شش سبک مدیریتی برای رهبری مؤثر کسبوکار
مقدمه
آیا تا به حال به این موضوع فکر کردهاید که چه چیزی رهبران خوب را از دیگران متمایز میکند؟ آیا آنها بیشتر کار میکنند و یا مهارتهای قویتری دارند؟ احتمالاً شما هم بهعنوان یک مدیر فعلی کسبوکار یا کارآفرین آتی، بهترینها را برای شرکت خود و کارمندانتان میخواهید. از همین رو، بسیار مهم است که با تکنیکها و سبکهای مختلف مدیریتی آشنا شده و خود را به آنها مجهز کنید.
در این مقاله، سعی شده تا با معرفی مهمترین سبکهای مدیریت سازمان، کاربرد هر یک را در شرایط مختلف بین داشته و مزایا و معایب آنها را معرفی کنیم.
سبکهای مدیریتی و عملکرد سازمانی
هر مدیر، روش خاص خود را برای آموزش تیم و انجام کارها دارد. این رویکرد متمایز، تأثیر متفاوتی بر عملکرد و روحیه کارکنان خواهد داشت و عملاً مسیر آینده کسبوکار شما را مشخص میکند. به عبارت بهتر، سبکها و تکنیکهای مختلف مدیریتی، از نظر اثربخشی، فرهنگسازمانی، عملکرد کاری و سایر عوامل کلیدی تأثیرگذار در کسبوکار، نتایج متفاوتی دارند.
شاید این پرسش در ذهنتان مطرح شده که اصلاً سبک مدیریتی به چه معنا است؟ سبک مدیریت، شیوهای است که رهبران و مدیران تیمهای کاری برای اقتدار خود در محل کار، تعامل با کارمندان و دستیابی به اهداف استفاده میکنند. سبکهای رهبری متفاوتی وجود دارد، مثلاً ممکن است که یک مدیر کاملاً مستبدانه و از بالا به پایین رفتار نموده و در مقابل، مدیر دیگری به سبک مشارکتی و تعامل نزدیک با کارکنان اعتقاد داشته باشد. بر مبنای هر یک از این سبکهای کاملاً متفاوت، مجموعهای از تکنیکهای مدیریتی شکل میگیرد که در رفتار، الگوی رهبری و حتی مراودات شخصی مدیران هم بروز مییابند.
فارغ از اینکه چه نوع سبک مدیریتی بکار گرفته شود، مطالعات نشان داده که بین سبک رهبری و عملکرد سازمانی، یک رابطه کاملاً مستقیم وجود دارد. در حالت کلی، اتخاذ یک سبک مدیریتی انسانمحور که رضایت کارکنان و انگیزه آنها را افزایش دهد، با نتایج بهتری همراه است. با این حال، در شرایط خاصی مانند درهمریختگی ناشی از یک فشار محیطی (مثلاً ظهور یک فناوری انقلابی جدید و در خطر قرار گرفتن پایه و اساس کسبوکار)، نیاز به سبکهای نسبتاً عامرانه و دستوری بوده تا نظم بخشیدن به فرآیندهای کاری را ممکن سازد.
بر این اساس، یک کارآفرین استارتآپی باید تمامی سبکهای مدیریتی را تا حدی شناخته و بتواند در زمانهای مختلف از بهترین شیوه استفاده کند. این امر، مستلزم تحقیق و مطالعه پیرامون سبکهای مدیریتی و کمی آزمون و خطا در بهکارگیری آنها در همان ابتدای راهاندازی شرکت است. در این دوره زمانی، تیم کاری نسبتاً محدود بوده و امکان تجربه تکنیکهای مختلف مدیریتی، از جمله تفویض اختیار، مدیریت عامرانه، مربیگری و ... کمهزینهتر بوده و میتواند آثار و پیامدهای هر یک را به خوبی در دسترس مدیران کسبوکار قرار دهد. بدیهی است که تغییر مداوم سبکهای مدیریتی، میتواند سردرگمی کارکنان را به همراه داشته باشد. از همین رو، توصیه میشود که سبک مدیریتی مناسب با فضای استارتآپی اتخاذ شده (تأکید بر مشارکت همهجانبه کارکنان) و سایر سبکهای مدیریتی را همچون یک پایلوت کوچک و برای تجربه اثرات آن به اجرا در آورید.
