آخرین مقالات

از کارورزی تا کارآفرینی یا کارمندی

از کارورزی تا کارآفرینی یا کارمندی

مقدمه

امروزه دانشگاه‌ها دیگر تنها بر آموزش و پژوهش متمرکز نیستند و کارآفرینی و تولید ثروت از تحقیقات انجام گرفته، به یکی از موضوعات جذاب برای آن‌ها بدل شده است. این امر، به قدری موضوعیت یافته است که «دانشگاه کارآفرین»، به‌عنوان یک پارادایم جدید مطرح گردیده و دانشگاهی موفق خواهد بود که بتواند نوآوری‌ها و دستاوردهای پژوهشی را، با موفقیت تجاری‌سازی نماید.

یکی از راه‌های کارآمد برای نیل به هدف تجاری‌سازی موفق یافته‌های پژوهشی، تأسیس و راه‌اندازی استارت‌آپ‌ها و شرکت‌های زایشی دانشگاهی است که در این نوشتار، بر آن‌ها متمرکز خواهیم بود. امروزه دانشگاه‌ها سعی می‌کنند تا محققین و دانشجویان خود را به راه‌اندازی کسب‌وکارهای نوپا و تلاش برای تجاری‌سازی فناوری‌های توسعه‌یافته در دانشگاه، ترغیب نمایند. بدیهی است که ورود به فضای پر پیچ‌وخم و دشوار کارآفرینی، با محیط مرسوم دانشگاه، بسیار متفاوت خواهد بود و همین امر، چالش‌هایی پیش روی دانشجویان قرار خواهد داد. هدف نهایی از این مقاله، شناخت حوادث، روابط و فرآیندهایی است که طی آن، دانشجویان استارت‌آپی به کارمند و یا کارآفرین استارت‌آپی، بدل می‌شوند.

 

کارآفرینی دانشگاهی

«برایان مورگان»، استاد کارآفرینی دانشگاه متروپولیتن کاردیف می‌گوید: «درحالی‌که عوامل ژنتیکی و موروثی، نقش مهمی در ایجاد کارآفرینان موفق دارد، توانایی‌های اساسی کارآفرینی، بیشتر اکتسابی و قابل آموختن است. به‌طور کلی، می‌توان حدود 40 درصد از توانمندی‌های کارآفرینانه را در ناشی از DNA در نظر گرفت، اما 60 درصد مابقی که شایستگی و موفقیت یک کسب‌وکار پایدار را تضمین می‌کند، به مهارت نیاز دارد، مواردی مانند تخصص‌های مالی و فنی که باید به دست آورده شوند.»

شرکت‌های جدید کارآفرین در سطح جهانی، به‌عنوان موتور اصلی ایجاد ثروت و اشتغال شناخته می‌شوند. دوره‌ها و برنامه‌های دانشگاهی زیادی وجود دارد که به دنبال بهبود فعالیت‌های کارآفرینانه در میان دانشجویان است. بازتاب این برنامه‌ها، این است که دانشجویان بالقوه، برای کارآفرینی شناسایی شده و توانایی آن‌ها در زمینه کارآفرینی، بهبود می‌یابد.

به موازات روند فزاینده علاقمندی به کارآفرینی و آموزش آن، استارت‌آپ به کلمه‌ای مشترک میان کشورها، شهرها و دانشگاه‌ها تبدیل شده است. در مقایسه با هر تشکیلات جدیدی، محیطی که استارت‌آپ در آن کار می‌کند، با بیشترین میزان عدم قطعیت مواجه است و در عین حال، به دلیل مقیاس‌پذیری، پتانسیل رشد بسیار سریعی دارد. یکی از صاحب‌نظران حوزه کسب‌وکار، در این خصوص می‌گوید: «همه مشاغل یکسان ایجاد نمی‌شوند؛ متأسفانه بسیاری از کسب‌وکارهای کوچک، تنها از طریق مؤسسین و بنیان‌گذاران آن کسب‌وکار اداره می‌شوند و عملاً تعداد انگشت‌شماری از نیروهای بیرونی، جذب و استخدام می‌شوند. این شرکت‌ها، شغل ایجاد می‌کنند، اما مشخصاً دستمزد و مزایای کمتری می‌دهند. در مقابل این شرکت‌ها، شرکت‌های کارآفرین مبتنی بر نوآوری و فناوری هستند که به دنبال یافتن بازارهای جهانی می‌باشند.»

