آخرین مقالات

چگونه استارت‌آپ خود را ارزش‌گذاری کنیم؟

چگونه استارت‌آپ خود را ارزش‌گذاری کنیم؟

 

مقدمه

استارت‌آپ را می‌توان همچون جعبه‌ای جادویی و رمزآلود دانست که اگر با موفقیت در تجاری‌سازی همراه باشد، ممکن است ارزشی مافوق تصور داشته و در مقابل، اگر نتواند در تجاری‌سازی ایده موفق عمل کند، هیچ ارزشی نخواهد داشت. این فرض را می‌توان ساده‌ترین حالت ممکن دانست که فقط متغیر موفقیت در تجاری‌سازی را در نظر می‌گیرد. این در حالی است که موارد بسیار بیشتری در برآورد ارزش یک استارت‌آپ دخیل می‌باشند.

تصور کنید که یک استارت‌آپ بتواند ایده یا فناوری خود را به ثبت رسانیده و پتنت دریافت کند. تیم مدیریتی استارت‌آپ، یا اعضای تیم کاری آن را در نظر بگیرید. داشتن یک پتنت یا برخورداری از یک تیم کارآمد و خلاق، ارزش جعبه جادویی را افزایش می‌دهد. از سوی دیگر، ساخت این جعبه ممکن است بسیار گران باشد. بنابراین، باید به دنبال افرادی بود که در تأمین سرمایه لازم به ما کمک کنند. منطق مذاکرات جذب سرمایه استارت‌آپی، بدین صورت است که «یک دلار به من کمک کنید» و آن را با «X درصد بیشتر» باز پس بگیرید.

سؤال اینجا است که چگونه این جعبه‌های رنگارنگ و متنوع را ارزش‌گذاری کنیم؟ از کجا بدانیم که یک جعبه خالی و بی‌ارزش را تحویل نگرفته‌ایم. از نگاه یک بنیان‌گذار، چگونه اثبات کنیم که جعبه ما ارزش سرمایه‌گذاری دارد؟ در این مقاله، روش‌هایی ساده و کاربردی برای ارزش‌گذاری استارت‌آپ‌ها بیان می‌شود.

 

1. تکنیک برکاس (Berkus)

روش برکاس، یک چهارچوب ساده برای برآورد ارزش استارت‌آپ است. این تکنیک که توسط دیو برکاس (Dave Berkus)، نویسنده مشهور و سرمایه‌گذار فرشته در حوزه کسب‌وکارهای استارت‌آپی توسعه یافته است، پنج عامل کلیدی برای ارزیابی ارزش کسب‌وکار پیشنهاد می‌کند.

نقطه شروع تکنیک برکاس، این پرسش است: «آیا شما معتقدید که استارت‌آپ تازه تأسیسشده، می‌تواند در سال پنجم فعالیت خود، درآمدی حدود ۲۰ میلیون دلار در سال داشته باشد؟ اگر پاسختان مثبت باشد، می‌توانید از پنج فاکتور زیر برای ارزیابی استارت‌آپ استفاده کنید:

الف) داشتن ایده مناسب: ایده مناسب را می‌توان پایه و اساس کسب‌وکار دانست و از همین رو، ارزش پایه‌ای استارت‌آپ را نشان می‌دهد.

ب) در اختیار داشتن نمونه اولیه: برخورداری از نمونه اولیه، ریسک فناورانه استارت‌آپ، به‌ویژه در حوزه‌های نوظهور فناوری را کاهش می‌دهد.

ج) تیم مدیریتی باکیفیت: وجود یک تیم مدیریتی کارآمد، ریسک اجرا و پیاده‌سازی ایده را کاهش داده و فرآیند تجاری‌سازی را تسهیل می‌کند.

د) روابط استراتژیک قوی: شبکه ارتباطی مناسب و روابط مبتنی بر همکاری فناورانه، در مراحل بعدی رشد استارت‌آپ به شدت اثرگذار است. روابط استراتژیک، می‌تواند ریسک ناشی از رقابت و ورود به بازار را کاهش دهد.

ه) سبد مشتریان (فروش مناسب): برخورداری از مشتریان وفادار و موفقیت در فروش محصول یا خدمت به آن‌ها، ریسک‌های تولید را کاهش داده و جریان درآمدی مناسبی را پدید می‌آورد.

همان‌طور که مشخص است، این روش بیشتر بر استارت‌آپ‌های مبتنی بر فناوری و آن هم در مراحلی که هنوز به درآمدزایی مناسبی دست نیافته‌اند، کاربرد دارد. با توجه به پیچیدگی ارزش‌گذاری چنین استارت‌آپ‌هایی، تکنیک برکاس می‌تواند یک روش بسیار کاربردی و ساده برای کارآفرینان و سرمایه‌گذاران باشد.

