آخرین مقالات

‫چگونه یک ایده استارت‌آپی پیدا کنیم؟‬‬‬‬

‫چگونه یک ایده استارت‌آپی پیدا کنیم؟‬‬‬‬

مقدمه

بی‌شک یکی از مهمترین گام‌هایی که برای راه‌اندازی یک کسب‌وکار بایستی برداشته شود، دستیابی به یک ایده خوب است. تقریباً همه فناورهایی که به دنبال شروع یک استارت‌آپ برای خودشان هستند، روزها و ماه‌ها درگیر این موضوع می‌باشند. آن‌ها عمدتاً برای این منظور شروع به جستجو در میان پروژه‌هایی می‌کنند که در دوران دانشجویی مشغول آن‌ها بوده و به نتایج ملموسی هم دست یافته‌اند. اما همیشه این کار جواب نمی‌دهد. در بسیاری از مواقع، ایده‌های موجود در پروژه‌های دانشگاهی بیش از حد علمی و در لبه دانش بوده و با یک ایده استارت‌آپی که می‌تواند تبدیل به محصولی قابل فروش شود، فاصله زیادی دارد. اهمیت این موضوع تا جایی است که بسیاری باور دارند که تنها محدودیت آن‌ها برای قدم گذاشتن به مسیر کارآفرینی، این است که ایده خوبی ندارند و به همین دلیل، این سؤال برای آن‌ها مطرح است که چگونه می‌توانند به یک ایده خوب دست پیدا کنند.

در این نوشتار، جارد فریدمن (Jared Friedman) که یکی از همکاران شتابدهنده مشهور «Y Combinator» است، نقطه نظرات خود را در خصوص نحوه بدست آوردن یک ایده‌ استارت‌آپی خوب با ما به اشتراک گذاشته است. این اطلاعات، برای افرادی که هنوز ایده لازم برای راه‌اندازی یک کسب‌وکار را به دست نیاورده‌اند یا ایده‌ای دارند اما نسبت به آن مطمئن نیستند، می‌تواند بسیار مفید باشد.

گفتنی است، فریدمن که تحصیلات خود را در رشته کامپیوتر در دانشگاه هاروارد گذرانده، هم‌بنیان‌گذار و مدیر ارشد فناوری «Scribd.com» بوده و به عنوان یک فرشته کسب‌وکار، در استارت‌آپ‌های زیادی سرمایه گذاری نموده که از آن جمله، می‌توان به «Cruise»، «Instacart»، «Ironclad»، «Rappi»، «Human Interest»، «Fundersclub»، «Triplebyte»، «Parse»، «Goldbely»، «Swiftype»، «Interviewed»، «Wefunder»، «Eden»، «SecondMeasure»، «Zesty»، «Pakible»، «Creative Market»، «Lawn Love»، «Rickshaw»، «Bannerman» و «Meadow» اشاره نمود.

 

اشتباهات متداول در مسیر دستیابی به یک ایده‌ استارت‌آپی

اینکه چه ایده‌ای خوب است و چه ایده‌ای بد، مضمون بسیار پیچیده‌ای است که حتی افراد و مجموعه‌های بسیار با تجربه هم به راحتی نمی‌توانند در خصوص آن صحبت کنند. با این وجود، شتابدهنده «YC» با توجه به تجربه رویارویی با استارت‌آپ‌های مختلفی که هزاران ایده را امتحان نموده‌اند، به این نتیجه رسیده که چندین روند آماری تأثیرگذار در این خصوص وجود داشته و برخی از انواع ایده‌ها و برخی از روش‌های تولید ایده‌ها، شانس بیشتری برای موفقیت خواهند داشت. هدف از این نوشتار، سوق دادن شما به سمتی است که شانس موفقیت بیشتری داشته باشید. به این منظور، در اولین گام به دنبال این خواهیم بود که متداول‌ترین اشتباهات در خصوص ایده‌های استارت‌آپی چه مواردی هستند. در مراحل بعدی، به نحوه ارزیابی یک ایده استارت‌آپی و همینطور دستورالعمل‌های تولید یک ایده استارت‌آپی می‌پردازیم.