بحث کارآفرینی دانشگاهی، به قدری اهمیت یافته است که اخیراً کمیسیون ویژه اتحادیه اروپا، خبر از تدوین طرح جدیدی، تحت عنوان «پرورش ذهن از طریق آموزش و یادگیری» داده است که بر اساس آن، کارآفرینی به‌عنوان کلید رشد اشتغال معرفی شده و سیستم‌های آموزشی، می‌توانند برای رسیدن به موفقیت در فرآیند کارآفرینی، با اتحادیه اروپا همکاری نمایند.

کارآفرینی، تنها یک نیاز برای افراد جامعه نیست، بلکه با هدف‌ زندگی نسل‌های Y-Z در جامعه دانشگاهی متناسب است. طبق نظر آیزر، نسل Y، از نظر فنی، سواد، تحصیلات و قومیت، در تاریخ متمایز است. این نسل، چالش فکری می‌خواهد، به موفقیت نیاز دارد، به دنبال پیشرفت حرفه‌ای است و تلاش می‌کند تا تغییر ایجاد نموده و موفقیت خود را اندازه‌گیری کند. اهداف شخصی، برای این نسل اهمیت زیادی دارند. اگر دانشگاه‌ها بتوانند شرایطی را ایجاد نمایند که هم کارآفرینان نوظهور و هم کارمندان توانا رشد کنند، تأثیر بزرگی روی اقتصاد و بهبود وضعیت شغلی می‌گذارد. این پژوهش، وجود مشخصه‌های مشترک میان کارآفرینان استارت‌آپی و مسیر کاری کارکنان را بررسی می‌کند. این در حالی است که برخی از مطالعات گذشته، اشتغال و کارآفرینی را نقطه مقابل هم قرار می‌دادند.

برای شناخت بهتر مسیر توسعه دانشجویان در کسب‌وکارهای استارت‌آپی و تبدیل شدن به یک کارمند استارت‌آپی و حتی یک کارآفرین استارت‌آپی، می‌توان به سراغ تجارب شغلی دانشجویانی رفت که تجربه آموزش‌های کارآفرینانه را داشته‌اند. این داستان‌های کوتاه، منبعی ارزشمند برای درک چگونگی ارتقاء دانشجویان خواهد بود.

هدف اصلی این پژوهش، مطالعه فرآیندهایی است که از طریق آن‌ها، یک فرد، فرصت اشتغال و کارآفرینی استارت‌آپی را به دست می‌آورد. سؤالات اصلی تحقیق عبارتند از:

  1. داخلی و خارجی دانشگاه، چه تأثیری روی انتخاب شغل مذکور دارند؟
  2. چه محرک‌هایی افراد را به سمت شغلی هدایت می‌کنند که اکنون در آن هستند؟
  3. افراد چه آینده شغلی را در داستانشان برای خود مطرح می‌کنند؟
  4. مسیر کارآفرینی/ اشتغال چگونه با قطعیت ادامه یابد؟

 

بررسی ارتباط میان کارآفرینی و قابلیت‌های کارکرد

این تحقیق، برای توضیح و تفسیر کارآفرینی، روی فرآیندهای یادگیری و توسعه شخصی تمرکز می‌کند. افرادی مورد بررسی قرار می‌گیرند که: 1) در یک برنامه آموزشی کارآفرینی شرکت کرده‌اند، و یا 2) در استارت‌آپی مبتنی بر فناوری کار کرده‌اند که خودشان کارفرمای خودشان بوده‌اند (تأسیس کردن شرکت یا پیوستن به مجموعه به‌عنوان کارآفرین همکار).