 

2. روش مجموع عوامل ریسک (Risk Factor Summation-RFS)

روش مجموع عوامل ریسک، نسخه محدود شده و کوچک‌تر تکنیک برکاس محسوب می‌شود. در این حالت، بنیان‌گذاران در ابتدای امر، یک مقدار اولیه برای استارت‌آپ تعیین کرده و سپس، آن را با توجه به ریسک‌های موجود، تعدیل می‌کنند.

این تکنیک هم، توسط گروهی از سرمایه‌گذاران فرشته توسعه یافته و از 12 فاکتور، برای ارزیابی ریسک و تعدیل ارزیابی استفاده می‌کند. تأکید بر فاکتورهای ریسک، توجه کارآفرینان و سرمایه‌گذاران را به انواع ریسک‌هایی که ممکن است با آن‌ها مواجه شوند، جلب نموده و آن‌ها را مجبور می‌کند تا واقع‌بینانه‌تر به مسیر پیش روی خود نگاه کنند.

مجموعه دوازده‌گانه ریسک‌های استارت‌آپی، عبارتند از:

  • ریسک‌های مدیریتی
  • ریسک مرحله کسب‌وکار
  • ریسک‌های قانونی و سیاسی
  • ریسک فروش و بازاریابی
  • ریسک سرمایه‌گذاری و تأمین مالی
  • ریسک‌های رقابتی
  • ریسک فناوری
  • ریسک حقوقی
  • ریسک بین‌المللی
  • ریسک شهرت و اعتبار
  • ریسک خروج موفق از کسب‌وکار

گفتنی است، ارزش‌گذاری اولیه استارت‌آپ، با توجه به تجارب قبلی و نرخ میانگین شرکت‌های مشابه تعیین شده و سپس، ریسک‌های مختلف، بسته به شرایط خاص استارت‌آپ، مدل‌سازی می‌شوند. از این منظر، دشوارترین مرحله این روش، جمع‌آوری اطلاعات پیرامون شرکت‌های مشابه و ارزیابی واقع‌بینانه اولیه است.

 

3.روش کارت امتیازی (Scorecard Valuation)

روش ارزیابی کارت امتیازی، رویکردی دقیق‌تر به موضوع ارزش‌گذاری استارت‌آپ‌ها (در مقایسه با دو روش قبلی) دارد. در این روش، مشابه با تکنیک مجموع عوامل ریسک، یک ارزیابی اولیه از استارت‌آپ صورت گرفته و سپس بر مبنای مجموعه‌ای از معیارها، ارزشیابی دقیق‌تری صورت می‌گیرد. نکته کلیدی در این روند، وزن‌دهی معیارها است که می‌تواند ارزیابی ارزش استارت‌آپ را دقیق‌تر نماید.

معیارهای مورد استفاده در این روش، شامل قابلیت تیمی (40 درصد)، آمادگی فناورانه یا محصول (30 درصد)، اندازه بازار (20 درصد) و رقابت (10 درصد) است که در روش توسعه یافته «Bill Payne»، به شش معیار زیر بسط یافته است:

  • مدیریت (30 درصد)
  • اندازه فرصت (25 درصد)
  • محصول یا خدمت (10 درصد)
  • کانال‌های فروش (10 درصد)
  • مرحله کسب‌وکار (10 درصد)
  • سایر عوامل (15 درصد)

 

4. روش مبادلات مقایسه‌ای (Comparable Transactions Method)

حتماً با این جمله موافقید که نوع و ماهیت استارت‌آپ، اعم از حوزه فعالیت، نوع محصول یا فناوری، صنعتی که در آن فعال است و ...، در ارزش‌گذاری آن اهمیت خواهد داشت. بر این اساس، روش مبادلات مقایسه‌ای (Comparable Transactions Method)، با تعریف شاخص‌های مناسب، این ارزیابی را واقع‌بینانه و دقیق‌تر می‌سازد. سه قاعده اصلی برای این کار، عبارتند از:

الف) بسته به نوع استارت‌آپی که در حال راه‌اندازی و توسعه آن هستید، باید یک پروکسی مناسب انتخاب کنید تا ارزش واقعی کسب‌وکار را بیان کند.

ب) این شاخص، برای هر صنعتی متمایز از صنایع دیگر است. برای مثال، در خرده‌فروشی‌ها، از تعداد دفاتر فروش، در صنایع پیشرفته مانند فناوری‌های زیستی، از پتنت و در پیام‌رسان‌ها، از تعداد کاربران فعال هفتگی استفاده می‌شود.

