آخرین مقالات

رمز موفقیت: داشتن افراد برجسته و روابط خوب؛ گفتگو با برایان ونگ

رمز موفقیت: داشتن افراد برجسته و روابط خوب؛ گفتگو با برایان ونگ

مقدمه

برایان ونگ (Brian Wong) در ونکوور کانادا به دنیا آمد و در همانجا بزرگ شد؛ بعد از آن به سانفرانسیسکو نقل مکان کرد تا در شرکتی به نام دیگ (Digg) مشغول به کار شود. دیگ در آن زمان شرکت بسیار بزرگی بود و تقریباً اندازه مشابه ردیت (Reddit) داشت. اما متأسفانه دیگ در نهایت شکست خورد و برایان هم بعد از شش ماه از کارش اخراج شد. پس از اخراج از کار، او وقت آزاد زیادی داشت که برای کار بعدیش بیشتر فکر کند. در همین بین بود که ایده «Kiip» به ذهنش خطور کرد. ایده او راه‌اندازی یک پلتفرم پاداش‌دهی برای تبلیغات بود که می‌توانست برای کاربران تلفن‌های همراه جذابیت زیادی داشته باشد. او کار بر روی ایده را شروع کرد و کم‌کم با برخی از سرمایه‌گذاران خطرپذیر آشنا شد و سرمایه اولیه مورد نیاز را تأمین کرد و در همین زمان بود که شرکت را راه‌اندازی نمود.

برایان در زمان راه‌اندازی شرکت کمی جوانتر از حد معمول بود و به دلیل جهشی خواندن برخی از سال‌های تحصیل، در 18 سالگی از کالج فارغ‌التحصیل شده بود. برایان «Kiip» را در 19 سالگی راه‌اندازی کرد. او اولین سرمایه مورد نیاز شرکت را در همان سال تأسیس، یعنی سال 2010 جذب نمود: یک تأمین مالی 300 هزار دلاری که شروع خوبی برای او و هم‌بنیان‌گذارانش بود. شروع قوی آن‌ها در سال بعد دو دور جذب سرمایه جدید را برایشان به دنبال داشت: یکی به ارزش 4.1 میلیون دلار و دیگری به ارزش 350 هزار دلار. سال 2012 نیز این مسیر رشد با جدیت طی شد و نماد خوب آن را در جذب سرمایه 12 میلیون دلاری شرکت می‌توان دید. آن‌ها مجموعاً تا سال 2016، موفق به جذب سرمایه 32 میلیون دلاری شدند.

در این نوشتار، بخش‌هایی از یک مصاحبه با برایان ونگ آورده شده که در آن وی برخی توصیه‌های کارآفرینی ارائه نموده که برای هر فردی که اولین بار در این مسیر قدم می‌گذارد، اطلاعاتی ارزشمند خواهد بود.

 

شما یک کارآفرین جوان و در عین حال با چند سال سابقه کارآفرینی هستید. خوانندگان ما هم عمدتاً برای اولین بار قدم در مسیر کارآفرینی می‌گذارند. چه نوع مشاوره‌ای می‌توانید به آن‌ها ارائه دهید؟ شاید در خصوص جمع‌آوری سرمایه در سنین پایین و شاید وضعیتی که در آن زمان داشتید بتوانید کمی با ما صحبت کنید و اینکه اگر بخواهید شرکتتان را دوباره راه‌اندازی کنید، چه کارهای متفاوتی نسبت به قبل انجام می‌دهید؟

سؤال فوق‌العاده‌ای است. من به آن‌ها می‌گویم که راه‌اندازی یک شرکت و سپس رشد یا گسترش آن، دو چیز بسیار متفاوت است. راه‌اندازی یک شرکت بسیار آسان‌تر است (حداقل برای من که این طور بود). شما ایده‌ای عالی دارید، می‌توانید همه را در اطراف خودتان جمع کنید، چند مشتری اولیه به دست می‌آورید و بدین شکل فقط شروع خوبی خواهید داشت. برای برخی افراد شروع کردن بسیار سخت است، اما برای من آسان بود. با این وجود افزایش مقیاس کمی دشوارتر بود. شما باید درباره استخدام افراد مناسب، حفظ رشد مشتری، داشتن پیام‌های مناسب در بازار و برخورد با رقبا فکر کنید و این‌ها چالش‌های زیادی هستند که در ادامه مسیر رشد با آن‌ها روبرو می‌شوید. بنابراین، توصیه‌ای که من برای جمع‌آوری پول دارم، این است که در ابتدا آنقدرها هم سخت نیست. تا زمانی که تیم فوق‌العاده‌ و شگفت‌انگیزی در کنار خودتان داشته باشید و خودتان را با آن‌ها احاطه کنید، افزایش سرمایه برایتان کار سختی نخواهد بود. افراد نابغه و هر کسی را که فکر می‌کنید برای حل مشکلات می‌تواند عالی باشد، به تیم خودتان بیاورید. اگر افراد مناسبی داشته باشید، بالا بردن سرمایه همیشه آسان است. شما ممکن است تجربه یا سابقه کافی نداشته باشید، اما اگر افرادی که شرکت خود را با آن‌ها راه‌اندازی می‌کنید این تجربه را داشته باشند، مسیر بسیار ساده‌تر خواهد بود. بنابراین، دوباره هم می‌گویم که داشتن افراد مناسب بسیار مهم است.

