Warning: count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable in /home/nanomatch/domains/nanomatch.ir/public_html/content.php on line 45

Warning: count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable in /home/nanomatch/domains/nanomatch.ir/public_html/content.php on line 46

Warning: count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable in /home/nanomatch/domains/nanomatch.ir/public_html/content.php on line 47

Warning: count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable in /home/nanomatch/domains/nanomatch.ir/public_html/content.php on line 48
زبان بدن شما، فردی که هستید را شکل می‌دهد! | برنامه تجاری‌سازی فناوری نانو

آخرین مقالات

زبان بدن شما، فردی که هستید را شکل می‌دهد!

زبان بدن شما، فردی که هستید را شکل می‌دهد!

تأثیر زبان بدن ما بر دیگران

همین حالا یک بررسی دقیق از بدنتان داشته باشید. آیا در تلاشید تا خودتان را کوچک‌تر از چیزی که هستید نشان دهید، یا روی صندلیتان لم داده‌اید، قوز کرده‌اید، دست به سینه نشسته‌اید یا ....؟! به همین حالتی که در حال حاضر دارید توجه کنید و سعی کنید در پایان خواندن این مقاله آن را کمی دستکاری کنید. چون همین دستکاری اندک، می‌تواند به طور معناداری زندگی روزمره شما را تغییر دهد.

ما مجذوب زبان بدن هستیم و با علاقه زیادی، زبان بدن افراد دیگر را رصد نموده و از آن‌ها برداشت‌های متفاوتی داریم. برای مثال، همه ما با چنین مواردی روبرو شده‌ایم: یک تعامل ناجور، یک لبخند، یک نیم‌نگاه تحقیرآمیز، یک چشمک و یا حتی یک دست دادن گرم و محکم!

زبان بدن ما، یک رفتار یا ارتباط غیرکلامی است. هنگامی که به ارتباطات می‌اندیشیم، به واکنش متقابل هم فکر می‌کنیم. پس باید همیشه به این توجه داشته باشیم که زبان بدن ما در حال مخابره چه چیزی است؟ زبان بدن طرف مقابل در حال مخابره چه چیزی است؟ با توجه به اهمیت بسیار زیاد این موضوع، جامعه‌شناسان زمان زیادی را صرف بررسی تأثیرات زبان بدن بر داوری‌های مختلف افراد نموده‌اند. خواسته یا ناخواسته، ما در تعامل و رفتار با دیگران، داوری‌ها و نتیجه‌گیری‌های زیادی را از طریق زبان بدن آن‌ها نجام داده و یا از طریق زبان بدن خودمان به آن‌ها القا می‌کنیم. داوری‌هایی مانند این‌که چه کسی را استخدام کنیم، برای چه کسی ارتقای شغلی در نظر بگیریم و یا از چه کسی تقاضای یک ملاقات عاشقانه داشته باشیم.

پژوهش‌های زیادی در این خصوص انجام شده که همگی به خوبی تأثیر زبان بدن را نشان می‌دهند. برای مثال، در یک مطالعه در دانشگاه تافتس (Tufts University)، کلیپ‌ صامت 30 ثانیه‌ای از برخورد یک بیمار و پزشک برای افراد مختلف پخش شده و آن‌ها با تماشای واکنش متقابل بیمار- پزشک، پیش‌بینی می‌کنند که آیا در نهایت بیمار قصد شکایت از پزشک را دارد یا خیر؟ این مسئله، ارتباط زیادی به کارآمد بودن یا ناکارامدی پزشک ندارد، بلکه مربوط به این است که ما از پزشک خوشمان می‌آید یا نه؟! مطالعات دیگری در دانشگاه پرینستون نشان داد که قضاوت بر اساس چهره نامزدهای سیاسی، تنها در یک ثانیه می‌تواند ترکیب 70 درصد از سنای آمریکا و همچنین نتایج رقابت انتخاب فرماندار را پیش‌بینی کند.