این دو شرط، باعث می‌شود تا افرادی انتخاب شوند که انگیزه کارآفرینی و اشتغال در این حوزه را به وضوح نشان داده‌اند.

یکی از نظریه‌های شغلی روان‌شناختی، تعیین ویژگی‌های شخصیتی لازم برای یک کارآفرین است. این ویژگی‌ها، نسبتاً ثابت هستند و ایجاد تغییر در آن‌ها، بسیار دشوار است. نوع دیگر، به موقعیت شغلی به‌عنوان فرآیندی پویا که روی محیط شخص اثر می‌گذارد، نگاه می‌کند. منطق دوم، پیشنهاد می‌کند که زمینه‌های آموزشی اصلاح شوند تا به رشد و موفقیت کارآفرینی و کارآفرینان منجر شود.

ویژگی‌های کارآفرینی، در مطالعات مختلف متفاوتند. یکی از پژوهش‌های مرجع که در سال 2006 میلادی، از سوی «آستن» و «گورل» انجام گرفته است، مشخصه‌های کارآفرینی را در میان دانشجویان جهان بررسی نموده و در نهایت، شش ویژگی نیاز به دستاورد، قدرت و جایگاه کنترلی، ریسک‌پذیری، تحمل ابهام، نوآوری و اعتمادبه‌نفس را به‌عنوان خصوصیات کلیدی کارآفرینان معرفی نموده است.

یک نکته بسیار مهم که باید به آن توجه داشت، هدف برنامه‌های کارآفرینی دانشگاهی و آموزش‌های صورت گرفته است. برای مثال، اگر تنها معیار موفقیت در برنامه‌های آموزشی کارآفرینی، نرخ ایجاد کسب‌وکار باشد، برنامه آموزشی متفاوت از زمانی خواهد بود که هدف برنامه، رشد ذهنیت کارآفرینی است. اگرچه ممکن است که حالت دوم، فوراً منجر به تولید نشود، اما در نهایت، می‌تواند فعالیت کارآفرینی را ایجاد نماید. علاوه بر این، باید دقت نمود که در چهارچوب یک شرکت و در نقش یک کارمند، مفهوم «کارآفرینی درون‌سازمانی» مورد استفاده قرار می‌گیرد. کارآفرینی درون‌سازمانی، فرآیندی است که صرف‌نظر از اندازه شرکت، وارد شده و نه‌تنها به ریسک کسب‌وکار، بلکه به سایر فعالیت‌های نوآورانه، مانند بهبود محصولات، خدمات، فناوری‌ها، فن‌های مدیریتی، راهبردها و موقعیت‌های رقابتی، منجر می‌شود.

اگر بخواهیم بصورت موردی به مسئله نگاه کنیم، شاید بد نباشد که برخی از برنامه‌های خاص کارآفرینی و نتایج حاصل شده از آن‌ها را مورد بررسی قرار دهیم. برخی ذهنیت‌های کارآفرینی که در برنامه آموزش بنگاهی «KEEN»، شناسایی شده‌اند، عبارتند از:

  • همکاری مؤثر در تیم؛
  • اعمال تفکر انتقادی به مشکلات مبهم؛
  • ساخت یک ارتباط مؤثر با مشتری؛
  • پافشاری و درس گرفتن از شکست؛
  • مدیریت مؤثر پروژه‌ها از طریق تجاری‌سازی و یا فرآیند انتقال؛
  • نشان دادن مسئولیت اجتماعی و داوطلبانه؛
  • درگیر نمودن اشخاص و شرکت‌های آزاد به کارآفرینی؛

همچنین، شش ویژگی کارآفرینانه مطرح در برنامه شبکه تعامل صنعت و دانشگاه برلین «UIIN» نیز عبارتند از:

  • مشاهده و ایجاد فرصت‌ها؛
  • تبدیل ایده‌ها به عمل؛
  • رهبری مسیر؛
  • استفاده هوشمندانه از منابع؛
  • مدیریت ریسک؛
  • همکاری برای ارزش‌های مشترک؛

هر دوی موارد اشاره شده، نشان می‌دهند که مجموعه‌ای از مهارت‌ها و ذهنیت‌های اکتسابی و نیز، برخی ویژگی‌های شخصیتی اولیه، برای کارآفرینی موفق نیاز است. همچنین، بسیاری از مسائل ذکرشده در این دو رویکرد، ذهنیت اشتغال در شرکت‌های مدرن را نشان می‌دهد.

