آخرین مقالات

رموز سه‌گانه موفقیت در کارآفرینی: گفتگو با یک کارآفرین سریالی

رموز سه‌گانه موفقیت در کارآفرینی: گفتگو با یک کارآفرین سریالی

مقدمه

چگونه می‌توانیم بفهمیم که به کارآفرینی علاقه‌مندیم یا خیر و آیا در این مسیر می‌توانیم به موفقیت دست یابیم؟ پاسخ‌های زیادی می‌توان به این پرسش داد، اما شاید یکی از سرراست‌ترین و در عین حال مبهم‌ترین پاسخ‌ها، از سوی هکتور کوینتانیلا (Hector Quintanilla) بیان شده است. وی متخصص راه‌اندازی کسب‌وکارهای نوپا و کارآفرین بسیار موفقی با تقریباً سه دهه تجربه در این حوزه است که اعتقاد دارد: «راز موفقیت، معاشرت با افراد موفق است. محیط خود را تحلیل کنید. تمام خصوصیاتی را که دوست دارید و دوست ندارید یادداشت کنید. محیط پیرامون شماُ با تمام ویژگی‌ها و مشخصه‌هایش، جایی است که شما را به آن‌سو می‌برد».

آیا می‌خواهید یک کارآفرین موفق شوید؟ خود را با افراد موفق محاصره کنید؛ آیا می‌خواهید خوشبخت باشید؟ به سراغ افراد شاد بروید؛ آیا می‌خواهید اعتماد به نفس بیشتری پیدا کنید؟ سعی کنید در کنار افرادی با اعتماد به نفس بالا قرار بگیرید. آیا می‌خواهید با عقاب‌ها پرواز کنید؟ به سراغ عقاب‌ها بروید. یک عقاب، هرگز با یک کبوتر پرواز نمی‌کند!

به نظر توصیه بسیار ساده‌ای است، اما اجرای آن کمی دشوار است. ما موجوداتی اجتماعی هستیم و به طرز باورنکردنی، تحت تأثیر فرهنگ پیرامون خود قرار داریم. این فرهنگ، به صورت غالباً ناخودآگاه، در رفتارهای ما منعکس می‌شود. هکتور از افرادی است که از همان جوانی، در فضای کارآفرینی قرار گرفته و به تعبیری یک کارآفرین نسل سوم است. وی معتقد است که برای موفقیت در کارآفرینی، باید با افراد مناسب این حوزه، اعم از بنیان‌گذاران، مشاورین کسب‌وکار، مربیان و سرمایه‌گذاران صحبت کنیم. وی در این مصاحبه، از تجارب خود و ستون‌های اصلی یک کارآفرینی موفق صحبت می‌کند.

 

آیا همیشه دوست داشتید یک کارآفرین شوید؟

بله؛ من خوش‌شانس بودم که در یک خانواده کارآفرین متولد شدم. پدربزرگم کارآفرین موفقی بود، پدرم هم همین‌طور و به همین دلیل، من با یک ذهنیت مبتنی بر کارآفرینی متولد شدم. این‌گونه نبود که پدرم به من بیاموزد که چگونه می‌توانم یک کارآفرین موفق شوم، اما از بسیاری جهات، این طرز فکر خانوادگی به من کمک کرد.

یکی دیگر از مواردی که در این زمینه اثرگذار بود، عدم سازگاری من با سیستم‌های آموزشی بود. در طول سال‌های تحصیلم، هیچ وقت به دانشگاه و این مسیر تحصیلی توجهی نداشتم. من همیشه در جستجوی مشاغل مختلف بودم. برای مثال، زمانی که به دانشگاه رفتم، دریافتم که به اشتراک گذاشتن یادداشت‌ها و جزوات آموزشی با همکلاسی‌ها، یک امر رایج است. در این شرایط، یک مرکز زیراکس می‌توانست ایده جالبی باشد و به دلیل همین نیاز آشکار، سعی کردم مغازه‌ای خارج از دانشگاه باز کنم. البته این ایده هیچ‌گاه تحقق پیدا نکرد.

ایده بعدی من به اجرا درآمد که از آن، یک درس تلخ و یک تجربه شیرین آموختم. دانشکده ما با مشکل پارکینگ مواجه بود. بنابراین، من با یکی از صاحبان زمین‌های اطراف تماس گرفتم و گفتم: «می‌خواهم این فضا را از شما اجاره کنم تا کسب‌وکاری مبتنی بر تأمین فضای پارک برای دانشجویان راه‌اندازی کنم». پدرم با مالک قرارداد اجاره را امضا کرد و ما شروع بسیار خوبی داشتیم. اما تنها یک سال بعد، مالک زمین اجاره‌نامه را تمدید نکرد. او تصمیم داشت این کسب‌وکار سودآور را برای خودش حفظ کند. این درسی بزرگ برای من بود!