بیایید سری به دنیای دیجیتال و ایموجی‌ها و شکلک‌های متداول بزنیم. این ایموجی‌ها می‌توانند منجر به برداشت غنی‌تر شما از گفتگو شوند و به همین دلیل است که استفاده نکردن از آن‌ها را عمدتاً ایده خوبی نمی‌دانیم. پس زمانی که به رفتارهای غیرکلامی می‌اندیشیم، به این فکر می‌کنیم که ما چطور دیگران را قضاوت می‌کنیم، آن‌ها چگونه ما را قضاوت می‌کنند و در نهایت برآیند این قضاوت‌ها چه خواهد چیست؟

 

تأثیر ذهن بر زبان بدن

بگذارید یک مثال ملموس داشته باشیم: حس قدرت. در قلمرو جانوران، عمدتاً از بزرگ‌تر نشان دادن، کشیدن خود و اشغال فضای بیشتر برای نشان دادن قدرت بالاتر استفاده می‌شود. بشر هم دقیقاً همین کار را می‌کند. هر دو دسته از دیرباز این کار را انجام می‌داده‌اند و تلاش داشته‌اند تا در لحظه احساس قدرت خود را نشان دهند.

یک نمونه جالب دیگر که می‌توان به آن اشاره کرد، حضور افراد دارای بینایی و همینطور افراد مادرزاد نابینا در یک مسابقه است. جالب اینجا است که حتی افراد مادرزاد نابینا هم پس از برنده شدن و گذشتن از خط پایان، دست خودشان را به صورت V بالا می‌برند، اصلاً مهم نیست که پیش از این چنین چیزی را ندیده‌اند، اما آن‌ها این کار را می‌کنند و دست‌ها را به نشانه پیروزی بالا می‌برند و چانه‌هایشان هم کمی متمایل به بالا می‌شود.

برعکس این قضیه هم کاملاً صادق است. وقتی در موقعیتی احساس ناتوانی داریم، در خودمان فرو می‌رویم و جمع می‌شویم. خودمان را کوچک می‌کنیم تا با نفر کناریمان برخورد نکنیم. بنابراین در این موقعیت هم دقیقاً بشر و حیوانات کار یکسانی را انجام می‌دهند. اگر کسی با ما از موضع قدرت صحبت کند، ما عمدتاً گرایش داریم که خودمان را کوچک کنیم. در واقع، ما از آن‌ها تقلید نمی‌کنیم، بلکه برعکس آن‌ها عمل می‌کنیم.

چنین رفتار‌هایی در کلاس‌های درسی هم زیاد قابل درک است، خصوصاً اگر کلاس درس مبتنی بر مشارکت جمعی بوده و نمرات افراد از این طریق ارائه شود. افرادی که آماده کلاس هستند و آمادگی مشارکت را دارند، از پیش از کلاس هم سعی می‌کنند فضا را از آن خودشان کنند، خودشان را پهن می‌کنند و لم می‌دهند و حس قدرت را می‌توان در تمام حرکات آن‌ها مشاهده کرد. برعکس، برخی دیگر چهره‌ها و بدن‌هایشان به خوبی نشان می‌دهد که آمادگی حضور در کلاس و مشارکت را ندارند، به آرامی روی صندلی‌هایشان می‌نشینند و خودشان را کوچک می‌کنند.

 

تأثیر زبان بدن ما بر خودمان

تا اینجای کار می‌دانیم که رفتار غیرکلامی ما تعیین می‌کند که دیگران چطور در مورد ما می‌اندیشند و چه احساسی نسبت به ما دارند. همچنین دریافتیم که ذهن ما چطور منجر به ایجاد تغییر در زبان بدن ما می‌شود. حالا یک پرسش بسیار مهم مطرح می‌شود و آن این است که آیا رفتارهای غیرکلامی ما بر اندیشه و احساس ما درباره خودمان هم اثر دارد؟

مدارکی وجود دارد که جواب سؤال مثبت است. برای مثال، ما وقتی خوشحال هستیم لبخند می‌زنیم. اما حتی وقتی هم به زور سعی در لبخند زدن داریم، به صورت ناخودآگاه حس خوشحالی به ما دست می‌دهد. همین حس در مورد قدرت هم وجود دارد. شما وقتی وانمود می‌کنید که قدرتمند هستید، کم‌کم احساس قدرت بیشتری خواهید داشت.