کارآفرینی، چیزی فراتر از یک تصمیم شغلی ساده است. بنابراین، مفهوم کارآفرینی باید بدرستی درک شده و مورد مطالعه قرار گیرد. گروهی از محققان، معتقدند که رشد شرکت‌های کارآفرین و کارآفرینان، از مسیر مشخصی پیروی نمی‌کند. در عوض، تکامل یک شرکت کارآفرین، باید به‌عنوان حالتی میان حالت‌های پویای مختلف در نظر گرفته شود. شرکت‌های کارآفرین، باید منابع خود را از راه‌های جدیدی به دست آورند و هنگامی که فرصت‌های جدید ایجاد می‌شوند، آن‌ها را شناسایی نموده و از آن‌ها بهره‌برداری کنند.

کارفرمایان، اهمیت زیادی به «مهارت‌های انتقالی اشخاص» می‌دهند. آن‌ها به دنبال فارغ‌التحصیلانی هستند که نه‌تنها دانش و مهارت کافی دارند، بلکه فعال بوده و بتوانند مشکلات شرکت را ببینند و به آن‌ها واکنش نشان دهند. همچنین، به‌شدت به دنبال افرادی هستند که دارای تعادل باشند؛ به این معنا که در کنار تحصیلات دانشگاهی، از «مهارت‌های نرم» نیز برخوردار باشند. برای مثال، توانایی‌های ارتباطی و تعاملی، قابلیت‌های مرتبط با حل مشکلات و انعطاف‌پذیری، از مهم‌ترین این قابلیت‌های نرم به حساب می‌آیند. مهارت‌های نرم، مهارت‌های اساسی هستند که هر یک از کارکنان، باید آن‌ها را داشته باشد. این امر، به‌ویژه در استارت‌آپ‌ها مشهود است، به طوری که نیاز به کارمندانی با مهارت‌های چندگانه در شرکت‌های کوچک و متوسط «SMEs»، کاملاً احساس می‌شود. بر خلاف کسب‌وکارهای کوچک، تشکیلات بزرگ‌تر، به طور سنتی، دارای ساختاری سلسله مراتبی هستند که اجازه می‌دهد کارکنان، شغل مخصوص و ثابتی داشته باشند و هرکس، تنها روی یک بخش متمرکز شود. این در حالی است که در شرکت‌های کوچک‌تر، نیاز به افرادی با مهارت‌های چندگانه است، تا کارهای مختلفی انجام دهند. از مهم‌ترین این مهارت‌ها، می‌توان به انعطاف‌پذیری و سازگاری با وظایف و مسئولیت‌های مختلف، مهارت‌های ارتباطی مؤثر، حل مسئله، خلاقیت، توانایی‌های بین فردی و کار گروهی اشاره نمود.

شرکت‌های استارت‌آپی، با چالش‌های فراوانی در جذب و استخدام کارکنان مواجه هستند. این موضوع، می‌تواند با تعریف یک استارت‌آپ مشخص شود: «هر سازمانی که به تولید محصول یا خدمتی جدید کمک نموده و در شرایط با عدم قطعیت بالا کار می‌کند، استارت‌آپ نامیده می‌شود. استارت‌آپ، یک سازمان موقتی مقیاس‌پذیر و قابل تکرار است که در هر یک از مراحل دوره عمر خود، با نیازها و منابع گوناگونی مواجه می‌شود». همان‌گونه که از تعریف فوق بر می‌آید، مقدار و کیفیت منابع مورد نیاز استارت‌آپ، در مراحل اولیه راه‌اندازی و در مراحل بعدی رشد، بسیار متفاوت است. همین ویژگی، موجب می‌شود تا برای رفع نیازهای کسب‌وکار، به افرادی با مهارت‌ها و وظایف چندگانه نیاز باشد.