نکته دیگری که شدیداً توصیه می‌کنم، این است که هر تصمیمی که شما در حال حاضر می‌گیرید، بر روی 3 یا 4 سال آینده شما اثرگذار خواهد بود. پس حواستان به تصمیم‌هایی که می‌گیرید باشد. اینکه چطور چیزها را قیمت‌گذاری کنید، اولین قیمتتان، اولین مشتریانتان، اولین استثناهایی که در مسیر کاری می‌پذیرید، همه و همه برای ادامه مسیر شما اهمیت خواهند داشت. شاید الان برای خیلی از مسائل اهمیت زیادی قائل نباشید، اما همان موارد 4 سال بعد می‌توانند بسیار با اهمیت و اثرگذار باشند و آن موقع از خودتان می‌پرسید که چرا در آن سال‌ها چنین تصمیماتی را گرفته‌اید و آرزو می‌کنید که ای کاش تصمیم دیگری اتخاذ کرده بودید. پس به یاد داشته باشید، تصمیماتی که امروز فکر می‌کنید کوچک و بی‌اهمیت هستند، ممکن است طی 3 یا 4 سال آتی بسیار مهم و تأثیرگذار باشند.

 

اگر امروز در موقعیت یکسانی قرار بگیرید، هنگام تأمین مالی چه کار متفاوتی می‌کنید؟

فکر می‌کنم امروز بازارها اساساً با چهار سال پیش متفاوت هستند. اگر اکنون بخواهم شروع به جمع‌آوری پول کنم، چالش اصلی این است که خودم را از شلوغی و سر و صدا خلاص کنم. امروزه افراد زیادی هستند که مشکلات شگفت‌انگیز زیادی را حل می‌کنند. صادقانه بگویم باید سعی کنید از منابع جدید و مختلف سرمایه استفاده کنید، چه فرشتگان کسب‌وکار باشد، چه سرمایه‌گذاری جمعی و ...، این‌ها مواردی هستند که به طور بالقوه می‌توانید برای افزایش سرمایه مورد بررسی قرار دهید. سرمایه‌گذاری جمعی برای شرکت‌هایی که می‌توانند پیش‌سفارش دریافت کنند و در نتیجه از تقاضای موجود برای تأمین مالی استفاده کنند، مدل بهتری است. اما شرکت‌های دیگری نیز وجود دارند که به منابع سنتی سرمایه‌گذاری خطرپذیر نیاز دارند. هرچقدر هم که سرمایه‌گذاری خطرپذیر جذاب به نظر برسد، باید در نظر داشته باشید که امروزه روش‌های دیگری هم برای جمع‌آوری پول وجود دارد که می‌تواند برای شما بهتر باشد. باید به مشخصات شرکت خودتان توجه کنید و بر اساس آن نسبت به انتخاب سرمایه‌گذار و روش‌های سرمایه‌گذاری اقدام کنید.

 

آیا نکاتی در مورد بهره‌وری وجود دارد که بتوانید با کارآفرینان در میان بگذارید؟

نکات بهره‌وری من از سال اول تاکنون بسیار متفاوت است. در سال اول شما چیزی به نام خواب ندارید، چیزی به عنوان استراحت ندارید، هر روز مهم است، هر دقیقه مهم است. در حال حاضر، هنوز هم همینطور است، اما شما واقعاً باید فضایی پیدا کنید و به خودتان اجازه دهید تا به تنهایی در مورد چیزهایی که به رشد کسب‌و‌کارتان کمک می‌کند، فکر کنید. در ابتدا، شما از قبل برنامه بازی خود را می‌دانید و همه چیز را برای ساختن شرکت آماده کرده‌اید. اما وقتی این کار انجام شد، شرکت ساخته شد، پایه و اساس خود را پیدا کرد، جریان‌های درآمدی ایجاد شد، زیرساخت‌های عملیاتی خود را شکل داد و در واقع زمانی که همه آن چیزها ساخته شد، شما هر روز باید زمان کافی داشته باشید تا به محصولات بعدی فکر کنید، مشتریان بعدی کدامند، اقلام تصویری بزرگی که ما نیاز داریم، مشارکت‌های بزرگی که باید انجام دهیم چیست؟ خودتان را در محل کار مدفون نکنید. انجام این کار بسیار آسان است. ماندن در دفتر تا ساعت 11 شب و نیمه شب هر روز بسیار آسان است. اما شما باید آن فضای اضافی را داشته باشید تا بتوانید تصویر بزرگ شرکت خود را ببینید.

