ایجاد تفکر خلاق به کمک تکنیک اسکمپر
مقدمه
اگر کارآفرین هستید و یا در یک کسبوکار نسبتاً بالغ و تثبیت یافته مشغول به کارید، احتمالاً با شرایطی مواجه شدهاید که اگرچه سازمان در پی تغییراتی در خدمات و محصولات و یا بهبود آنها است، اما هیچ ایده جدیدی وجود ندارد. همه در تلاشند تا به نحوی اوضاع را تغییر داده و مثلاً با خطرات ناشی از حضور یک رقیب تازهنفس در بازار، مقابله کنند. با این حال، هر چه بیشتر جستجو میکنیم، کمتر به نتیجه میرسیم.
این اوضاع، ممکن است برای یک استارتآپ هم پدید آید؛ ایدهای در ذهن دارید و پس از تلاشهای فراوان و گرد هم آوردن تیمی جوان و باانگیزه، به سختی مشغول توسعه فنی و آمادهسازی نمونههای اولیه محصول هستید. ناگهان، با یک چالش عملکردی در فناوری یا محصول اولیه مواجه شده و یا اینکه بازخوردهای جالبی از مشتریان بالقوه دریافت نکردهاید. از آن بدتر، یک استارتآپ دیگر، محصولی شبیه به آنچه در ذهن شما است را زودتر به بازار عرضه میکند. در تمامی این حالات، دو گزینه پیش رویتان وجود دارد: 1) زانوی غم به بغل گرفته و شکست خود را بپذیرید. 2) از پای ننشسته و با نوآوری و خلاقیت، خودتان و کسبوکارتان را از این وضعیت برهانید.
به نظر میرسد که گزینه دوم جذابتر است! اما چگونه میتوان یک ایده جدید برای تغییر و بهبود محصول یا خدمت پیدا کرد؟ آیا ایدهپردازی کار آسانی است؟ آیا یک تکنیک یا دستورالعمل مشخص برای نوآوری ساختارمند و مرحله به مرحله وجود دارد؟
بررسیها نشان میدهد که تکنیکهای خلاقیت و طوفان فکری، گزینههای مناسبی برای رهایی از چالش پیشگفته خواهند بود. از جمله این ابزارها، تکنیک اسکمپر (SCAMPER) است که با ترغیب کردن شما به جستجوی راهی برای بهبود محصول یا خدمات فعلی، مسیر فکری را به سمتی هدایت میکند که ایدهای جدید برای محصولات و خدمات خلق شود. در این مقاله، به معرفی و چگونگی استفاده از این تکنیک جالب خواهیم پرداخت.
تکنیک اسکمپر را چگونه پیادهسازی کنیم؟
تفکر خلاق و حل مسئله، بخشهای کلیدی در فرآیند طراحی و تبدیل ایدهها به نوآوری میباشند. یکی از روشهای موفق مورد استفاده در تفکر خلاق، تکنیک اسکمپر است که در کنار سایر ابزارهایی نظیر طوفان فکری معکوس (Reversed Brainstorming)، مدل تفکر هورسون (Hurson’s Thinking Model)، شش کلاه تفکر (Six Hats of Critical Thinking) و بازی لگو (Lego Serious Play)، به تحقق این هدف کمک میکند. اساس و پایه اصلی این تکنیک بسیار ساده و کاربردی، بر این ایده استوار است که آنچه جدید است، در واقع اصلاح چیزهای قدیمی موجود در اطراف ما است. امبروس بیرس (Ambrose Bierce)، نویسنده و روزنامهنگار آمریکایی میگوید: «هیچ چیز جدیدی در زیر روشنایی روز وجود ندارد، اما چیزهای قدیمی زیادی هستند که ما از آنها بیخبریم».
اسکمپر، برای اولین بار توسط باب ابرل (Bob Eberle)، برای پاسخگویی به سؤالات هدفمندی معرفی شد که به حل مشکلات کمک نموده یا خلاقیت را در طول جلسات طوفان فکری بر میانگیزد. روش کار بدین صورت است که هفت نوع سؤال با موضوعات مشخص، در مورد محصول یا خدمت مطرح شده و سعی میکنیم تا به آنها پاسخ دهیم. این فرآیند پاسخگویی، موجب میشود تا هم محصولات و خدمات تا حدی بهبود یابند و هم ایدههایی برای توسعه محصولات و خدمات جدید خلق شود. گفتنی است، اگرچه این باب ابرل بود که سؤالات را دستهبندی نموده و آن را اسکمپر نامید، اما نخستین فردی که از این پرسشها استفاده کرد، الکس آزبورن (Alex Osborn)، مبتکر و ابداعکننده تکنیک طوفان فکری بود.
