آخرین مقالات

پنج اشتباه بزرگ یک رهبر استارت‌آپی

پنج اشتباه بزرگ یک رهبر استارت‌آپی

مقدمه

آیا تا به حال تجربه کارآفرینی و راه‌اندازی یک کسب‌وکار جدید را داشته‌اید؟ اگر پاسختان مثبت است، چه اشتباهاتی مرتکب شده‌اید؟ چه کارهایی به ذهنتان می‌آید که اگر به عقب بازگردید، حاضر به تکرار آن‌ها نخواهید بود؟ به‌عنوان یک رهبر و بنیان‌گذار استارت‌آپی، بزرگ‌ترین این اشتباهات برای شما کدام بوده‌اند؟

مسیر پر فراز و نشیب راه‌اندازی یک کسب‌وکار جدید، به‌ویژه در حوزه فناوری که نیازمند ایده‌های جدید نوآورانه است، جالب و هیجان‌انگیز به نظر می‌رسد. با این حال، هر یک قدم اشتباه، می‌تواند شما را به شکست و نابودی بکشاند. از همین رو، کارآفرینی فناورانه را همچون راه رفتن بر روی یک طناب ظریف و باریک می‌دانند. هیچ غفلتی جایز نیست، اگر هم اشتباهی رخ داد، باید از آن درس گرفته و مابقی مسیر را با چشمان باز و تجربه بیشتر پیمود.

نکته کلیدی اینجا است که کارآفرینان تازه‌کار و بنیان‌گذاران استارت‌آپی، اغلب از تجربه کافی برخوردار نبوده و از همین رو، کارشان کمی دشوارتر خواهد بود. آن‌ها با فضایی سرشار از عدم قطعیت و ریسک‌های پیش‌بینی نشده مواجه می‌شوند و از آنجا که بسیاری از آن‌ها صاحب ایده و متخصص در امور فنی هستند، بیشتر بر همین بخش متمرکز شده و مابقی فاکتورها را از یاد می‌برند. این در حالی است که یک رهبر استارت‌آپی، باید مجموعه تحت مدیریت خود را در همه ابعاد و جنبه‌ها به پیش برده و تجاری‌سازی ایده را با موفقیت به پایان برساند. اما رهبر یک استارت‌آپ بودن به چه معنا است؟ آیا به مجموعه مهارت خاصی نیاز دارد و آیا می‌توان این مهارت‌ها را ارتقاء داد؟

رهبر بودن، مستلزم داشتن چشم‌انداز مناسب برای کسب‌وکار، یافتن کارمندانی که با آن همسو باشند و حفظ و ارتقاء هماهنگی تیم کاری با گذشت زمان است. رهبران کارآمد، شرکت‌های خود را به سمت رشد و توسعه هدایت نموده و در عین حال، چهارچوبی برای فرهنگ‌سازمانی متناسب تعیین می‌کنند. آن‌ها همه این کارها و بسیاری کارهای جانبی دیگر را انجام داده و همزمان، بر کارکرد خودشان هم نظارت کافی دارند.

مطمئناً به عهده گرفتن رهبری یک شرکت نوپا، کار دشواری است. همه بنیان‌گذاران استارت‌آپی، تجربه رهبری موارد مشابه را نداشته و از این رو، جای تعجب نیست که اشتباهات مختلفی مرتکب می‌شوند. اما جای نگرانی نیست. بسیاری از این اشتباهات، قبلاً توسط دیگران انجام گرفته و می‌توان با کمی دقت، از آن‌ها اجتناب نمود. پنج اشتباه رایج رهبران استارت‌آپی در زیر معرفی شده‌اند:

 

1. ایجاد چالش‌های ناموجه برای کارکنان

شاید شما خودتان را فردی قوی و آماده مواجهه با هر چالشی بدانید؛ اما آیا به این فکر کرده‌اید که کارکنانتان هم همین عقیده و روحیه را دارند؟ بررسی‌ها نشان می‌دهد که بسیاری از کارکنان استارت‌آپی، با این الگوی ذهنی قدیمی موافق نیستند!

به کرات مشاهده می‌شود که رهبران و مدیران شرکت‌های نوپا، چالش‌هایی خودخواسته را پیش روی استخدام‌شدگان جدید قرار می‌دهند، به این امید که او از پس آن‌ها برآمده و در نتیجه، هر چالش جدید احتمالی برایش ساده‌تر می‌گردد.