انواع سبکهای مدیریتی در سازمان
فارغ از اینکه فضای کاری شما یک شرکت بسیار کوچک و نوپا است، یا اینکه یک شرکت بزرگ چند ده نفره را مدیریت میکنید، باید با انواع سبکهای مدیریتی و اثرات آن بر کارکنان، عملکرد شرکت و نرخ رشد آن آشنا شوید. بهطور کلی، مدیران قوی و کارآمد، نسبتاً انعطافپذیر هستند و میتوانند سبک رهبری خود را متناسب با تیمهای مختلف، محیطها و شرایط گوناگون و حتی نیازهای فردی کارکنان تنظیم کنند.
از سوی دیگر، با وجود اینکه دستهبندیهای متعددی از سبکهای رهبری و مدیریت سازمان وجود دارد (مانند سبک تحول سازمانی، سبک اقناعی و ...)، اما یک دستهبندی کلی و مورد قبول اغلب متخصصین به شرح زیر است:
- سبک مقتدرانه (Authoritative Style)
- سبک راهنما (Directive Style)
- سبک پیوندجو (Affiliative Style)
- سبک دموکراتیک یا مشارکتی (Democratic (Participative) Style)
- سبک مربیگری (Coaching Style)
- سبک پیشتازانه (Pacesetting Style)
الف) سبک مقتدرانه
این سبک رهبری، با سلسلهمراتب مشخص و مبتنی بر سیاستهای سختگیرانه در سازمان مشخص میشود. مدیران عالی، تمامی قدرت را در اختیار داشته و بدون مشورت با تیمهای کاری یا هرگونه بازخورد، تصمیمگیری میکنند. بدیهی است، کارکنانی که نتوانند وظایف خود را به اتمام رسانده یا دستورات را اجرا کنند، با برخورد مدیران ارشد مواجه خواهند شد.
مدیرانی که سبک رهبری آمرانه را دنبال میکنند، از این شعار پیروی میکنند: «این کار را انجام بده، چون من میگویم». آنها انتظار اطاعت فوری و بیچون و چرای کارکنان را دارند و حتی به خود زحمت ارائه توضیحات پیرامون دلایل تصمیم را هم نمیدهند. کنترل بیقید و شرط شرایط و دخالت در جزئیترین مسائل کسبوکار، از دیگر ویژگیهای این سبک رهبری است.
شاید با خود بگویید که این سبک اصلاً مفید نبوده و سراسر عیب است. با اینکه در بسیاری موارد این گفته صحیح بوده و با از بین رفتن انگیزه در کارکنان برای خلق و ارائه ایدههای جدید، تنها گروهی بله قربان گو در یک محیط آکنده از استرس شغلی بوجود میآورد، اما اگر در ایجاد بستر سلسله مراتبی و انتخاب مدیران کمی دقت صورت گیرد، این سبک رهبری میتواند تصمیمگیری سریع و واکنش فوری به هر شرایط اضطراری را امکانپذیر نماید. به عبارت بهتر، سبک آمرانه هم میتواند مفید باشد، به شرط اینکه افراط نشده و از آن مهمتر، نفرات مناسب و کارآمد برای اتخاذ تصمیمات مهم و کلیدی انتخاب شوند. در غیر این صورت، حتی اگر سبک مقتدرانه منجر به تصمیمگیری سریعتر شود، ممکن است منجر به اشتباهاتی پرهزینه شده و روحیه کارکنان را نابود نماید.
نتیجهگیری: با توجه به شرایط خاص استارتآپها (نیاز فزاینده به یک محیط پویا و تعاملی برای جاری شدن خلاقیت و نوآوری و نیز عدم وجود رویهها و فرآیندهای کاری مشخص)، استفاده از سبک آمرانه به سرکوب خلاقیت و پایین آمدن بهرهوری کسبوکار میانجامد.
ب) سبک راهنما
این سبک رهبری را میتوان تا حدی شبیه به سبک آمرانه دانست، با این تفاوت که دیگر همه چیز به یک مدیر همهفنحریف و زورگو ختم نمیشود. مدیران از کارمندان خود انتظار دارند که دستورات را طبق دستورالعملها و قوانین مشخص و از پیش تعریف شده به اجرا درآورند. طبیعی است که برای کارساز شدن این روش، دستورالعملها میبایست به اندازه کافی روشن و واضح بوده و آموزش کافی برای اجرای آنها ارائه شده باشد.
تئوری مسیر- هدف (Path-Goal) که در پسزمینه این نوع مدیریت قرار دارد، بیان میکند که رهبران باید اهداف مشخصی را برای کارمندان خود تعیین نموده و به آنها نشان دهند که چگونه میتوان به این اهداف دست یافت. این کمک میکند تا باور کارکنان به توانستن و تلاش برای اجرای وظایف افزایش یافته و به تبع آن، پاداش تحقق اهداف هم به انگیزههای جدید منجر شود.