تکنیک «SCAMPER»، مخفف واژههای زیر است:
- جایگزین کردن (Substitute)
- ترکیب کردن (Combine)
- تطبیق دادن و سازگار کردن (Adapt)
- تغییر دادن و اصلاح کردن (Modify)
- استفاده برای کاربرد دیگر (Put to Another Use)
- حذف کردن (Eliminate)
- معکوس یا وارونه کردن (Reverse)
این واژهها، به هفت تکنیک و رویکرد ضروری در جلسات تفکر خلاق اشاره میکنند و از این منظر، تکنیک اسکمپر راهکاری برای کمک به ایدهپردازی در جلسات طوفان فکری است. در ادامه، هر یک از این هفت گام کلیدی را بیان خواهیم کرد.
الف) جایگزین کنید:
تکنیک جایگزینی بر روی قطعات موجودی در محصول، خدمت یا راهحل تمرکز نموده که قابل جایگزینی میباشند. به این فکر کنید که چه چیزهایی در محصول، خدمت یا فرآیند مدنظر شما، قابل تغییر و جایگزینی است.
برای این تکنیک میتوانید از سؤالات زیر استفاده کنید:
- چه بخشی از فرآیند را میتوان بدون تأثیر بر کل پروژه جایگزین کرد؟
- چه کسی یا چه چیزی میتواند بدون تأثیر بر روند جایگزین شود؟
- کدام بخش از فرآیند را میتوان با موارد بهتر جایگزین کرد؟
- آیا زمان یا مکان پروژه قابل تعویض است؟
- هنگامی که بخشی از پروژه را با دیگری جایگزین کنیم، چه اتفاقی میافتد؟
- در چه مکان یا بازار دیگری میتوان محصول را فروخت؟
- آیا میتوانیم دستگاه فعلی را با یک دستگاه بهتر جایگزین کنیم؟
- آیا میتوانیم فرآیند را با یک فرآیند سادهتر جایگزین کنیم؟
- آیا میتوانیم احساسات یا نگرش خود را نسبت به محصول تغییر دهیم؟
یک مثال کلاسیک از تکنیک جایگزینی، چالش روسیه در برنامههای فضایی خود و روش حل آن است. دستاندرکاران برنامه فرستادن فضانوردان به فضا، دریافتند که در فضا به دلیل عدم وجود جاذبه، خودکارها کار نمیکنند؛ چرا که جوهر به سمت پایین جریان پیدا نکرده و روی کاغذ فرود نمیآید. این مشکل، به سادگی از طریق جایگزین کردن خودکار با مداد، حل شد!
ب) ترکیب کنید:
در تفکر خلاق، هدف از ترکیب ایدهها، محصولات و خدمات غیرمرتبط، ایجاد چیزی جدید و نوآورانه است. تکنیک ترکیب بر همین رویکرد تأکید دارد. در برخی موارد، ترکیب دو ایده نوآورانه میتواند منجر به یک محصول یا فناوری جدید شود که استقبال بازار را هم در پی خواهد داشت. مصداق بارز این موضوع، ادغام فناوریهای تلفن همراه و دوربین دیجیتال است که یک محصول انقلابی جدید در صنعت ارتباطات ایجاد نمود.
برای این تکنیک میتوانید از سؤالات زیر استفاده کنید:
- آیا میتوانیم دو مرحله از فرآیند را ادغام کنیم؟
- آیا میتوانیم دو فرآیند را همزمان اعمال کنیم؟
- آیا شرکت ما میتواند منابع را با شریک دیگری در بازار ترکیب کند؟
- برای کاهش هزینههای تولید، چه چیزهایی را میتوانیم با هم ترکیب کنیم؟
- آیا میتوانیم یک محصول یا خدمت را با محصول یا خدمتی دیگر ترکیب کنیم؟
- آیا میتوانیم فناوریهای «X» و «Y» را ترکیب کنیم؟
برای درک بهتر، یک شرکت فعال در صنعت مواد غذایی را در نظر بگیرید که محصولاتی شامل انواع نوشیدنی و بستنی را تولید میکند. برای توسعه سبد محصول، کارشناسان شرکت تصمیم به ترکیب مزههای مختلف بستنی و همچنین استفاده از برخی مواد به کار رفته در بستنیها برای تولید نوشیدنیهای جدید گرفتند که با استقبال خوب مشتریان هم مواجه شد.