شاید در وهله اول، ایده هوشمندانه‌ای به نظر برسد. حتی ممکن است با خود بگویید کسی که محیط استارت‌آپی را برای مسیر شغلی خود در نظر گرفته، عاشق چالش‌های جدید است. اما با این کار، شما تأثیری را که اشتباهات اولیه در تازه‌واردین ایجاد می‌کند، نادیده می‌گیرید. اجازه دهید زمان بگذرد تا دریابید که همه افراد مثل هم نیستند. هر فردی با سرعت خاص خود و به شیوه متفاوتی به پیش می‌رود. بعضی از کارمندان، ممکن است در مرحله یادگیری کند عمل کنند، اما وقتی تجربه اجرای کاری را به دست آوردند، آن را بهتر از هر فرد دیگری تکرار می‌کنند. برخی دیگر ممکن است سریع‌تر یاد بگیرند، اما لزوماً به‌عنوان یک فرد اجرایی کارآمد نباشند.

به‌عنوان یک رهبر، وظیفه شما تقویت اعتماد به نفس افراد است، نه این‌که آن‌ها را به چالش کشیده و اعتماد به نفسشان را نابود سازید. اگر می‌خواهید به کارکنان باانگیزه و پویای خود کمک کنید، باید آن‌ها را درک کرده و آرام آرام، مسئولیت‌هایی را به آن‌ها واگذار کنید. افراد می‌خواهند در نقش‌های خود رشد کنند و این به خودی خود، چالش بزرگی است. اگر کارمندان خود را به خوبی نشناسید، ممکن است آنچه را که فکر می‌کنید چالشی ساده و قابل انجام است، پیش پای آن‌ها قرار داده و نتوانند از عهده آن برآیند. وقتی این اتفاق می‌افتد، آن‌ها ناامید می‌شوند و اعتماد به نفسشان ضربه می‌خورد.

 

2. تمرکز ویژه بر اهداف فردی در عوض اهداف تیمی

یک رهبر نباید اهداف را برای افراد تعیین کند، بلکه باید اهداف کسب‌وکار را برای تیم‌های کاری تعیین کند.

اگر فروشنده شما نمی‌داند که چشم‌انداز اصلی تیم چیست یا هدف بلندمدت کدام است، چگونه می‌تواند به جلو حرکت کرده و فراتر از آنچه از او انتظار می‌رود، کارایی داشته باشد؟

با تعیین اهداف فردی، به اعضای تیم کاری خود کمک می‌کنید تا اهداف تیم را نادیده بگیرند. این پیام جالبی برای موفقیت کسب‌وکار نخواهد بود. برای یک رهبر، بسیار مهم است که یک تیم «ما» (متمرکز بر اهداف تیمی) بسازد و نه یک تیم «من» (متمرکز بر  اهداف فردی).

تا آنجا که ممکن است، سعی کنید برای اعضای تیم خود، هدف تعیین نکنید. به جای آن، به تیم هدف دهید و مسئولیت‌ها را به نحوی به آن‌ها بسپارید که بفهمند چگونه می‌توانند برای دستیابی به این اهداف، ایفای نقش کنند. با این کار، نوعی سرپرستی قدرتمند را در بین تک تک اعضای تیم کاری ایجاد کرده و عملاً تیمی یادگیرنده و رو به جلو خواهید داشت که خودشان می‌توانند از پس کارها و چالش‌های پیش رو برآیند.

این استراتژی، برای هر استارت‌آپی جواب می‌دهد؛ شما «اهداف کارمند A»، «اهداف کارمند B» و ... ندارید، بلکه اهداف تیم بازاریابی، اهداف تیم فروش، اهداف تیم توسعه محصول و ... خواهید داشت.

 

3. نادیده گرفتن رقابت

بسیاری از بنیان‌گذاران جوان استارت‌آپی معتقدند: «اگر محصول من به اندازه کافی خوب باشد و بازاریابی هم کافی و دقیق انجام گیرد، حتماً موفق خواهم شد».

این جمله لزوماً درست نیست!

رقابت، عامل مهمی در موفقیت و شکست استارت‌آپ‌ها است. شما نمی‌توانید خود و کارکنانتان را به زندگی در یک دنیای ایزوله و بدون رقابت عادت دهید، البته اگر می‌خواهید موفق شوید!

تجزیه و تحلیل فضای رقابتی، گام بسیار مهمی در تدوین استراتژی موفقیت استارت‌آپ شما است. کارکرد مطلوب محصول و بازاریابی صرف بدون توجه به رقبا، نمی‌تواند ضامن موفقیت باشد. تمامی این‌ها باید با توجه به محصولات رقیب و در یک فضای همزیستی متأثر از اقدامات و استراتژی‌های آن‌ها صورت گیرد.