این سبک رهبری، برای تیمهای متشکل از کارکنان غیرماهر بسیار مفید بوده و به آنها کمک میکند تا با گسترش دانش خود، به مهارتهای لازم دست یابند. کارکنان هم میدانند که اگر کار را به اتمام برسانند، استقلال بیشتری در آینده به دست آورده و از تلاشهایشان قدردانی میشود.
نتیجهگیری: این نوع مدیریت زمانی مناسب است که شما در کسبوکار استارتآپی خود نیاز به تصمیمگیری سریع و مقابله با موارد اضطراری دارید. کارکنان هم از تجربه و مهارت کافی برخوردار نبوده و باید آنها را در مسیر انجام کار راهنمایی نمود.
ج) سبک پیوندجو
رهبری رابطهساز یا پیوندجو، بر ایجاد هماهنگی بیشتر بین مدیران و کارکنان متمرکز است. در میان گذاشتن بیپرده هیجانات، یک ویژگی بارز در این نوع مدیریت است؛ بهطوری که مدیران تیمهای خود را پشتیبانی و تشویق میکنند و با تأکید کمتر بر وظایف شغلی، سعی دارند تا نیازهای هیجانی آنها را ارضا نموده و افراد را شاد نگه دارند. هدف نهایی، ایجاد یک محل کار متعادل و جلوگیری از هر گونه تضاد و درگیری است.
این شیوه، اگرچه بهعنوان یک محرک مستقیم عملکرد، اثرات محدودی دارد، اما در مقابل تأثیر چشمگیری بر فضای عاطفی کسبوکار خواهد داشت. از سوی دیگر، برخی مشکلات محتمل میتواند فضای کسبوکار و عملکرد کارکنان را به شدت تحت تأثیر قرار دهد. برای مثال، مدیران از عملکرد ضعیف کارکنان چشمپوشی نموده و در نتیجه، نمیتوانند تیمهای خود را هنگام مواجهه با چالشهای پیچیده اداره کنند. همچنین، کارکنان ممکن است به کمتر از آنچه در توانشان هست رضایت داده و توانایی بالقوه خود را پایینتر از واقعیت ارزیابی نمایند.
در حالت ایدهآل، هنگامی که تیم شما به اطمینان و انگیزه نیاز دارد، از این روش استفاده کنید. کارمندان خود را تشویق کنید تا برای رسیدن به بهترین نتیجه تلاش نموده و بر بهبود مهارتهای خود تمرکز کنند. یک جریان مداوم از بازخوردهای مثبت، به شما و کسبوکارتان کمک میکند تا از موانع و پستی و بلندیهای مقطعی عبور کنید.
نتیجهگیری: بهتر است این شیوه رهبری را به تنهایی استفاده نکنید، چرا که تمرکز صرف بر تعریف و تمجید، میتواند عملکرد ضعیف و متوسط کارکنان را قابل قبول جلوه دهد. تیمهای استارتآپی را با ترکیبی از مدیریت پیوندجو و مربی تحریک کنید تا هم انرژی و انگیزه آنها افزایش یافته و هم ضعفهای عملکردی تیم کاری به مرور رفع گردد.
د) سبک مشارکتی
رهبران دموکرات و مشارکتجو، کارکنان خود را به مشارکت در روند تصمیمگیری و حل مشکلات تشویق میکنند. این نوع مدیریت، باعث ایجاد فضای همکاری خلاق شده و علاوه بر بهبود کار گروهی، ارتباطات مؤثر بین افراد را تضمین میکند.
ابراز نظر کارکنان قبل از تصمیمگیری نهایی مدیر، منجر به افزایش روحیه تیم میشود. رهبر دموکراتیک، با صرف زمان کافی، به تکتک نظرات و توصیههای افراد گوش فرا داده و از این طریق، فضایی کاملاً مثبت و انگیزشی پدید میآورد. این رویکرد، زمانی به بهترین نحو عمل میکند که رهبر در مورد اینکه چه مسیری را باید در پیش گرفت، تردید دارد. جمع کردن نظرات افراد که از منظرهای مختلف به موضوع مینگرند، امکان جمعبندی بهتر شرایط را فراهم نموده و در نتیجه، یک تصمیم جمعی و عاقلانه اتخاذ خواهد شد. نکته کلیدی اینکه این نوع تصمیمات، با پذیرش بهتر تیمهای کاری مواجه شده و همه تلاش میکنند تا اهداف پیشبینی شده را محقق نمایند.