اجازه بدهید کمی علمی‌تر و با شواهد بیشتر صحبت کنیم و مسئله قدرت را به طور خاص بررسی کنیم. وقتی از اندیشه و احساسات حرف می‌زنیم، در واقع بحث در مورد چیزهایی مربوط به فیزیولوژی بوده که اندیشه‌ها و احساسات ما را می‌سازند. پس لازم است یک بررسی از هورمون‌ها داشته باشیم و در عین حال ببینیم که یک ذهن توانمند نسبت به یک ذهن ناتوان چطور به نظر می‌آید:

  • آدمهای قدرتمند، معمولاً جسورتر، مطمئنتر و خوشبینتر هستند. آنها در واقع باور دارند که حتی در بازیهای شانسی هم برنده می‌شوند. آنها گرایش دارند که بیشتر انتزاعی فکر کنند. آن‌ها بیشتر خطر می‌کنند. پس می‌توان گفت که تفاوت‌های زیادی بین افراد قدرتمند و ضعیف وجود دارد.
  • از نظر فیزیولوژیکی هم تفاوتهایی بین این افراد وجود دارد. تستسترون، هورمون تسلط و برتری است و کورتیزول هورمون استرس و تنش‌ است. شواهد نشان می‌دهد که نرهای قویهیکل در نخستیسانان، سطح بالایی از تسترون و سطح پایینی از کورتیزول داشته‌اند. رهبران تأثیرگذار و قدرتمند هم دارای میزان بالایی از تستسترون و میزان کمی کورتیزول هستند.

هنگامی که به قدرت اندیشیده می‌شود، عمده مردم فقط به تسترون فکر می‌کنند، چون مربوط به چیرگی و برتری است. اما در واقع معنای قدرت این است که شما چطور در برابر استرس‌ها واکنش نشان میدهید. آیا شما حاضر به پذیرش رهبر قدرتمندی هستید که برتری و سطح تستسترون بالایی داشته باشد، اما در برابر تنش انفعالی عمل کند؟ قطعاً جوابتان منفی خواهد بود. شما کسی را میخواهید که قدرتمند، جسور و مسلط باشد و در عین حال، در برابر تنش‌ها هم عملکرد خوبی از خود نشان دهد.

در خصوص سلسله مراتب نخستی‌سانان، این شواهد وجود دارد که اگر لازم باشد عضو جدیدی مسئولیت سردسته شدن را به عهده بگیرد، در عرض چند روز تستسترون آن عضو به شدت بالا رفته و کورتیزول‌ او به شدت کاهش می‌یابد. پس مستندات چنین نشان می‌دهند که هم بدن می‌تواند ذهن را شکل دهد و هم نقشی که می‌پذیریم می‌تواند در شکل‌گیری ذهن ما اثرگذار باشد.

در یک آزمایش، از افراد مختلف خواسته شده تا برای دو دقیقه تظاهر به قدرت یا ضعف کنند. پس از گذشت این زمان، از آن‌ها تستی برای انجام یک ریسک گرفته شده است. نکته جالب اینجا است که 86 درصد از افرادی که ژست قدرت به خودشان گرفته بودند، حاضر به ریسک کردن شدند. این در حالی بود که تنها 60 درصد از افرادی که ژست ضعف داشتند، حاضر به قبول این ریسک بودند. اندازه‌گیری میزان هورمون‌های این افراد هم نشان داد که میزان تستسترون افراد با ژست قدرت پس از آزمایش 20 درصد افزایش یافته و افراد با ژست ضعف، کاهش 10 درصدی را تجربه نموده‌اند. میزان کورتیزول‌ هم در افراد با ژست قدرت با کاهش 25 درصدی همراه شده و افراد با ژست ضعف، افزایش 15 درصدی این هورمون را داشته‌اند. بنابراین، فقط یک زمان دو دقیقه‌ای، می‌تواند تغییرات هورمونی را به دنبال داشته و ذهن شما را طوری آرایش دهد که جسور، مطمئن و آسوده باشید یا اینکه متوقف شده و در برابر استرس‌ها انفعالی عمل کنید.

همه این شواهد، حکایت از آن دارد که رفتارهای غیرکلامی ما، تعیین کننده چگونگی اندیشیدن و احساس ما می‌شوند. بنابراین، این فقط دیگران نیستند که تحت تأثیر زبان بدن ما قرار می‌گیرند، بلکه بدن ما می‌تواند ذهن خود ما را هم تغییر دهد. شما می‌توانید این را در شرایط مختلف تست کنید. برای مثال، نوجوانان برای ایجاد حس اعتماد به نفس در حرف زدن با دوستانشان، پدر و مادرها قبل از رفتن به انجمن اولیا و مربیان برای انجام یک سخنرانی کوتاه، یک بازیکن آماتور قبل از زدن یک شوت، یا حتی قبل از رفتن به یک مصاحبه کاری می‌توانید چنین چیزهایی را تست کنید.