ج) تطبیق دهید و سازگار کنید:
در این بخش، به دنبال تنظیم یا تغییر محصول یا خدمات برای دسترسی به خروجی بهتر هستیم. این سازگاری و تطبیق دادن، میتواند طیف وسیعی از تغییرات جزئی تا تغییرات بسیار اساسی را در کل پروژه شامل شود.
برای این تکنیک میتوانید از سؤالات زیر استفاده کنید:
- برای رسیدن به نتایج بهتر، چه چیزی را باید تغییر دهیم؟
- در این کار خاص، چه کارهای دیگری میتوان انجام داد؟
- چگونه میتوانیم روند موجود را بهبود بخشیم؟
- کدام قسمت از محصول را میتوان تغییر داد؟
- آیا از محصولات یا روش کار دیگران (رقبا، شرکا و ...) میتوان الگوبرداری کرد؟
- آیا بررسی روند گذشته، نمونههایی برای الگوبرداری در اختیار میگذارد؟
- چگونه میتوانیم فرآیند را انعطافپذیرتر کنیم؟
یک مثال بسیار خوب برای رویکرد انطباق و سازگاری، بومیسازی محصولات و فناوریهای موفق خارجی است. دیجی کالا بهعنوان یک نمونه مشابه آمازون و یا اپلیکیشنهای حمل مسافر مانند اسنپ که از نمونههای موفق خارجی همچون اوبر (Uber) الهام گرفتهاند، مصادیق این تکنیک به حساب میآیند.
د) تغییر دهید و اصلاح کنید:
تکنیک اصلاح، به تغییر فرآیند به گونهای اشاره دارد که قابلیتهای نوآورانهتری را محقق نموده یا مشکلات جدیدی را حل کند. این تغییر، بیشتر از نوع تعدیل بوده و بر روند کلی تمرکز دارد.
برای این تکنیک میتوانید از سؤالات زیر استفاده کنید:
- چگونه اصلاح فرآیند میتواند نتایج را بهبود بخشد؟
- اگر کاربرد و یا نحوه مصرف محصول چندگانه بود، چه میشد؟
- اگر بازار متفاوت بود، روند فروش چگونه تغییر میکرد؟
- آیا میتوانیم فرآیند را تغییر دهیم تا کارآمدتر عمل کند؟
- اگر محصول دو برابر اندازه فعلی باشد، چه میشود؟
- چه چیزهایی را میتوان حذف کرد یا افزایش داد؟
- آیا میتوان ویژگیهای بیشتری به محصول اضافه کرد؟
- چه چیزهایی را میتوان کوچکتر، متراکمتر، کوتاهتر و یا سبکتر نمود؟
عرضه پیتزاهای دو یا چند نفره (خانواده) در فست فودها، بطریهای نوشیدنی در ابعاد مختلف برای گروه مشتریان متفاوت و طراحی خودروهای ون برای خانوادههای پرجمعیت (یا طراحی خودروهای مینیاتوری برای استفاده کودکان)، نمونههایی از تطبیق محصول با نیازهای جدید بازار است.
ه) برای کاربرد دیگر استفاده کنید:
این تکنیک، به نحوه قرار دادن محصول یا فرآیند فعلی برای یک هدف متفاوت و یا نحوه استفاده از محصول موجود برای حل مشکلات دیگر مربوط میشود. پرسشهای اصلی که در این مرحله باید در نظر گرفت، از جنس این هستند که چگونه میتوان از محصول موجود برای کارهای دیگر هم استفاده نمود؟ روشهای جدید استفاده از محصول یا خدمات موجود چیست؟ آیا اگر محصول را اصلاح کنیم، میتوانیم مشتریان جدیدی به سبد مشتریان فعلی اضافه کنیم؟ آیا بازار دیگری هم برای محصول وجود دارد؟
برای این تکنیک میتوانید از سؤالات زیر استفاده کنید:
- چه بخشهای دیگری در شرکت میتوانند از محصول استفاده کنند؟
- اگر از محصول یا خدمت در جاهای دیگر استفاده شود، چه مزایایی به همراه خواهد داشت؟
- اگر بخش دیگری از بازار را برای محصول فعلی هدف قرار دهیم، وضعیت چه تغییری میکند؟
- آیا میتوانیم مرحله خاصی را به فرآیند اضافه کنیم؟
- آیا میتوانیم ضایعات تولید را در جهت دیگری بکار بگیریم؟
- مشتریان محصول چه طبقهای هستند؟ آیا سایر طبقات هم میتوانند از آن استفاده کنند؟
یک مثال خوب برای این تکنیک، استفاده از ضایعات و مواد دورریز برای تولید محصولات تزئینی است. همچنین میتوان به کاربرد گوشیهای تلفن همراه بهعنوان یک ابزار کنترل سلامت و یا چراغ قوه اشاره نمود.