اجازه دهید با یک مثال ادامه دهیم؛ یک شرکت موفق را نام ببرید که هیچ رقیبی نداشته باشد؟ احتمالاً نمی‌توانید! در چنین شرایطی، شگفت‌آور است که چگونه بسیاری از استارت‌آپ‌ها و بنیان‌گذاران بی‌تجربه، ادعا می‌کنند که ایده‌ای منحصربه‌فرد داشته و هیچ رقیبی برای خود متصور نمی‌شوند.

رهبران کارآمد استارت‌آپی، تحلیل و یادگیری اشتباهات رقبا را در اولویت قرار داده و روی درک جنبه‌های موفق رقبا و مطابقت کسب‌وکار با این جنبه‌ها متمرکز می‌شوند. در کنار این دو مسئله، مهم‌ترین اصل موفقیت در فضای به شدت رقابتی حال حاضر، ایجاد تمایز است. تمایز به معنای استقبال از ایده و محصول شما در بازار خواهد بود، چیزی که تجاری‌سازی موفق ایده را تضمین می‌کند.

 

4. توجیه شکست با گفتن جمله «اشکالی ندارد»

در زندگی شخصی، اشکالی ندارد که هر وقت کسی حرفش را می‌زند، بگویید «اشکالی ندارد». اما، این تجارت است و شما در این معامله بی‌رحم، اغلب فقط یک گلوله خواهید داشت. اگر همیشه مردم را به خاطر ناکامی‌های خود کنار بگذارید، کارمندان شما در مورد پاسخگویی و نحوه واکنش به اشتباه دچار سوءتفاهم می‌شوند. «توجیه شکست»، این پیام را می‌دهد که عملکرد ضعیف هم قابل قبول است!

در اینجا چند نکته وجود دارد:

الف) انتظارات خود را به صورت شفاف و در همان روز اول بیان کنید.

ب) وقتی افراد تیم کاری شکست می‌خورند، خیلی ساده و انگار که هیچ اتفاقی رخ نداده، نگویید «مشکلی نیست». البته، در صورت موفقیت هم آن‌ها را تشویق و تمجید کنید.

ج) سعی کنید دلیل واقعی شکست یک فرد را درک نموده و تا زمانی که آن را برطرف نکرده‌اید، متوقف نشوید. شما می‌توانید از شکست‌ها به‌عنوان فرصتی برای هدایت افراد به سطحی بالاتر از قبل استفاده کنید و این فرصت ارزشمند را هیچ‌گاه از دست ندهید.

 

5. تفاوت قائل شدن بین افراد

شما یک رهبر هستید، نه یک مشوق صرف!

رهبری که نسبت به یک یا دو نفر از کارکنان خود تعلق‌خاطر بیشتری داشته و دیگران را نادیده می‌گیرد، نمی‌تواند ادعای موفقیت در کار خود داشته باشد. مهم نیست که دلیل این تفاوت نگاه و برخورد، تا چه حد موجه است. مهم الگوی ضعیفی است که به دیگران منتقل کرده و پیام مغرض بودن شما را می‌فرستد. شما به‌عنوان یک رهبر، با تشویق و تمجید بیش از حد برخی از افراد، تنها غرور آن‌ها را برانگیخته و تعاملات درون تیم کاری را با چالش مواجه می‌کنید.

دقت کنید که همه رهبران، از همان ابتدای کار برای رهبری متولد نشده‌اند، اما همه می‌توانند در این امر موفق شوند. مهم این است که اشتباهات ساده با عواقب بزرگ را کنار بگذارید و این هم یکی از همان اشتباهات است.

گفتار و عملکرد شما، تأثیر بسیار زیادی روی کل تیم دارد، بنابراین از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است که بازخورد و شناخت کارمندان را به‌طور یکنواخت گسترش دهید. در غیر این صورت، همه شروع به تلاش برای بردن به صورت جداگانه (و نه تیمی) می‌کنند، زیرا بیشتر از این‌که بخواهند عضو یک تیم ستاره‌دار باشند، می‌خواهند یک ستاره در میان تیم شوند. علاوه بر این، افراد سعی می‌کنند تا به اشتراک‌گذاری اطلاعات در تیم کاری را متوقف کنند و در این حالت، همکاری تیمی با اختلال مواجه می‌شود. در نهایت، سایر افراد ممکن است احساس عدم قدردانی نموده و احترام و منزلت شما با تردید مواجه شود.

توصیه می‌شود که به‌طور متوسط، به مجریان خود ​​پاداش دهید تا همه مطمئن شوند که یک تیم هستند.

 

مرجع: «15five»

هنوز نظری وارد نشده است!

نظر خود را ارسال نمایید

پست الکترونیکی شما انتشار پیدا نمی کند.