در واقعیت و در فضای کسب‌وکار، دو مفهوم کارآفرینی و قابلیت‌های شغلی، مفاهیم متضادی نیستند. مفهوم کارآفرینی، روش جایگزینی را در استخدام فارغ‌التحصیلان ارائه می‌دهد؛ بدین معنا که اگر مؤسسات آموزشی، با کارآفرینان به خوبی کار کنند، می‌توانند قابلیت‌های شغلی لازم برای کارآفرینی را در دانشجویان خود ایجاد نمایند. مشارکت دانشجویان با تشکیلات اقتصادی، «حلقه بازخورد» را برای مربیان فراهم می‌کند تا نسبت به آنچه در بازار رخ می‌دهد، مطلع شده و بر این اساس، برنامه درسی خود را تغییر دهند.

پرسش اینجا است که آیا رواج فناوری و نقش کلیدی آن در حیطه‌های مختلف، اعم از زندگی شخصی افراد، صنایع و شرکت‌ها، تغییری در حوزه اشتغال و مهارت‌های مورد نیاز به وجود آورده است؟ در پاسخ، باید به یک چالش بسیار مهم اشاره نمود: «نرخ نوآوری، از میزان شغل‌های موجود، در حال پیشی گرفتن است.» بسیاری از کارفرمایان، اظهار می‌دارند که فارغ‌التحصیلان دانشگاهی، از مهارت‌های سخت‌افزاری مناسب برای کار در صنعت برخوردار نیستند. آن‌ها پیشنهاد می‌کنند که ابتدا، دانشجویان در دوره‌های کارورزی شرکت‌ها حضور یابند، تا مهارت‌های مورد نیاز صنعت را در خود ایجاد نمایند.

فرضیات کلیدی پیرامون برنامه‌های کارآفرینانه دانشگاهی و به عبارت دقیق‌تر، آموزش‌های کارآفرینی، به شرح زیر است:

  1. فرآیندی که در آن افراد به کارآفرینی مشغول هستند (به‌عنوان کارآفرین یا کارمند در یک شرکت کارآفرینانه)، منحصربه‌فرد است؛
  2. این فرآیند، شامل مسائل شخصیتی، ارزش‌ها، مهارت‌ها، انگیزه و فرصت است؛
  3. وقایع و روابط محیطی، روی روند کارآفرینی اثرگذار است؛
  4. روند آمادگی برای توسعه کارآفرینی و قابلیت‌های اشتغال، دارای برخی ویژگی‌های مشترک است.

 

دوره‌های کارآفرینی دانشجویی و داستان‌های شغلی دانشجویان

مرور داستا‌ن‌های مختلف دانشجویانی که در برنامه‌های کارورزی شرکت نموده‌اند، می‌تواند به منظور شناخت روند کارآفرینی بکار گرفته می‌شود. به این منظور، لازم است تا کمی هم، بر روی مشارکت‌های دانشجویان و تعاملات بین آن‌ها تمرکز شود. این فعالیت‌های مشارکتی شبکه‌های دانشجویی، کارآفرینی را تقویت نموده و نسبت به افرادی که تنها در دوره‌ها شرکت کرده‌اند، فرصت‌های کارآفرینی بیشتری ایجاد می‌کند. داستان‌های شغلی دانشجویان در برنامه‌های کارآفرینی، حاوی اطلاعاتی برای پاسخ به پرسش‌های زیر است:

  1. آیا می‌توانید به خاطر آورید که برای اولین بار، چه زمانی قصد کارآفرینی و یا استخدام در یک شرکت استارت‌آپی داشتید؟ این کار، با برنامه‌ریزی و هدف قبلی و یا بر مبنای یک فرصت ناگهانی اتفاق افتاد؟
  2. آیا می‌توانید به تعدادی از تجارب شخصی خود اشاره نمایید؟ مانند قرار ملاقات و حوادثی که داخل یا خارج از مطالعات رسمی، شما را به راهی که اکنون در آن هستید، هدایت نموده است.
  3. روابط شخصی و تجارب شغلی، چه نقشی در توسعه کار شما دارند؟
  4. فکر می‌کنید چرا در مسیر شغلی که اکنون در آن قرار دارید، هستید؟ چطور این کسب‌وکار، شرکت یا فرصت را انتخاب کردید؟
  5. پیش‌بینی شما برای آینده این شغل چیست؟ در 5 تا 10 سال آینده، در چه نقشی قرار خواهید داشت؟
  6. آموخته‌های اصلی که با آن‌ها می‌توانید به‌عنوان یک کارآفرین یا کارمند، وارد فعالیت‌های استارت‌آپی شوید، چیست و کجا می‌توانید از آن‌ها به بهترین نحو استفاده کنید؟

تحلیل داستان‌ها نشان می‌دهد، مسیری که دانشجو را به کار به‌عنوان کارآفرین یا کارمند در یک استارت‌آپ می‌رساند، تا حد زیادی شخصی و متفاوت از دیگران است. اما چند الگوی قابل‌تشخیص و مشترک نیز وجود دارد. به نوعی می‌توان چنین دریافت که راه‌اندازی و توسعه یک شرکت جدید، نمی‌تواند و نباید از توسعه مالکان و مدیرانش جدا باشد. از نظر منطقی، در یک استارت‌آپ، دانشجو، کارآفرین و کارمند، مسیر تکاملی مشابهی دارند. مراحل تکامل را می‌توان چنین تصور نمود:

  • پیش مطالعه: بررسی فرصت‌های کارآفرینی و قرار گرفتن در آن شرایط قبل از رفتن به دانشگاه؛
  • مطالعات استاندارد: شناخت تفکرات و اصول کارآفرینی در دوره کارشناسی؛
  • کار پروژه‌ای: انجام وظایف واقعی شرکت‌ها (یا ابتکار عمل تجاری)؛
  • استارت‌آپ فعال: کار تمام‌وقت و تلاش برای کار کردن به‌عنوان یک کارآفرین یا کارمند استارت‌آپی؛
  • تخصص ارشد: گسترش دانش، سرمایه‌گذاری پول و زمان برای ابتکارات و نوآوری‌های جدید.

قابل‌ذکر است که افراد مختلف، این مراحل را در زمان‌بندی متفاوتی می‌گذرانند و برخی هم ممکن است، مراحل متفاوتی را برای رسیدن به نوآوری کسب‌وکار داشته باشند. به نظر می‌رسد که «تولد» یک کارآفرین استارت‌آپی جدید، مرحله نهایی از یک پروژه به‌هم‌پیوسته است که طی آن، سازگاری ارزش‌ها، شخصیت و توانایی‌های فرد، در محیط واقعی آزمایش می‌شود. این مرحله، همچنین بر سه مسئله کلیدی شبکه‌سازی، تلاش و یادگیری، تکیه دارد.

گزیده‌ای از داستان‌ها را می‌توان در زیر مشاهده نمود:

  • مرحله پیش مطالعه: «من دوست ندارم از افراد مختلف سفارش بگیرم. این را وقتی فهمیدم که برای اولین بار، در مدرسه کار کردم و در موارد بعدی هم، این موضوع را داشتم. بنابراین، وقتی بیست‌ساله شدم، تصمیم گرفتم که رئیس خودم شوم. اولین ایده‌های کارآفرینی، مربوط به کار تابستانی در 17 سالگی بود. من نمی‌توانستم برای به دست آوردن پول، برای کسی کارکنم. من آماده بودم که ساعات طولانی کارکنم و در شهرهای دیگر هم پروژه قبول کنم».