این را بدانید که این دستورالعمل برای صحبت کردن شما با دیگران نیست، این مربوط به مکالمه شما با خودتان است. بدانید که بدن‌ ما می‌تواند ذهنمان را تغییر دهد، ذهنمان می‌تواند رفتارمان را عوض کند و رفتارمان می‌تواند بازدهی ما را تغییر دهد. این چیزی است که بسیاری از مردم آن را قبول نمی‌کنند.

البته نباید انجام این کار به شکلی پیش برود که در فرد احساس کلاهبرداری و شیادی ایجاد کند. امی کادی (Amy Cuddy) که یک روانشناس اجتماعی است، برای این موضوع یک تجربه شخصی دارد: «زمانی که 19 ساله بودم، تصادف بدی کردم و با آسیب مغزی روبرو شدم. در حالی که پیش از این فرد بااستعدادی بودم، اما با توجه به وضعیت وخیم جدیدی که داشتم، همه به من می‌گفتند که دیگر نمی‌توانی دانشگاه را ادامه بدهی. این‌که هویت شما را بگیرند، احساس ناتوانی بسیاری ایجاد می‌کند و برای من این هویت، باهوش بودن بود. با وجود احساس ناتوانی، به تلاشم ادامه دادم و در نهایت از دانشگاه فارغ‌التحصیل شدم. البته برای من 4 سال بیشتر از بقیه طول کشید. بعد از آن با وساطت سوزان که مشاورم بود، سر از پرینستون در آوردم و آنجا این حس به من دست داد که یک شیاد هستم و به اینجا تعلق ندارم. شب قبل از یک سخنرانی در سال اول دانشگاه، با سوزان تماس گرفتم و گفتم می‌خواهم دانشگاه را رها کنم. او به من گفت که تو چیزی را رها نمی‌کنی، چراکه من به خاطر تو یک ریسک بزرگ کرده‌ام. تو قرار است بمانی و وانمود کن که هر کاری که از تو می‌خواهند را می‌توانی انجام بدهی. تو در سخنرانی شرکت می‌کنی و انجامش می‌دهی، حتی اگر وحشت‌زده باشی، فلج بشوی و قالب تهی کنی، در این سخنرانی شرکت می‌کنی و ادامه می‌دهی تا به نقطه‌ای برسی که بگی خدای من، من دارم انجامش می‌دهم.»

«امی کادی» از تجربه مشابهی برای یکی از دانشجویانش هم می‌گوید: «در پایان سال اول تدریسم در هاروارد، به یکی از دانشجویانم که در کل ترم صحبتی نکرده بود، گفتم که اگر مشارکت نداشته باشد، در این درس مردود می‌شود. او به حالت کاملاً شکست‌خورده به دفتر من آمد و گفت من به اینجا تعلق ندارم. این لحظه تکان‌دهنده‌ای برای من بود، چراکه اول فهمیدم خیلی وقت است که خودم دیگر چنین حسی ندارم. دوم این‌که بر خلاف او باور داشتم که کاملاً به آنجا تعلق دارد، چراکه وقتی ‌می‌توانست این را وانمود کند، پس می‌توانست به این هم تبدیل شود. به او گفتم چرا تو به اینجا تعلق داری، فردا این را وانمود کن، خودت را قدرتمند جلوه بده و به این وانمود کن که قرار است فردا بهترین اظهار نظر را ارائه کنی. او موفق شد و حتی ماه‌ها بعد که به دفتر من آمده بود، فهمیدم که کاملاً در آن نقش فرو رفته و به آن تبدیل شده است.»

این را در نظر داشته باشید که ادای چیزی که میخواهید را فقط تا زمان موفق شدن در نیاورید، بلکه تا زمانی به این کار وانمود کنید که همان بشوید و برای شما به یک مسئله درونی تبدیل شود.

این را هم در نظر بگیرید که تغییرات و دستکاری‌های کوچک، میتواند به تغییرات و نتایج بزرگی منجر شود. همه چیز در نتیجه دو دقیقه‌های زندگیتان رخ می‌دهد. پیش از این‌که در موقعیت بعدی که قرار است شما را ارزیابی کنند حاضر شوید، این را امتحان کنید. در آسانسور، در توالت، پشت میزتان، در اتاق در بسته. اجازه دهید ذهنتان برای چیزی که می‌خواهید باشید، آماده شود. تستسترون را بالا ببرید، کورتیزول را کاهش دهید و بدین شکل احساس قدرت را در خودتان ایجاد کنید.

 

مرجع: «TED»

هنوز نظری وارد نشده است!

نظر خود را ارسال نمایید

پست الکترونیکی شما انتشار پیدا نمی کند.