یافتن فرصت‌هایی برای راه‌اندازی مشاغل و کسب‌وکارهای جدید، یک علاقه واقعی در من بود که هنوز هم وجود دارد.

در آن سال‌ها، پسرعمویی داشتم که طرز فکرش دقیقاً مشابه با من بود و به همین دلیل، با هم به رویدادی تحت عنوان «برنامه کارآفرینان» پیوستیم. بسیار سرگرم‌کننده بود. مدرس دوره، ما را با چگونگی انجام تحقیقات بازار و سایر موارد مرتبط با کسب‌وکار آشنا می‌کرد. آموزش‌های این برنامه کاملاً عملی بود، ما بیرون می‌رفتیم و با مردم صحبت می‌کردیم، کسب‌وکارها را تجزیه‌وتحلیل می‌کردیم و پیش‌بینی‌هایی برای توانایی‌های تجاری انجام می‌دادیم.

در خلال این تلاش‌ها، من و پسرعمویم به یک قرارداد فرانشیز (اعطای نمایندگی) برای تعمیرات کفش رسیدیم. ما به جنوب مکزیک سفر کردیم تا ببینیم آیا می‌توانیم شعبه‌ای از این کسب‌وکار را در شهرمان راه‌اندازی کنیم. موفق نشدیم، اما توانستیم یکی از رقبای آن‌ها را پیدا کرده و نمایندگی آن‌ها را اخذ کنیم. همه چیز خوب پیش می‌رفت تا این‌که متوجه شدیم که مشتریان ما، به خدمات دیگری هم احتیاج دارند. در ادامه، خدمات لباس و خشک‌شویی هم اضافه کردیم. از آنجا که تقریباً 80 درصد مشتریان ما را زنان تشکیل می‌دادند، خدمات خود بر این گروه متمرکز نمودیم. موفقیت آن کسب‌وکار به قدری خوب بود که پس از 26 سال، هنوز هم پابرجا است!

لازم به تأکید است که این کسب‌وکار نوپا را هنگامی که هنوز یک دانشجو بودم راه‌اندازی کردم. این امر، به خوبی نشان می‌دهد که تمرکز من بر دانشگاه و تحصیل نبود.

من در رشته مهندسی عمران تحصیل می‌کردم، چرا که پدرم هم یک معمار بود. او مشاغل ساختمانی خودش را داشت و من همیشه فکر می‌کردم که شاید لازم است به کار خانوادگی هم ادامه دهم. در این مورد هم یک درس بزرگ برایم وجود داشت: «من سعی می‌کردم انتظارات پدرم را برآورده کنم، نه انتظارات خودم».

 

به نظر شما جوهره کارآفرینی چیست؟

این ایده مشترک وجود دارد که کارآفرینان از همان بدو تولد و با یک «DNA» خاص متولد می‌شوند. من به این موضوع فکر کردم و فهمیدم که در داخل هر یک از ما، یک کارآفرین موفق وجود دارد. با این حال، کلید اصلی آزاد کردن این پتانسیل، پیگیری خواسته‌ای است که دارید. همه ما رؤیاهایی داریم، اما اکثر مردم برای رسیدن به آن قدمی بر نمی‌دارند، چرا که به دلیل محدودیت‌های فرهنگی در خانه، خانواده، محیط اجتماعی، مدرسه و ...، با نوعی فقدان خودباوری کامل مواجه هستند. بنابراین، منطقی است که اگر پدر من از مسیری که زمانی برای او خوب بوده، دفاع کند و دوست داشته باشد که من هم همان راه را طی کنم.

ما از یک دوران صنعتی می‌آییم که ارزش کار در آن، به دلیل کمبود کارگران واجد شرایط، بسیار زیاد بوده است. برای نسل گذشته، این بدان معنا است که یک کار ایمن و مطلوب، زندگی خوب را تضمین می‌کند. داشتن خانه، ماشین، توانایی برای فرستادن بچه‌ها به دانشگاه و مواردی از این دست، برایشان کفایت می‌کرد. با این وجود، این به معنای عدم آزادی است. من خوشحالم که در خانه‌ای به دنیا آمدم که امتحان چیزهای جدید مشکلی نداشت و خانواده‌ام از من حمایت می‌کرد.