 

  • مرحله مطالعات استاندارد: «این بیشتر از یک تصادف و فرصت بود. من با شخصی صحبت کردم که تنها یک شرکت را پیدا کرده بود. من به این بحث علاقمند شدم و نهایتاً در شرکت مشغول شدم. من بعد از سال اول مدرسه، برنامه‌ای برای تغییر مدرسه داشتم در هر حال، بعد از شروع دوره‌ها، من این شانس را داشتم که توانایی بالقوه‌ام را به کمک کارآفرینی که داشتیم، ببینم. من تصمیم گرفتم که این کار را انجام دهم. خوش‌شانس بودم که در دومین نیمسال تحصیلم، مربیگری کنم.»

 

  • مرحله کار پروژه‌ای:«شرکتی را برای کار انتخاب کردم که به معیارهای من نزدیک باشد. از سوی دیگر، شرکت مرا انتخاب کرد زیرا در طول کار گروهی مشخص شد که من توانا هستم.» / «فرصت مرا پیدا کرد!» / «اگر نمی‌توانستم از شغل و مردم لذت ببرم، این شغل را برای پول انجام نمی‌دادم و ادامه این شادی و لذت است که ما را به جلو می‌برد.» / «مشارکت در کسب‌وکارهای واقعی، مرا برای حرکت رو به جلو تشویق کرد».

 

  • شروع استارت‌آپ فعال: «مسئله مهم این است که شما ربات نیستید بلکه نیرویی خلاق هستید که با چالش‌های تیمی روبرو می‌شود. توانایی در توسعه مسئولیت‌های خود و مشارکت در فعالیت‌های آموزشی مرتبط با آن‌ها، برای کار و توسعه خود، مهم و ارزشمند است.» / «متوجه شدم که زبان مشترکی با افراد گروه‌های سنی مختلف و موقعیت‌های اجتماعی مختلف دارم. این موضوع، اجازه می‌دهد که شبکه‌های بزرگ و نسبتاً سریعی ایجادشده و درون شبکه، نقاط ارتباطی ایجاد شود».

 

  • تخصص ارشد: «من می‌خواهم بسازم، تأثیرگذار باشم و دیگران را هم به انجام این کار تشویق کنم.» / «اگر همه چیز با شرکت خوب پیش برود، من در 4 تا 5 سال، خروجی خواهم داشت و بعد از آن، همه چیز امکان‌پذیر است.» / «من خودم را در 5 تا 10 سال آینده، در موقعیت مدیریت تصویر می‌کنم. من باید در این زمینه خبره شوم.» / «من خودم را در فروش و بازاریابی در کسب‌وکار استارت‌آپی تصور می‌کنم. این خیلی عالی است که یک شانس دیگر داشته باشم که جزئی از شروع کسب‌وکار جدیدی در آینده باشم.» / «در عرض ده سال، یک گاراژ کوچک باز می‌کنم و هیچ کاری انجام نمی‌دهم، فقط ورزش می‌کنم و ماشین‌های قدیمی اروپایی را تعمیر می‌کنم.»

این آموزه‌ها، روی سه مورد تمرکز می‌کنند: 1) روابط شبکه‌ای/ ساختاری و ایجاد وظیفه، 2) تلاش در جهت آزمودن کسب‌وکار واقعی و ایجاد کارآمدی در خود و در نهایت، 3) یادگیری و توانایی تحلیل راه‌حل‌ها توسط خود و با کمک دیگران.

بنا بر داده‌ها و اطلاعات حاصل از داستان‌های شغلی، می‌توان برخی عوامل جذابیت درگیر شدن با کارآفرینی را در هر یک از مراحل پیش‌گفته، شناسایی نمود:

  • مرحله پیش مطالعه: تصمیم‌گیری شخصی، استقلال فردی؛
  • مرحله مطالعات استاندارد: فرصت برای کار با افراد هم‌فکر؛
  • مرحله کار پروژه‌ای: علاقه به موضوع کسب‌وکار، خودآگاهی از اثربخشی در وظایف کارآفرینی؛
  • مرحله استارت‌آپ فعال: رشد، عضوی از تیم شدن، توانایی تأثیرگذاری؛
  • مرحله تخصص ارشد: به اشتراک‌گذاری دانش، استفاده از دانش جمع‌آوری شده برای موارد جدید، تشویق دیگران؛