و) حذف کنید:
همانطور که از نام این رویکرد پیدا است، هدف اصلی شناسایی بخشهایی از فرآیند است که میتوان برای بهبود محصول یا خدمت حذفشان کرد. همچنین این تکنیک به کشف بخشهای غیرضروری و هزینهبر پروژه هم کمک میکند. به این فکر کنید که اگر بخواهید بخشهایی از ایده خود را حذف کنید، ساده کنید، کاهش دهید و یا به حداقل برسانید، چه اتفاقی میافتد؟
برای این تکنیک میتوانید از سؤالات زیر استفاده کنید:
- اگر این قسمت را حذف کنیم چه اتفاقی میافتد؟
- چگونه میتوانیم بدون بخش خاصی از پروژه، به همان خروجی برسیم؟
- چه چیزی را بدون تغییر در عملکرد محصول، میتوان حذف کرد؟
- آیا به این بخش خاص نیاز داریم؟
- اگر مجبور باشیم با نیمی از منابع کار کنیم، چه کار میکنیم؟
- آیا میتوانم زمان انجام کارها و یا اجزای تشکیلدهنده را کاهش دهم؟
- آیا میتوانم هزینهها را کاهش دهم؟
- چگونه میتوانم فرآیندها را سادهسازی کنم؟
گفتنی است که در برخی شرایط، منابع یا مراحل غیرضروری در فرآیند، بار اضافی برای دستیابی به نوآوری و خلاقیت ایجاد میکنند. حذف این منابع، توانایی نوآوری و تخصیص منابع بیشتر برای خلاقیت در سازمانها را افزایش میدهد. مثال ساده از حذف کردن و نقش آن در توسعه محصولات خلاقانه، حذف شدن سیم از بسیاری محصولات الکترونیک (مثلاً بلوتوثی شدن هدفونها، مودم وایرلس و حتی شارژ بیسیم گوشیهای تلفن همراه) است.
ی) معکوس یا وارونه کنید:
آخرین بخش از تکنیک اسکمپر، رویکرد معکوسسازی یا تنظیم مجدد با هدف کشف پتانسیل نوآورانه هنگام تغییر ترتیب فرآیند در خط تولید است. معکوس کردن فرآیند یا بخشی از آن، میتواند به حل مشکلات یا تولید خروجی نوآورانهتر کمک نماید.
برای این تکنیک میتوانید از سؤالات زیر استفاده کنید:
- اگر روند را معکوس کنیم، چه اتفاقی میافتد؟
- چگونه میتوانیم وضعیت فعلی را برای خروجی بهتر مرتب کنیم؟
- اگر ترتیب کارها را رو به عقب در نظر بگیریم، چه میشود؟
- آیا میتوانیم عناصر را با هم عوض کنیم؟
- آیا میتوانیم اجزا، الگوها یا طرحها را با یکدیگر تعویض کنیم؟
- اگر بخشی از محصول و یا فرآیند برعکس عمل کند، چه اتفاقی رخ میدهد؟
بسیاری از خدمات نوآورانه ارائه شده در سالهای اخیر، از همین رویکرد وارونهسازی استفاده کردهاند. مثلاً فردی از خود پرسیده که اگر به جای مراجعه به پزشک، وی به منزل بیماران بیاید، چه میشود؟ اگر به جای صفهای طولانی نان، غذا و خواروبار، تمامی آنها را با یک سفارش بتوان درب منزل تحویل گرفت، چه فرصتهایی پدید میآید؟
استفاده از این هفت تکنیک و سؤالات مطرح در آنها، جریان ذهن و تفکر خلاق را تا حدی ساختارمند نموده و امکان خلق ایدههای جدید برای بهبود محصول و یا تولید محصولات جدید را فراهم میکند. پیشنهاد میشود که تیمهای کاری خود را با مفهوم تفکر خلاق و جلسات طوفان فکری آشنا ساخته و سپس این تکنیک را در جلسات پیادهسازی کنید تا پس از مدتی، همه کارکنان بتوانند به صورت خودکار، ذهن خود را بر روی هفت رویکرد تغییر و بهبود محصول متمرکز نمایند.
مراجع: «Design Orate» و «Net Mind»
هنوز نظری وارد نشده است!
نظر خود را ارسال نمایید
پست الکترونیکی شما انتشار پیدا نمی کند.