 

شما گفتید که واقعاً باید روی حضور ستاره‌ها و نابغه‌ها در تیم تمرکز کرد. آیا از نظر شما قانونی برای تعداد، اندازه تیم و معیارهای چنین "نابغه‌های فوق‌العاده‌ای" وجود دارد. آیا فقط باید دکترا باشند یا معیارهای دیگری مد نظرتان است؟

نه منظورم فقط داشتن دکترا نیست. من در مورد افرادی صحبت می‌کنم که قبلاً این کار را انجام داده‌اند؛ یا علاقه زیادی به یک حوزه واحد دارند؛ ذاتاً کارآفرین هستند و شاید انگیزه‌ای مشابه شما داشته باشند. وقتی شما فقط بین 3 تا 7 یا شاید 10 نفر باشید، این افراد خیلی خوب کار می‌کنند. لحظه‌ای که از 10 نفر عبور می‌کنید و به 15 نفر می‌رسید، ممکن است برخی از این افراد را از دست بدهید، زیرا آن‌ها می‌خواهند از همان ابتدا بخشی از کار باشند. بنابراین وقتی می‌گویم در روزهای اول این افراد را داشته باشید، برای این است که حمایت‌های این افراد را در آینده داشته باشید. آن‌ها برای این طراحی نشده‌اند که در مراحل بعدی جذبشان کنید. پس انواع مختلفی از افراد وجود دارد که می‌خواهید استخدامشان کنید. اکنون آنچه شما نیاز دارید، وفاداری و کارایی بسیار بالا است که از افرادی حاصل می‌شود که قبلاً این کار را انجام داده‌اند و به مقیاس‌پذیری در مقابل ابهامات عادت دارند. خبر خوب این است که آن افراد در سال 1 یا 2 به شرکت شما ملحق نمی‌شدند، اما در سال 3 یا 4 به شرکت شما می‌پیوندند.

 

و شما چطور این افراد را پیدا می‌کنید؟

باید با افراد بسیار باهوش معاشرت کنید. این‌ افراد را در رویدادهای بزرگ می‌توانید ببینید، مثلاً با رفتن به «TED»، «Davos»، «DLD» و دیگر همایش‌هایی که بنیانگذاران در آن‌ها حضور دارند. شما چنین افراد باهوشی را می‌خواهید. افراد باهوش خودشان با افراد خاصی در ارتباط هستند. بنابراین، هنگامی که یک یا دو یا سه نفر از آن‌ها را بشناسید، شما می‌توانید با بقیه آن‌ها هم آشنا شوید. چالش امروز این است که مشکلات واقعاً بزرگی وجود دارند که باید حل شوند. در چنین شرایطی، این افراد باهوش قطعاً با تقاضای بسیار زیادی روبرو می‌شوند. بنابراین فکر می‌کنم شما بهتر است در منابع غیرمتعارف به دنبال این روابط بگردید.

 

اگر یکی از دوستانتان بخواهد در مسیر کارآفرینی قدم بگذارد، با ارزش‌ترین توصیه‌ای که می‌توانید برای او داشته باشید چه چیزی خواهد بود؟

تنها و با ارزش‌ترین توصیه‌ای که می‌توانم بکنم این است که از افراد زیادی کمک بخواهید. فقط از آن‌ها بخواهید. حتی اگر فکر نمی‌کنید که آن افراد جواب ایمیلتان را بدهند، باز هم به آن‌ها ایمیل بزنید و از آن‌ها درخواست کمک کنید. به نظر من پرسیدن و درخواست کردن دست کم گرفته می‌شود، در حالی که شما هرگز نمی‌دانید که چه اتفاقی قرار است رخ دهد. من فکر می‌کنم آنقدر باهوش نیستم که بتوانم به جنگ چیزهای مختلفی که با آن‌ها روبرو می‌شوم، بروم. اما فقط از مردم کمک می‌خواهم و آن‌هایی که به شما جواب می‌دهند، می‌خواهند به شما کمک کنند. پس این بسیار مهم است که شما درهای روابط را باز کنید چراکه اگر از مردم نخواهید، آن‌ها نمی‌دانند چطور می‌توانند به شما کمک کنند.

 

آیا باید فقط از افرادی که می‌شناسیم کمک بخواهیم؟

نه، از کسانی هم که حتی هیچ نظری در مورد آن‌ها ندارید بخواهید به شما کمک کنند. از افراد غریبه هم بخواهید. این زیبایی رویارویی با مشکل است که حتی اگر شخصی را نمی‌شناسید، چیزی که شما را گرد هم می‌آورد، همین مشکلی است که می‌خواهید آن را حل کنید. من احساس می‌کنم که همه به دنبال چیزی هیجان‌انگیز برای فرو بردن دندان‌هایشان در آن می‌گردند؛ من حتی با یک نفر هم در زندگیم ملاقات نکرده‌ام که بگوید «من می‌خواهم زندگی بسیار کسل‌کننده و نافرجامی داشته باشم». افرادی هستند که خواهان آن هیجان باشند و این به شما بر می‌گردد که با آن شخص صحبت کنید.

 

مرجع: «Cleverism»

هنوز نظری وارد نشده است!

نظر خود را ارسال نمایید

پست الکترونیکی شما انتشار پیدا نمی کند.