اولین و متداول‌ترین اشتباه این است که باور کنید برای شروع کار نیاز به ایده بسیار خوب دارید. افراد زیادی این مسئله را باور دارند که راه شروع کار برای موفق شدن، حتماً از داشتن یک ایده فوق‌العاده می‌گذرد. آن‌ها به دلیل همین نوع نگاه، مدت‌ها کاری غیر از منتظر ماندن انجام نمی‌دهند. کار بسیار ساده‌ای است که به شرکت‌های موفقی مانند گوگل و فیسبوک نگاه کنیم و بگوییم عجب ایده‌های فوق‌العاده‌ای داشته‌اند. اما این فقط یک جنبه خارجی از واقعیتی است که ما قادر به مشاهده آن هستیم. وقتی گوگل کار خود را شروع کرد، تقریباً بیستمین موتور جستجو بود؛ وقتی فیسبوک هم شروع به کار کرد، تعداد زیادی شبکه اجتماعی پیش از آن شروع به کار نموده بودند. نکته مهم اینجا است چیزی که باعث موفقیت آن‌ها شد، ایده فوق‌العاده اولیه آن‌ها نبود، بلکه ایده آن‌ها «به اندازه کافی» خوب بود تا با یک اجرای عالی ترکیب شده و موفقیت را برای آن‌ها به دنبال داشته باشد.

اشتباه بعدی، نقطه مقابل اشتباه اول است: این‌که اولین ایده‌ای که به ذهنتان می‌رسد را بدون این‌که به صورت جدی مورد بررسی قرار داده و مطمئن شوید که ایده خوبی است یا نه، مبنای شروع کار قرار دهید. بیایید کمی در این مسئله عمیق‌تر شویم. شما به دنبال داشتن استارت‌آپی هستید که موفق شود و به همین دلیل حاضرید سال‌ها زمان خود را صرف آن کنید؛ حالا که شما برای چند سال آینده زندگیتان برنامه‌ریزی کرده‌اید و زمانتان را وقف این کسب‌وکار می‌کنید، آیا منطقی نیست که قبل از تصمیم‌گیری حداقل چند هفته‌ای به آن فکر کنید؟ شاید به نظرتان این امری بدیهی باشد، اما واقعیت نشان می‌دهد که این اشتباه خیلی زیاد تکرار می‌شود. به طر عجیبی، تعداد کمی از بنیان‌گذاران استارت‌آپ‌ها این کار را انجام می‌دهند و به همین دلیل، اگر شما این کار را انجام دهید، در واقع از بقیه جلوتر خواهید بود.

اما چطور بین اشتباه اول و دوم تعادل را حفظ کنیم. طیفی را در نظر بگیرید که یک سر آن «انتخاب اولین ایده‌ای که به ذهنت می‌آید» قرار دارد و سر دیگرش، «صبر برای بهترین ایده» است.شما باید جایی در وسط این طیف قرار بگیرید و ایده اولیه را به عنوان یک «نقطه شروع خوب» انتخاب کنید. این نکته را هم در نظر داشته باشید که ایده‌های استارت‌آپ‌ها در طول زمان تغییر می‌کنند. برای مثال، «Airbnb» را در نظر بگیرید. این مجموعه، در ابتدا سایتی برای اجاره تخت در منزل بقیه مردم بود. اما با گذر زمان، به اجاره انواع خانه‌های تفریحی تبدیل شد که استقبال قابل توجهی را به دنبال داشت. بنابراین شما باید نقطه شروع خوب را برای خودتان انتخاب کنید. اگر نقطه شروع خوبی داشته باشید و حتی ایده شما عالی نباشد، فقط تغییر کمی لازم است تا ایده شما هم عالی شود. این در حالی است که اگر از نقطه بدی را برای شروع کار خودتان انتخاب کرده باشید، شاید امکان تغییر آن به یک ایده خوب وجود نداشته و ممکن است محبور شوید که کل مسیر را از ابتدا تکرار کنید.