همه ما قیدوبندهای مختلفی داریم که مانع دستیابی به این آزادی می‌شوند: «فرهنگ، خانواده، محیط و از همه مهم‌تر زنجیرهای درونی». اعتقادات ما، اعمالمان را کنترل می‌کنند. اگر باور ندارید که می‌توانید کاری را به پایان برسانید، حتی آن را امتحان نمی‌کنید.

به نظر من، هیچ چیز جادویی در مورد این ایده از ذهنیت کارآفرینی وجود ندارد. این یک مفهوم کاملاً منطقی و مبتنی بر عقل سلیم است. شما باید در آب غوطه‌ور شوید و شنا کنید، در غیر این صورت هرگز یک کارآفرین موفق نخواهید شد. «اکنون زمان مناسبی نیست»، «من بیش از حد مسئولیت دارم، اکنون نمی‌توانم این کار را انجام دهم»، «اگر اکنون این کار را انجام دهم، ضرر می‌کنم و توانایی جبران آن را ندارم». این‌ها مواردی است که بلندپروازی شما را محدود می‌کند.

این محدودیت، چه داخلی باشد و چه خارجی، باید از دستش خلاص شوید!

 

شما چهارچوبی تحت عنوان «سه ستون موفقیت» دارید. این چهارچوب چیست و چگونه به وجود آمده است؟

من ده یا دوازده سال است که بر ایده کمک به دیگران برای شروع سفر کارآفرینی، متمرکز شده‌ام. این چیزی است که بسیار به آن علاقه دارم. برای به اشتراک گذاشتن تجربیات خود، شروع به یادگیری بیشتر در مورد افرادی کردم که با آن‌ها مواجه می‌شدم. از طریق نظرات و واکنش‌های آن‌ها، من درک کردم که مردم به چه چیزهایی نیاز دارند.

من لزوم درک درست از کارآفرینی و تمام سوءبرداشت‌ها مانند «چقدر کارآفرینی خطرناک است» را احساس کردم. کارآفرینی خطراتی به همراه دارد، اما آنچه خطرناک است، تصمیمات بد است نه خود سفر کارآفرینی. این موضوع را می‌توان همچون یک سرمایه‌گذاری در نظر گرفت. بسیاری به اشتباه فکر می‌کنند که سرمایه‌گذاری مثل قمار است. من حدس نمی‌زنم که آیا سرمایه‌گذاری من درآمدی کسب خواهد کرد یا خیر، بلکه از آنجا که با ریزبینی تمام تحقیقات لازم را انجام داده‌ام، می‌دانم که سرمایه‌گذاری من به سود می‌رسد.

کارآفرینی، یک تصمیم‌گیری منطقی و عاقلانه است. سه ستون موفقیت، فرآیندی است که به شما امکان می‌دهد تا موارد را از چک‌لیست خود کنترل نموده و ریسک‌ها را به طرز چشمگیری کاهش دهید.

 

بیایید در مورد ستون اول صحبت کنیم: هم‌ترازی و سازگاری (Alignment). آیا می‌توانید کمی بیشتر توضیح دهید؟

افراد زیادی با این ایده که چیز جدیدی اختراع کرده‌اند، به من مراجعه می‌کنند. این عالی است، اما توانایی دیدن یک نیاز در بازار و تبدیل آن راه‌حل به یک کسب‌وکار، دو چیز بسیار متفاوت است. این کاری است که یک کارآفرین موفق انجام می‌دهد. آن‌ها مدل‌های تجاری را بر اساس نوآوری ایجاد می‌کنند:

ستون شماره 1 شما هستید. مهم است که شما با توجه به نقاط قوت خود بازی کنید؛ با در نظر گرفتن اشتیاق، هدف و اعتقادی که دارید و دانستن این‌که جنگ درستی را انتخاب کرده‌اید.

 

ستون دوم شما در مورد اهرم استراتژیک است: بدون تلاش اضافی، نتایج خود را به حداکثر برسانید. در فضای کسب‌وکار، این به معنای یافتن منابع مناسب برای انتخاب هوشمندانه و تلاش برای مواردی است که بیشترین بازدهی را به همراه دارد. آیا می‌توانید توضیح بیشتری بدهید؟

اگر به کسب‌وکارتان نگاه کنید، باید از خود بپرسید: اگر من از این جاده عبور کنم، آیا می‌خواهم چند دلار درآمد کسب کنم؟ آیا من می‌توانم هنگام ایجاد تغییر مثبت، درآمد زیادی کسب کنم؟