ج) بیشتر مواقع، شاخص‌هایی همچون فروش، سود ناخالص و ...، می‌تواند برای بسیاری از صنایع و حوزه‌های کسب‌وکار به کار رود.

لازم به تأکید است که روش مبادلات مقایسه‌ای را هم در مراحل اولیه فعالیت استارت‌آپ و هم پس از آغاز درآمدزایی آن، می‌توان استفاده کرد.

 

5. روش ارزش دفتری (Book Value Method)

روش ارزش دفتری، به ارزش خالص و مشهود شرکت، یعنی دارایی‌های ملموس و بخش سخت‌افزاری استارت‌آپ اشاره دارد. این روش را می‌توان یکی از ساده‌ترین شیوه‌های ارزش‌گذاری استارت‌آپ دانست که البته، به دلیل در نظر نگرفتن دارایی‌های نامشهود (مانند بکر بودن ایده، ارزش فناوری و دارایی‌های فکری ناشی از خلاقیت تیمی)، ارزش واقعی استارت‌آپ را بیان نمی‌کند. به عبارت بهتر، ارزش دفتری همانند یک معادله حسابداری ساده و ثابت است که تنها برای برآورد اثرات تورمی و نوسانات نرخ بهره بر روی دارایی‌های فیزیکی استفاده می‌شود.

امروزه، روش ارزش دفتری برای شرکت‌هایی که بر ارزش‌ها و دارایی‌های مشهود تأکید دارند، استفاده شده و از آنجا که استارت‌آپ‌ها عموماً دارایی‌های این‌چنینی نداشته یا سهم آن در مقایسه با دارایی‌های نامشهود ناشی از نوآوری کمتر است، تحلیلگران سعی می‌کنند تا علاوه بر ارزش دارایی‌های فیزیکی، ارزش دارایی‌های نامشهود را هم به نحوی برآورد نمایند.

 

6. روش ارزش انحلال (Liquidation Value Method)

در روش ارزش انحلال، همان‌طور که از نامش مشخص است، ارزشی که شرکت در پایان کارش خواهد داشت، اصل قرار می‌گیرد. از آنجا که در تخمین ارزش استارت‌آپ، تنها دارایی‌های مشهود (آن هم با قابلیت نقد شدن سریع) مدنظر قرار می‌گیرد، بدیهی است که بنیان‌گذاران به‌عنوان فروشنده شرکت، آنچنان موافق این روش ارزش‌گذاری نخواهند بود.

در این روش، فرض گرفته می‌شود که شرکت رو به انحلال بوده و باید هر چه سریع‌تر (مثلاً در یک بازه زمانی دو ماهه)، تمام دارایی‌های قابل واگذاری فهرست شده و به فروش برسند. از آنجا که این روش، تنها در زمان انحلال شرکت‌های بزرگ مطرح می‌شود، کاربرد چندانی برای استارت‌آپ‌های تازه تأسیس یا در حال جذب سرمایه، نخواهد داشت. از سوی دیگر، بسیاری معتقدند که ارزش انحلال، یک معیار حداقلی برای ارزش سهام استارت‌آپ خواهد بود که شاید در مذاکرات جذب سرمایه و حتی ورود شرکای جدید کاربرد داشته باشد.

شاید این پرسش مطرح شود که تفاوت بین ارزش دفتری و ارزش انحلال چیست؟ درست است که هر دوی آن‌ها به دارایی‌های فیزیکی و مشهود تأکید دارند، اما اگر استارت‌آپ واقعاً به مرحله ورشکستگی برسد و مجبور به فروش دارایی‌هایش باشد، ارزش انحلال آن به دلیل شرایط نامساعد فروش، احتمالاً کمتر از ارزش دفتری خواهد بود.

باز هم تأکید می‌کنیم که تنها چیزهایی برای ارزیابی ارزش انحلال محاسبه می‌شود که جزء دارایی‌های ملموس بوده (مانند املاک و مستغلات، تجهیزات، موجودی مواد اولیه و ...) و بتوان در مدت کوتاهی برای آن‌ها خریدار پیدا کرد. فرض این است که اگر چیزی ارزشمند و قابل فروش باشد، پیش از ورود به مرحله انحلال فروخته می‌شود. مثال بارز این موضوع، دارایی‌های نامشهودی همچون پتنت، حقوق کپی‌رایت و سایر انواع حقوق مالکیت فکری است که باعث می‌شود ارزش انحلال را عملاً برابر با مجموع ارزش دارایی‌های مشهود و قابل فروش بدانیم.