اشتباه بعدی این است که به جای پیدا کردن «مشکل»، با «راه حل» شروع کنید. برای مثال، فرض کنید ایده جدیدی در ذهنتان دارید: اپلیکیشنی که با زدن یک دکمه، لوله‌کش به محل شما می‌آید. اما باید بدانید که آمدن لوله‌کش یک راه حل است. شما باید بدانید که مشکل اصلی چیست. شاید در این مثال بگویید که لوله‌کش‌ها به سختی پیدا می‌شوند و به همین دلیل، به این نتیجه برسید که این یک مشکل واقعی است. اما منظور این است که اگر چنین ایده‌ای در ذهن دارید، شما با راه‌حل شروع کرده‌اید. این مسئله‌ای است که در «YC» هم زیاد دیده می‌شود و برای آن اصطلاخی در نظر گرفته‌اند: «راه‌حل در جستجوی یک مشکل» یا «SISP». مسئله اینجا است که این مدل اصلاً خوب نیست و در اغلب موارد، مشکل را نمی‌توانید پیدا کنید. به همین دلیل، سعی کنید که اول مشکل را پیدا کرده و بعد به دنبال راه‌حل آن بروید.

آخرین اشتباه این است که فکر کنید پیدا کردن ایده‌های استارت‌آپی کار بسیار سختی است. در واقع، پیدا کردن این ایده‌ها کار بسیار ساده‌ای است چون هنوز هم مشکلات زیادی در دنیا وجود دارد که نیاز به راه‌حل دارند. اما اگر شما در پیدا کردن این ایده‌ها مشکل دارید، به این دلیل است که هنوز خوب یاد نگرفته‌اید که چطور به ایده‌های استارت‌آپی به خوبی توجه کنید. اگر این کار را یاد بگیرید، این ایده‌ها را در همه جا می‌بینید.

 

معیارهای ارزیابی ایده استارتآپی

برای ارزیابی ایده می‌توان از یک فرمول ساده استفاده کرد که ایده را به کمک چهار معیار ارزیابی می‌کند.

معیار اول این است که ایده شما چقدر بزرگ است؟ بهترین روش برای قضاوت و ارزیابی این مسئله این است که به دنبال شرکت‌های بزرگی بگردید که کار مشابهی انجام می‌دهند. برای مثال، فرض کنید که شما می‌خواهید یک نوع بانک جدید راه‌اندازی کنید. در واقع همین حالا هم بانک‌های زیادی وجود دارد و آن‌ها مجموعه‌های بسیار بزرگی هستند و این به شما اطلاع می‌دهد که ایده شما می‌تواند بزرگ باشد و در نتیجه در این معیار امتیاز خوبی به دست می‌آورید. در سمت دیگر، اگر در بازاری حضور دارید که در حال حاضر کوچک است، اما شانس بزرگ شدن در آینده دارد نیز شما می‌توانید از این معیار امتیاز خوبی بدست بیاورید. یک مثال خوب برای این موضوع، شرکت «Coinbase» است که به شما اجازه خرید و فروش ارزهای دیجیتال را می‌دهد. این شرکت، در سال 2012 میلادی راه‌اندازی شد، یعنی زمانی که بیت‌کوین هنوز خیلی جدید بود و بازار بسیار کوچکی داشت. با این وجود، حتی همان موقع هم بسیاری از افراد اعتقاد داشتند که این ارز دیجیتال می‌تواند جای پول‌های رایج را بگیرد و واضح بود که اگر چنین اتفاقی بیفنتد، بازار پیش روی «Coinbase» بسیار بزرگ خواهد بود.