به نظر می‌رسد اینکه از قبل تعیین شود ‌که دانشجوی مدنظر، کارآفرین می‌شود یا کارمند، آن‌چنان مهم نیست؛ آنچه مهم است، ایجاد نوعی همبستگی بین دانشجو و کارآفرینان موجود است، تا پیوند دوطرفه، در دانشجو، منجر به ایجاد نگاه واقع‌بینانه نسبت به فضای کسب‌وکار گردد. مهارت‌های کارآفرینی، مهارت‌های قابل انتقال هستند که می‌توانند فراتر از محدودیت‌های سازمان‌های کارآفرینی باشند. در حقیقت، پاسخ‌دهندگان تمایل دارند که برای ادامه مسیر شغلی خود، از تجربه به دست آمده، در توسعه و رشد کارآفرینی استفاده نمایند.

از سوی دیگر، برای مربیان کارآفرینی مهم است که بدانند افراد در چه مرحله‌ای قرار دارند و بهترین راه برای پشتیبانی از آن‌ها چیست. در واقع، باید دریابند که چه فرآیندها و اقداماتی برای تسریع در اکتساب قابلیت‌ها و توانمندی‌های کارآفرینانه لازم است. مهم‌ترین پرسش‌ها در این زمینه به شرح زیر است:

  1. چه عواملی (داخل و خارج دانشگاه)، بر انتخاب شغل اثر می‌گذارند؟
  2. چه عواملی، محرک اصلی افراد برای هدایت در مسیر شغلی فعلیشان است؟
  3. پاسخ‌دهندگان، برای خود چه آینده شغلی را در داستانشان طرح می‌کنند؟
  4. چگونه مسیر کارآفرینی/ اشتغال ادامه یابد؟

مرور تجارب دانشجویان از برنامه‌های کارآفرینی دانشگاهی، نشان می‌دهد که بسیاری از آن‌ها، تمایل به راه‌اندازی کسب‌وکار و یا استخدام در یک استارت‌آپ فناورانه دارند. پرسش اینجا است که آیا تمامی این تمایلات، به واقعیت بدل می‌شوند، یا این‌که نرخ تبدیل اهداف کارآفرینانه به یک کسب‌وکار واقعی، به نسبت پایین است؟ در پژوهشی که با موضوع وضعیت فعلی استارت‌آپ‌ها و میزان استقبال از آن‌ها انجام گرفته است، از دانشجویان دوره کارشناسی کسب‌وکار، حدود 43 درصد ترجیح می‌دادند به جای استخدام در یک شرکت، کارآفرینی کنند و 37 درصد نیز تمایل داشتند تا در یک شرکت کارآفرین استخدام شوند. علیرغم این موضوع، فارغ‌التحصیلانی که کسب‌وکار خودشان را شروع می‌کنند، 1 تا 10 درصد کل فارغ‌التحصیلان را تشکیل می‌دهند. به نظر می‌رسد که برخی عوامل فرسایشی و مداخله کننده در کسب‌وکار و محیط استارت‌آپ‌ها وجود دارد که افراد را از هدف خود دور می‌کند.

در پایان، باید یک بار دیگر، بر این موضوع تأکید نمود که داستان‌های هر فرد، با دیگری متفاوت است. این تفاوت، نشان می‌دهد که داستان‌ها، بازتاب تجربه‌های شخصی افراد هستند و به همین دلیل، موارد متمایزی را پوشش می‌دهند. با این حال، اگر کمی دقیق‌تر به تجارب کارآفرینانه دانشجویان بنگریم، برخی الگوهای مشترک قابل مشاهده است که عملاً فرآیندهای درگیر در مسیر شغلی کارآفرینی/ کارمندی را بیان می‌دارد.

 

مرجع:

From a Student of Startup Business to a Startup Employee or Entrepreneur: Study on Career Narratives of Students in Entrepreneurial Programs in a University

هنوز نظری وارد نشده است!

نظر خود را ارسال نمایید

پست الکترونیکی شما انتشار پیدا نمی کند.