از انرژی، تلاش و استرسی که متحمل می‌شوید، می‌توان برای ایجاد چیزی بسیار قابل‌توجه یا چیزی بسیار متوسط ​​استفاده کرد. من یک چهارچوب کامل در مورد اهرم استراتژیک دارم که شامل هشت مؤلفه کلیدی است:

  • ارزش: شما می‌توانید یک بطری آب در جنگل‌های بارانی آمازون یا صحرا داشته باشید. ارزش بطری در صحرا، بسیار بیشتر از آمازون است.
  • حجم: ما می‌توانیم مشاغلی ایجاد کنیم که در هفته به یک یا دو مشتری خدمات ارائه دهد و یا می‌توانیم به 10 هزار مشتری در دقیقه خدمات دهیم. همه این‌ها به مدل کسب‌وکار بستگی دارد.
  • کارایی: همه به دنبال کارایی هستند. این نبرد در عصر صنعتی آغاز شد و به انقلاب فناوری منتقل شد. برای کارایی بیشتر کسب‌وکار خود، چه کاری می‌توانید انجام دهید؟
  • مقیاس‌پذیری: پس از دستیابی به موفقیت، راهی برای تکرار آن پیدا کنید.
  • کنترل کنید: مشتریان و بازار خود را کنترل کنید. این مورد، به حفظ برتری و کنترل نتایج در کسب‌وکار اشاره دارد.
  • اثربخشی: شما می‌توانید برخی از تورها را به داخل آب بیندازید، اما اگر ماهی نباشد چیزی نخواهید گرفت. همان تور را در جایی که می‌دانید ماهی زیادی وجود دارد پرتاب کنید تا ماهی‌های بزرگ را در تور بیندازید.
  • دارایی‌ها: یکی از منابع قدرت و ارزش کسب‌وکار شما، دارایی‌ها است.
  • مالی: در این مورد، توصیه می‌کنم به دنبال یک مشاور مناسب باشید، زیرا چیزهای زیادی برای یادگیری وجود دارد. نکته کلیدی که در اینجا باید فهمید، این است که اهرم مالی بدون وجود هفت مورد دیگر، اثری نخواهد داشت.

 

بگذارید در مورد ستون سوم صحبت کنیم: اثربخشی. اطمینان حاصل کنید که کسب‌وکارتان با چشم‌انداز تعریف شده مرتبط است. چرا این موضوع تا این حد مهم است؟

علاوه بر این‌که اثربخشی یکی از هشت سطح اهرم قدرت است، به خودی خود می‌تواند یکی از سه ستون موفقیت در کارآفرینی باشد. سخت‌کوشی، برای تبدیل شدن به یک کارآفرین موفق کافی نیست. لازم است بدانید که کجا باید تلاش کنید تا اطمینان حاصل کنید که 10 سال دیگر هم در همین جاده حضور دارید.

نکته کلیدی پیرامون اثربخشی، این است که: «اگر شما در حال سازگاری با تغییر هستید، شکست خورده‌اید. تغییر را باید پیش‌بینی کنید». ساده‌ترین راه برای شروع، نگاه دقیق به بازارهای در حال رشد است. از خودتان بپرسید: من کجا بازی می‌کنم؟

 

اگر این سه ستون را رعایت کنیم، وضعیت بهتری برای حرکت در موارد غیرمنتظره مانند کووید-19 خواهیم داشت؟

وقتی صحبت از یک امر غیرمنتظره می‌شود؛ یک عنصر شانس هم در آن وجود دارد. به‌عنوان یک کارآفرین، تغییر یک فرصت است. کسب‌وکار فعلی شما ممکن است شکست بخورد، اما به‌عنوان یک کارآفرین، فرصت‌های جدیدی خواهید داشت.

 

آیا توصیه دیگری در مورد چگونگی تبدیل شدن به یک کارآفرین موفق دارید؟

چگونه می‌توان ریسک را کاهش داد؟ همه تخم‌مرغ‌های خود را در یک سبد قرار ندهید. ما باید در این جهان در حال تغییر، به همه احتمالات بپردازیم. ما با داشتن چندین منبع درآمدی، باید کسب‌وکار خود را متنوع کنیم.

با استفاده از ذهنیت کارآفرینانه برای ایجاد تنوع، ریسک را کاهش داده و فارغ از آنچه اتفاق می‌افتد، در پی موفقیت باشید.

 

مرجع: «Altar»

هنوز نظری وارد نشده است!

نظر خود را ارسال نمایید

پست الکترونیکی شما انتشار پیدا نمی کند.