تناسب بنیان‌گذار و بازار معیار دیگری است که باید در نظر گرفته شود. باید دید که آیا مؤسسان استارت‌آپ در کاری که شروع کرده‌اند تخصص لازم را دارند یا خیر؟ نمونه خوبی از این مورد، شرکت «Flexport» است که به صادرات کالاهای بقیه شرکت‌ها در دور دنیا کمک می‌کند. رایان بنیان‌گذار این شرکت، پیش از راه‌ندازی آن، تقریباً ده سال در زمینه معاملات بین‌المللی کار کرده بود و همه چیز را در خصوص این موضوع می‌دانست. به همین دلیل، این استارت‌آپ می‌توانست در خصوص معیار تناسب مؤسس/بازار امتیاز خوبی را بدست بیاورد.

معیار بعدی این است که چقدر مطمئن هستید که در حال حل مشکلی بزرگ هستید؟ آیا درک کافی در خصوص اهمیت این ایده دارید؟ بهترین حالت این است که خود شما تجربه شخصی با این مشکل داشته باشید. نمونه بسیار خوبی از این موضوع، «Airbnb» است. این شرکت زمانی کار خود را آغاز کرد که بیشتر مردم فکر می‌کردند این‌که اجازه بدهید یک غریبه که از طریق اینترنت با او آشنا شده‌اید، وارد خانه شما شده و در آنجا بخوابد کار بسیار عجیب و در عین حال خطرناکی است. با این وجود، بنیان‌گذاران «Airbnb» این کار را امتحان کردند. آن‌ها غریبه‌هایی را از طریق اینترنت دعوت کردند تا در خانه پیش آن‌ها بمانند. در ادامه، آن‌ها متوجه شدند که این واقعاً کار جالبی است. آن‌ها این درک را داشتند که همه در این مورد اشتباه فکر می‌کنند و به همین دلیلی است که «Airbnb» ایده واقعاٌ خوبی بود. یکی دیگر از نشانه‌های این‌که بدانید ایده واقعاً خوبی دارید، این است که چیزی را بسازید که خودتان واقعاٌ می‌خواهید آن را داشته باشید. در واقع، اگر چیزی را که خودتان به آن نیاز دارید بسازید، نه جیزی که دیگران لازم دارند، شروع یک کسب‌وکار موفق آسان‌تر خواهد بود. در این شرایط، شما حداقل با یک کاربر شروع کرده‌اید که خودتان هستید. وقتی چیزی را برای خودتان می‌سازید، می‌توانید به درک خودتان برای این‌که چه چیزی بسازید اعتماد کنید. این در حالی است که وقتی برای بقیه چیزی می‌سازید، باید حدس بزنید که آن‌ها به چه چیزی نیاز دارند. از دیگر نشانه‌های این‌که بدانید ایده واقعاً خوبی دارید این است که به تازگی آن ایده امکان‌پذیر شده باشد. اگر چیزی (مثلاً فناوری یا محصول) اخیراً در دنیا تغییر کرده و قابل استفاده شده باشد، این اغلب بدین معنی است که فرصت‌های جدیدی به وجود آمده یا شرکت‌های موفق دیگری وجود دارند که کار مشابهی انجام می‌دهند. نمونه خوب از این موضوع، «Rappi» است که در آمریکای لاتین کار تحویل غذا انجام می‌دهد. این شرکت زمانی شروع به کار کرد که شرکت‌های مشابهی در بقیه نقاط جهان مشغول به کار بودند اما هنوز این مسئله در آمریکای لاتین مرسوم نشده بود.

آخرین سرفصل در خصوص ارزیابی ایده‌های استارت‌آپی، مسئله فیلترها است. فیلترها دلایل بدی برای رد کردن ایده‌های استارت‌آپی بوده و نکته خطرناک این است که فیلترها حتی قبل از این‌که ایده‌های خوب استارت‌آپی به ذهن شما خطور کنند، به صورت ناخودآگاه منجر به رد کردن آن‌ها می‌شوند. باید بدانید که تقریباً همه افراد این فیلترها را دارند و یکی از مؤثرترین چیزها برای این‌که در تولید ایده‌ استارت‌آپی خوب باشید، این است که این فیلترها را شناسایی نموده و آن‌ها را خاموش کنید. چهار فیلتر اساسی وجود دارند که دانستن آن‌ها کمک زیادی به شما می‌کند.