نکته جالب دیگر این‌که ارزش انحلال را می‌توان پارامتری ارزشمند برای سرمایه‌گذاران جهت ارزیابی ریسک سرمایه‌گذاری دانست. ارزش بالقوه انحلال، به معنای ریسک کمتر است و در نتیجه، با فرض برابری سایر عوامل، سرمایه‌گذار کسب‌وکاری را ترجیح می‌دهد که اگر به مرحله انحلال رسید، کمتر متضرر شود.

 

7. روش تنزیل جریان نقدی (Discounted Cash Flow)

اگر استارت‌آپ به خوبی فعالیت کند و هر ساله میزان مشخصی از جریان نقدینگی را به همراه داشته باشد، می‌توان ارزش فعلی آن را با مجموع جریان‌های نقدی در سال‌های آتی برآورد نمود. ارزش اغلب استارت‌آپ‌ها (به‌ویژه آن‌هایی که هنوز به مرحله درآمدزایی نرسیده‌اند) و درآمدزایی احتمالی آن‌ها، در پتانسیل درآمدزایی نهفته است. روش تنزیل جریان نقدی، پیش‌بینی این جریان محتمل در آینده است که با استفاده از مفهوم نرخ بازگشت سرمایه انجام می‌گیرد.

در اینجا دو نکته مهم وجود دارد؛ نخست این‌که عموماً نرخ تنزیل بالایی برای استارت‌آپ‌ها در نظر گرفته می‌شود که دلیل آن، ریسک بالای شکست استارت‌آپ و عدم تحقق جریان نقدی پیش‌بینی شده است. علاوه بر این، پیش‌بینی شرایط بازار و تخمین‌های دقیق از نرخ رشد بلندمدت (به دور از هر گونه حدس و گمان خیال‌پردازانه)، فاکتور کلیدی در ارزش‌گذاری استارت‌آپ است و از همین رو، این روش با دشواری‌های زیادی همراه است.

 

8. روش «First Chicago»

این روش، به یک پرسش بسیار خاص جواب می‌دهد: اگر استارت‌آپ، احتمال کمی برای مبدل شدن به یک کسب‌وکار بزرگ داشته باشد، چگونه پتانسیل و ارزش بالقوه آن را ارزیابی کنیم؟

برای این کار، از تکنیک سناریو محور استفاده می‌شود. بدترین سناریوی موجود، سناریوی معمولی و بهترین سناریو، تعریف شده و با در نظر گرفتن هر یک از آن‌ها، ارزش‌گذاری استارت‌آپ انجام می‌گیرد. در ابتدا، پیش‌بینی جریان نقدینگی سال‌های آتی (منتهی به واگذاری یا فروش شرکت)، در هر یک از سناریوها صورت می‌پذیرد. سپس، قیمت واگذاری بر مبنای سناریو از طریق مدل‌سازی ارزش سهام استارت‌آپ تعیین می‌شود. در نهایت، هر یک از سه سناریوی ارزش‌گذاری، بر اساس احتمال موفقیت آن‌ها، وزن دهی شده و مجموع وزنی سناریوها، به‌عنوان میانگین ارزش کسب‌وکار انتخاب می‌گردد.

از آنجا که ترکیبی از تکنیک‌های کمی و کیفی در این روش بکار گرفته می‌شود و از آن مهم‌تر، بحث درآمدزایی را به‌عنوان معیاری کلیدی در نظر می‌گیریم، «First Chicago»، روشی حرفه‌ای و کارآمد برای ارزش‌گذاری استارت‌آپ‌ها (به‌ویژه پس از رسیدن به مرحله درآمدزایی) به حساب می‌آید.

 

9. روش سرمایه‌گذاری خطرپذیر (Venture Capital Method)

روش سرمایه‌گذاری خطرپذیر، از زاویه نگاه سرمایه‌گذاران به ارزش‌گذاری استارت‌آپ می‌پردازد. سرمایه‌گذار، همواره به دنبال بازده متناسب با ریسک در سرمایه‌گذاری است که می‌تواند سودی کم در سرمایه‌گذاری‌های مطمئن و تضمین شده یا ارقامی چندین برابر سرمایه‌گذاری اولیه را در بر گیرد. با توجه به احاطه و تجربه سرمایه‌گذاران استارت‌آپی به استانداردهای صنعت و تمرکز ویژه بر ریسک و پتانسیل تجاری‌سازی، برآورد آن‌ها از ارزش استارت‌آپ، می‌تواند کاملاً دقیق باشد. سرمایه‌گذاران به راحتی می‌توانند قیمت را تعیین کنند!

 

مرجع: «Medium»

 

هنوز نظری وارد نشده است!

نظر خود را ارسال نمایید

پست الکترونیکی شما انتشار پیدا نمی کند.