است که ایجاد یک دیدگاه برونگرایانه، از طریق تعامل با بازار، یکی از ویژگیهای کلیدی برای تیمهای کارآفرینی است که آنها را قادر به توسعه و بهروزرسانی سازمانهای نوآور مینماید.
اگر از این زاویه به تعاملات و ارتباطات استارتآپها بنگریم، میتوان چنین گفت که افزایش تعامل با عوامل خارجی، میتواند به بهبود درک نیازهای بازار کمک نموده و در نهایت، در جذابیت ایدههای کسبوکار منعکس خواهد شد. بسیاری از صاحبنظران، بر این نکته تأکید نمودهاند که ارتباطات وسیع با شرکا و حتی رقیبان بیرونی، میتواند بر جهتگیری بازار نیز اثرگذار باشد. این امر، بهویژه در فازهای اولیه فرآیند نوآوری که ایده کسبوکار اصلاح و تثبیت شده و فرآیند توسعه محصول بر مبنای آن آغاز میشود، از اهمیت بیشتری برخوردار است. مشارکت در توسعه دانش و فناوری، میتواند یک پیوند مستحکم با فضای بیرون را حاصل نموده و جهتگیری بازار را در میان بنیانگذاران دانشگاهی تقویت نماید. ارتباطات علمی با دیگر دانشگاهها و افزایش تعاملات، در این زمینه نیز راهگشا خواهد بود.
لازم به ذکر است که پویایی درونگروهی در استارتآپهای فناورانه، موجب میشود که ایده کسبوکار، بهعنوان یک خروجی از فرآیند تعاملات بین بازیگران مختلف، پدید آید. درجه تفسیر و ارائه جزئیات از ایده کسبوکار، میتواند تحت تأثیر مثبت ناهمگونی نقشهای درونگروهی و ویژگیهای شخصی تیم تحقیق و تیم بنیانگذار قرار گیرد که نشاندهنده اهمیت نقشهای کلیدی در توسعه موفق ایده و تجاریسازی آن است. میتوان چنین استدلال نمود که تنوع نقشها و تفاسیر متفاوت از آنها، بهعنوان یک ویژگی سازمانی از بنیانگذاران دانشگاهی، موجب تعریف بهتر ایدههای کسبوکار و روشن شدن نحوه ارتباط آنها با اهداف و مأموریت استارتآپ خواهد شد.
تجربه مشترک بنیانگذاران (در صورتی که پیش از آن با یکدیگر در پروژههای علمی و فنی همکاری داشتهاند)، میتواند یک عامل کلیدی دیگر برای اثرگذاری بر چگونگی تفسیر و ارائه جزئیات از ایده کسبوکار باشد. تعاملات فردی، بهطور ناخودآگاه منجر به پیشبینی متقابل افراد از سایر اعضای تیم شده و موجب نوعی اعتماد متقابل میشود. این افزایش اعتماد که در همکاری مؤثر سازمانی و ارتقاء عملکرد تیمی نمود مییابد، منجر به اتخاذ تصمیمات با کیفیت بالاتر، پیرامون ایده کسبوکار، اهداف و مأموریتهای آن و چگونگی ارتباط بین آنها خواهد شد. داشتن سابقه همکاری مشترک، بهویژه در فضای کنونی توسعه فناوری که نیازمند حرکت در یک فضا و شرایط پیچیده بینرشتهای است، اهمیت بیشتری یافته است.
مدل موفقیت استارتآپهای دانشگاهی بر مبنای ویژگیهای ایده کسبوکار
در این مطالعه، بررسی موارد مطرح شده در بالا و ارزیابی از روابط بین ویژگیهای سازمانی و میزان اثرگذاری آنها بر ایدههای کسبوکار و موفقیت آنها، از طریق مطالعه 42 استارتآپ دانشگاهی ایتالیایی انجام گرفته است. این شرکتها، عمدتاً نوعی اسپینآف از دانشگاههای مادر خود محسوب میشوند که با هدف تجاریسازی دانش توسعهیافته اولیه، راهاندازی شدهاند. بنا بر اطلاعات جمعآوری شده از طریق پرسشنامهها و نیز برخی مصاحبههای انجام گرفته، مدل موفقیت یک کسبوکار استارتآپی با منشأ دانشگاهی، دارای عوامل و فاکتورهای زیر خواهد بود:
1- جهتگیری بازار؛
2- تعداد و فرکانس ارتباطات با نهادها و منابع بیرونی؛
3- تفسیر نقشهای کلیدی؛
4- تجارب و همکاریهای مشترک بین اعضاء؛
5- تعداد شرکای دانشگاهی؛
6- تعداد شرکای غیردانشگاهی؛
7- فعالیتهای تحقیقاتی کاربردی؛
8- فضای رقابتی؛
9- آموزش و کسب مهارت؛
10- مکانیسمهای پشتیبان؛
11- تعهد به نوآوری.