  • اولین مورد این است که ایده‌هایی که شروعشان سخت است را رد کنید. شرکت «Stripe» مثال خوبی برای این فیلتر است که اضافه کردن پرداخت با کارت اعتباری را برای سایت امکان‌پذیر می‌کرد و در نتیجه کار برای کاربران و همینطور مالکین سایت‌ها را بسیار ساده می‌کرد. نکته شگفت‌انگیز اینجا است که وقتی «Stripe» شروع به کار کرد، هزاران توسعه‌دهنده دیگر هم وجود داشتند که از قبل این مشکل را می‌شناختند. آن‌ها می‌دانستند که گزینه‌های موجود به کار نمی‌آیند، اما برای حل مشکل تلاشی نکرده بودند. اما چرا اینطور بود؟ دلیلش این بود که برای شروع کار باید یک سری کارهایی انجام می‌دادند که به نظر سخت بود. آن‌ها باید با بانک‌ها قرارداد می‌بستند و اطلاعات جدید و کاملی در خصوص زیرساخت‌های جهانی کارت‌های اعتباری یاد می‌گرفتند. اما این کارها آنقدر برایشان سخت به نظر می‌آمد که همه آن‌ها ناخودآگاه از آن فرار کرده بودند.
  • فیلتر دوم رد کردن ایده‌هایی هستند که در زمینه‌های کسل‌کننده می‌باشند. شرکت «Gusto» که در زمینه نرم‌افزارهای پرداخت حقوق فعالیت دارد، مثال خوبی برای این موضوع است. باز هم هزاران برنامه‌نویس وجود داشتند که از بد بودن نرم‌افزارهای پرداخت حقوق موجود اطلاع داشتند، اما پای مشکلی کسل‌کننده در میان بود، هیچ‌کس برای درست کردن این مشکل تلاش نکرد.
  • سومین فیلتر این است که ایده‌های خیلی بلندپروازانه را رد کنید. اکثر بنیان‌گذاران از ایده‌هایی که بلندپروازانه به نظر می‌آیند فرار کرده و از آن‌ها می‌ترسند. این در حالی است که اغلب این‌ها، همان ایده‌هایی هستند که منجر به ایجاد شرکت‌های بسیار بزرگ می‌شوند.
  • چهارمین فیلتر، فرار کردن از فضاهایی است که رقبایی در آن‌ها وجود دارند. اکثر بنیان‌کذاران به صورت ذاتی از فضاهایی که در آن رقبایی وجود دارند فرار می‌کنند. این در حالی است که شما باید در زمینه‌هایی کار کنید که رقبایی در آن وجود داشته باشند. در واقع وقتی حوزه‌هایی هست که در آن هیچ رقیبی وجود ندارد، دلیل آن این است که هیچ‌کس محصول تولیدی را نیاز ندارد. ایده‌آل‌ترین شرایط این است که بازاری را انتخاب کنید که در آن رقبایی وجود داشته باشند و شما به چیزهایی توجه کنید که آن‌ها در نظر نگرفته‌اند. دراپ‌باکس نمونه خوبی برای این مسئله است. وقتی این شرکت کارش را شروع کرد، برنامه‌های همگام‌سازی و ذخیره‌سازی زیادی وجود داشت که البته هیچ‌کدام کاربران زیادی نداشتند. اما دراپ‌باکس با ارائه یک محصول بهتر، موفق به شکست همه رقبا شد.

چگونه یک ایده استارت‌آپی خلق کنیم؟

این امکان وجود دارد که در گوشه‌ای بنشینید و صریحاً به یک ایده استار‌ت‌آپی فکر کنید. اما این بهترین راه برای یافتن یک ایده خوب نیست. در واقع، بهترین راه برای یافتن ایده‌ استارت‌آپی، این است که به صورت طبیعی توجه شما را جلب کند. در اطراف شما ایده‌های استارت‌آپی زیادی وجود دارد که اگر ذهن آماده‌ای داشته باشید، می‌توانید آن‌ها را در همه جا ببینید. مشکل اینجا است که وقتی مردم به ایده‌های استارت‌آپی‌ فکر می‌کنند، گرایش به ایده‌های بد دارند. این در حالی است که ایده‌هایی که به طور طبیعی به ذهن خطور می‌کنند، می‌توانند بسیار خوب باشند. پس لازم است یاد بگیرید که چطور به ایده‌های خوب توجه کنید.