با وجود مزایای پیشگفته و وفاداری بیش از پیش کارکنان، این روش با معایبی هم همراه است. برای مثال، این نوع تصمیمگیری مشارکتی، ممکن است به اختلاف نظر و تعلل منجر شود. اگر کارکنان با یکدیگر یا مدیر موافق نباشند، تضادها افزایش یافته و علاوه بر به تأخیر افتادن تصمیمگیری، فضای مثبت کاری به یک نوع رقابت و دلخوری پنهان مبدل میشود. برای رفع این مشکل، بهتر است قاطعیت مدیر در اتخاذ تصمیم نهایی و فرآیند اخذ نظرات کارکنان حفظ شده و به نوعی، جایگاه خود را در ذهن کارکنان محفوظ دارد.
نتیجهگیری: با توجه به استقبال بسیاری از شرکتهای مشهور و موفق از جمله آمازون، گوگل و توییتر از این نوع سبک مدیریتی و نتایج موفقیتآمیز ناشی از آن، بهتر است به طور مستمر از این روش مدیریتی در استارتآپ خود استفاده کنید.
ه) سبک مربیگری
همانطور که از نام این شیوه مدیریتی مشخص است، تمرکز اصلی بر سرمایهگذاری روی افراد بوده تا با توسعه مهارتها، عملکرد بهتری را از خود نشان دهند. رهبران مربی، در تفویض اختیار مهارت داشته و برای یادگیری بیشتر افراد، مأموریتهای چالشبرانگیز را به آنها واگذار میکنند. آنها شکستهای مقطعی و کوتاهمدت را به امید یک نتیجه ملموس بلندمدت تحمل کرده و بیشتر بر آموزش و مهارتافزایی حین کار کارکنان متمرکز میشوند.
نتیجهگیری: سبک مربیگری در شرکتهایی که مدیران از دانش و تجربه گستردهای در زمینه فعالیت خود برخوردار هستند، بهترین عملکرد را دارد. اگر از مهارت کافی برای مربیگری کارکنان برخوردار نیستید، از مربیان توانمند در کنار خود استفاده نموده و یا کمی در اتخاذ این سبک مدیریتی صبور باشید. همچنین، بعید است که این نوع مدیریت در شرایط بحرانی یا در صورت نیاز به تصمیمگیریهای سریع کارساز باشد.
و) سبک پیشتازانه
مدیرانی که از این سبک رهبری استفاده میکنند، عمدتاً دارای استانداردهای فوقالعاده بالایی هستند و انتظار دارند که کارکنان هم از آنها الگو گرفته و برای بهترینها تلاش کنند. مثال بارز این موضوع، برخی کارآفرینان فردی نظیر استیو جابز یا ایلان ماسک هستند که به لطف عملکرد عالی فردی و تلاش برای بهترین شدن، تیم کاری و کسبوکار را هم به سوی قله رهنمون میسازند. متأسفانه، ایجاد انگیزه در افراد در اولویت چنین مدیرانی نیست و علاوه بر آن، اغلب نمیتوانند دستورالعملهای روشنی برای افراد و تیمهای کاری مشخص کنند که ممکن است باعث ایجاد سردرگمی در کسبوکار شود.
این نوع مدیریت، در سازمانهایی که با تیمهای متخصص سروکار دارند (از جمله توسعه انواع فناوریهای پیشرفته)، بهترین عملکرد را دارد. این افراد، به هماهنگی کمی احتیاج دارند، زیرا از قبل میدانند چه کاری را و چگونه باید انجام دهند. در چنین شرایطی، تنها یک مدیر خارقالعاده و دارای نبوغ منحصربهفرد نیاز است تا تیم را به جلو هدایت کند. البته باید دقت داشت که برخی اوقات، ممکن است این شتاب فراوان مدیر برای رسیدن به بهترینها، افراد را با یأس و اضطراب مواجه ساخته و حتی به دلیل عکسالعملهای سخت مدیر، کارکنان از سطح میانگین عملکردی خود هم پایینتر بیایند.
نتیجهگیری: اگر خود را یک کارآفرین نابغه و موفق میدانید، این حس را به کارکنان خود هم منتقل کنید. شما بهترین هستید و میخواهید کسبوکارتان را هم به کمک اعضای تیم کاری به بهترین تبدیل کنید. در این مسیر، به فشار وارده به کارکنان، انگیزههای آنها و عکسالعملهای ناگهانی خود در مقابل شکستها دقت کنید.
مرجع: «bizfluent»
هنوز نظری وارد نشده است!
نظر خود را ارسال نمایید
پست الکترونیکی شما انتشار پیدا نمی کند.