جهتگیری بازار، یکی از عوامل اصلی اثرگذار بر جذابیت بازار ایدههای کسبوکار است که از طریق تعامل با سازمانها و نهادهای بیرونی، تقویت میشود. به همین دلیل، تعداد و فرکانس ارتباطات با فضای بیرونی، بهعنوان یکی از شاخصهای افزایش جذابیت بازار ایده کسبوکار به شمار میرود. از سوی دیگر، تفسیر نقشهای کلیدی و چندگانه در تیم کاری، میتواند به ارائه یک تصویر واضح از اهداف و مأموریت کسبوکار و جزئیات ایده اولیه کمک نماید که در این راستا، داشتن تجربه کاری مشترک پیشین بین اعضای تیم، بسیار مهم است. آموزش و مهارتآموزی تیم بنیانگذار و توجه به فضای رقابتی نیز، به تشریح بهتر جزئیات ایده کسبوکار کمک مینماید. شاخصهایی همچون تعداد اعضای دانشگاهی و غیردانشگاهی استارتآپ و فعالیتهای تحقیقاتی کاربردی توسط اعضای دانشگاهی، از مواردی است که بر هر دو ویژگی ایدههای کسبوکار، اثرگذار بوده و میتواند به بهبود آنها کمک نماید. تمامی این شاخصها، به دو ویژگی مذکور کمک نموده تا در نهایت، فرآیند توسعه و تجاریسازی فناوری از طریق راهاندازی یک شرکت استارتآپی، با موفقیت همراه گردد. مکانیسمهای پشتیبان فرآیند تجاریسازی که از انتقال فناوریهای دانشگاهی به صنعت و بازار حمایت مینماید نیز، از عوامل بسیار مهم در موفقیت استارتآپهای دانشگاهی به شمار میرود. مواردی همچون دفاتر انتقال فناوری، نهادهای دولتی حمایت از تجاریسازی یافتههای پژوهشی، روابط گسترده صنعتی و ... که همگی را میتوان در قالب مارپیچ سهگانه «دولت، صنعت و دانشگاه» تعریف نمود، سعی در توسعه پارادایم نوین «دانشگاه کارآفرین» بهعنوان ضلع سوم کارکردهای دانشگاهی در کنار آموزش و پژوهش دارند. از این منظر، بهکارگیری این مکانیسمهای حمایتی و کارکرد صحیح آنها، میتواند به توسعه هر چه بیشتر استارتآپهای دانشگاهی کمک نماید.
یکی از مهمترین پیامدهای مدیریتی و سیاستگذاری حاصل از بررسیهای انجامگرفته، لزوم بازبینی مستمر کارآفرینان در زمینه جهتگیری بازار و رصد روندهای کلیدی حاکم بر بازار است. برای این کار، میبایست تیم بنیانگذار، در پی تقویت ارتباطات خارجی خود با مجموعهای از تأمینکنندگان، رقبا و مشتریان باشند. این ارتباطات عمودی و افقی، موجب میشود که همواره کاربردهای بالقوهای که دارای ارزش تجاری هستند، بهعنوان یک فرصت بازار ارزشمند، پیش روی کارآفرینان قرار گرفته و ایدههای مناسب مبتنی بر نیاز بازار، خلق شوند. علاوه بر این، نگاه بیرونی بنیانگذاران دانشگاهی، موجب میشود تا صلاحیتهای مدیریتی که معمولاً این افراد فاقد آن هستند، در آنها پرورش یافته و بتوانند نقشهای خود را با موفقیت کامل به انجام برسانند.
نکته دیگری که باید به آن توجه نماییم، لزوم تنوع شخصیتی و مهارتی، در تیم تشکیل شده است. وجود تمایز در تیم کاری، موجب میشود تا تعاملات درونگروهی افزایش یافته و افراد با سادگی بیشتری بتوانند نقشهای پیچیده و مختلف را که ممکن است در طول زمان تغییر یابد، عهدهدار شوند. وجود تجربه مشترک بین اعضاء، میتواند احتمال اصطکاک و درگیری را کاهش داده و بر نگرش بنیانگذاران دانشگاهی نسبت به تجاریسازی یافتههای تحقیقاتی خود، اثرگذار باشد.
با توجه به نقش نهادهای حمایتی و مکانیسمهای پشتیبان، به نظر میرسد که نیاز به مطالعات بیشتری پیرامون عوامل محیطی، همچون رقابت و نیز سیاستهای دولتی و محلی و اثرات آنها بر موفقیت استارتآپهای دانشگاهی وجود دارد.
مرجع:
Academics' organizational characteristics and the generation of successful business ideas
هنوز نظری وارد نشده است!
نظر خود را ارسال نمایید
پست الکترونیکی شما انتشار پیدا نمی کند.