اول از همه باید بدانید که یک ایده خوب چه شکلی است تا وقتی با آن مواجه شدید، بتوانید آن را شناسایی کنید. در مرحله بعد، بر روی چیزهایی متمرکز شوید که در دنیا موجود نیست. اگر قصد دارید که در آینده‌ای دور کسب‌وکاری راه‌اندازی کنید، این روش می‌تواند بسیار مؤثر باشد. تلاش کنید تا در یک زمینه باارزش متخصص شوید و در خط مقدم آن مشغول به کار شوید. اگر در خط مقدم هر چیزی مشغول به کار شوید، ایده‌های استارت‌آپی خوب را قبل از هر فرد دیگری می‌بینید. در ادامه، هفت دستورالعمل برای خلق ایده استارت‌آپی ارائه شده که به ترتیب از بهترین به بدترین لیست شده و مثال‌هایی برای هر یک ذکر شده است.

اولین و بهترین دستورالعمل این است که ببینید تیم شما در چه زمینه‌هایی خیلی خوب است و به ایده‌هایی فکر کنید که شما برتری زیادی در عملیاتی نمودن آن‌ها دارید. در واقع، این دستورالعمل، بهترین روش برای خلق یک ایده خوب بوده و بعید است که با پیروی از آن، به یک ایده بد برسید. بیشتر شرکت‌های موفقی که «YC» در آن‌ها سرمایه‌گذاری کرده، از چنین دستورالعملی پیروی نموده‌اند. دلیل اثرگذاری این روش، این است که هر ایده‌ای که با این دستورالعمل بدست می‌آید، به طور خودکار سازگاری با بنیان‌گذار/بازار دارد.

لیستی از شرکت‌هایی که در آن‌ها حتی برای مدت کوتاهی کار کرده‌اید تهیه کنید. چه چیزهایی در هر کدام از آن‌ها یاد گرفته‌اید که بقیه مردم نمی‌دانند؟ برای مثال، بنیان‌گذار «SnappDocs» که در زمینه ساخت نرم‌افزار برای مدیریت تشریفات اداری وام فعالیت دارد، قبل از راه‌اندازی این شرکت، برای مدت ده سال در صنعت وام کار می‌کرد. در مرحله بعدی از خودتان بپرسید که هر کدام از این شرکت‌ها در چه چیزی اشتباه می‌کردند؟ کدام قسمت کار آن‌ها ناشیانه بود؟ به طور مثال، دو مؤسس شرکت «Lattice» که توسعه دهنده نرم‌افزارهای ارزیابی عملکرد است، پیش از شروع این کسب‌وکار در شرکت دیگری مشغول به کار بودند و متوجه شدند که سیستم ارزیابی در آن بسیار ضعیف عمل می‌کند. در گام بعدی از خودتان بپرسید که آیا محصولی بوده که در داخل آن شرکت تولید شده و بقیه شرکت‌ها هم به آن نیاز دارند؟ مؤسس شرکت «Mixpanel»، پیش از راه‌اندازی آن در شرکت دیگری مشغول به کار بود که ابزارهای تخصصی برای تحلیلی پروژه‌های داخلی ساخته بودند. او متوجه شد که بقیه شرکت‌ها هم به ابزارهای مشابهی وجود دارند و بدین وسیله ایده شرکت خودش را بدست آورد.

دستورالعمل دوم: به چیزهایی فکر کنید که آرزو داشتید شخص دیگری برایتان بسازد. «DoorDash» یک مثال خوب برای این موضوع است. بنیان‌گذاران این شرکت استارت‌آپی تلاش داشتند تا در حومه شهر غذای تایلندی سفارش بدهند. اما آن‌ها متوجه شدند که هیچ راهی برای این کار وجود ندارد و خودشان برای آن اقدام کردند.

دستورالعمل سوم: ببینید برای چه کاری اشتیاق زیادی دارید و حتی اگر هم موفق نباشد، دوست دارید ده سال آینده را به آن بپردازید؟ شرکت «Boom» که هواپیماهای مافوق صورت می‌سازد، نمونه‌ای از همین دستورالعمل است. مؤسس این شرکت، با اینکه در صنعت هوا-فضا کار نکرده بود و تخصصی هم برای ساخت هواپیما نداشت، ولی ذهنش به شدت درگیر ایده سفر مافوق صورت بود. البته مثال‌های زیادی از بنیان‌گذارانی وجود دارد که این دستورالعمل منجر به گمراهی آن‌ها شده است. آن‌ها به کارهایی قدم گذاشته‌اند که خیلی مشتاق آن بوده ولی مسیر روشنی برای بزرگ کردن آن کسب‌وکار نداشته‌اند.

دستورالعمل چهارم: دنبال چیزهایی بگردید که به تازگی در دنیا تعییر کرده و به ایده‌هایی فکر کنید که به واسطه این تغییر امکان‌پذیر شده‌اند. برای مثال، یک فناوری جدید، یک قانون جدید، یک مشکل جدید و ... را در نظر بگیرید و ببینید چه موج‌هایی در دنیا هست که می‌توانید سوار آن‌ها شوید؟ یک نمونه از این مثال، «PlanGrid» است که پس از ارائه آی‌پد توسط اپل، نقشه‌های ساختمانی روی تبلت‌ها را جایگزین نسخ کاغذی آن‌ها کرد و این استارت‌آپ به قیمت یک میلیارد دلار به فروش رسید.

دستورالعمل پنجم: شرکت‌هایی که به تازگی به موفقیت‌های قابل توجهی دست یافته‌اند را پیدا کنید و به دنبال انواع جدیدتر فعالیت‌های ممکن برای آن‌ها بگردید. شرکت «Standard Cognition» یک نمونه خوب برای این روش است. آمازون نوآوری خوبی به نام «Amazon Go» ارائه نموده که در فروشگاه مواد غذایی به طور خودکار با برداشته شدن جنس از داخل قفسه، آن را حساب نموده و دیگر نیازی برای مراجعه به صندوق نیست. «Standard Cognition» متوجه این موضوع شد که هر فروشگاهی به چنین فناوری خوبی نیاز دارد.

دستورالعمل ششم: شما می‌توانید از طریق صحبت با دیگران و یا پرسیدن این سؤال از آن‌ها که چه مشکلاتی دارند که دوست دارند حل شوند، ایده‌هایی بدست بیاورید. جذابیت این کار زمانی است که با افرادی صحبت کنید که تخصص خاصی دارند یا در صنعت جذابی مشغول به فعالیت می‌باشند. البته نقطه ضعف این دستورالعمل این است که مردم اصولاً در دیدن ایده‌های استارت‌آپی بد عمل می‌کنند برای همین است که این استراتژی وقتی خوب جواب می‌دهد که با افرادی صحبت کنید که خودشان بنیان‌گذاران استارت‌آپی بوده‌اند و می‌دانند که چطور ایده‌های خوب را ببینند.

دستورالعمل هفتم: به دنبال صنایعی بگردید که به نظر از کار افتاده‌اند. «LendUp» که در خصوص وام بابهره بالا و کوتاه‌مدت فعالیت دارد، نمونه خوبی از شرکت‌هایی است که این مسیر را انتخاب کرد. بنیان‌گذاران این استارت‌آپ که در حوزه فین‌تک فعالیت داشتند، دریافتند که دریافت وام فوری، صنعتی خراب و کلاهبردارانه دارد و از همین طریق به آن علاقه‌مند شدند.

 

مرجع: «Y Combinator»

هنوز نظری وارد نشده است!

نظر خود را ارسال نمایید

پست الکترونیکی شما انتشار پیدا نمی کند.